لبخند داستان مشکلات را برای شما عزیزان و کاربران محترم مجله دلگر قرار داده ایم، مجله دلگر را دنبال کنید.
داستانی جالب برای مشکلات خنده
جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند نزد استاد رفت. استاد فرزانه گفت: هر که به تو تعرض کرد و توهین کرد یک سال پول بده.
به مدت دوازده ماه هر کسی که به مرد جوان حمله میکرد حقوق میگرفت. در پایان سال دوباره نزد معلم رفت تا مرحله بعدی را بیاموزد.
معلم گفت: به شهر برو و برای من غذا بخر.
به محض رفتن مرد، خود را به شکل یک گدا درآورد و از راه میانبر به سمت دروازه شهر رفت. وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع به توهین به او کرد.
جوان به گدا گفت: عالی است! یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین میکرد پول بدهم، اما حالا میتوانم فحش و ناسزا را مجانی بدون خرج کردن بشنوم.
وقتی استاد صحبت های مرد جوان را شنید، رو به او کرد و گفت: تو برای قدم بعدی آماده ای چون یاد گرفتی به مشکلات بخندی!
داوینچی می گوید: “مشکلات نمی توانند مرا شکست دهند، هر مشکلی تسلیم تصمیم قطعی من است.”