مجله گردشگری

پربازدیدترین‌ها
لینک های مفید

چوب طبل ملخ

Picture of به قلم زود نیوز
به قلم زود نیوز
سرفصل‌های مقاله


عبارت فوق در بیان تواضع به کار می رود. به عنوان مثال، شما برای دوست خود هدیه می فرستید، اما آن هدیه را شایسته مقام او نمی بینید. در این هنگام با استفاده از ضرب المثل بالا می گویند یا می نویسند دعا کنید پای این ملخ را قبول کنید.

چوب طبل ملخ

چوب طبل ملخ

من فکر می کنم همین بی اهمیت بودن پای ملخ که احتمالاً به مورچه ای غذا نمی دهد، در حالی که در رویداد بعدی به یک لشکر بی نهایت غذا داد، باعث شد که به ضرب المثلی برای فروتنی تبدیل شود.

اما ریشه های تاریخی آن:

پیش از این در بخش «دو پرستو و نیم باقی مانده است» در این قسمت ماجرای رسالت و حکومت حضرت سلیمان را توضیح داده ایم و به طور خاص چگونگی کسب مقام آن حضرت بر همه موجودات و مخلوقات را به تفصیل بیان کرده ایم. جهان به حکم و مشیت الهی.

روزی حضرت سلیمان با سربازان و یاران خود برای رسیدگی به ادعای عریضه نویسان و شاکیان در خیابان ها می گشت. در راه خود به دره مورچه ها رسید «که قسمت جنوبی طائف یا به گفته اکثر مفسران دره نمل در سوریه و شام کنونی بود»، جایی که تعداد زیادی مورچه زمین را سیاه کردند: «حتی اگر الود النمل».

آریا، رهبر مورچه ها، با صدای بلند گفت: ای مردم جهان، ادهالو امساکونکم، لایخت، منکم، سلیمان و جنوده و همچنین بی شاعر.
یعنی: «ای مورچه ها! به خانه های خود وارد شوید تا زهر سلیمان و لشکریانش زیر پا نشوید، زیرا آنها شما را نمی شناسند و به شما اهمیت نمی دهند».

بیشتر بخوانید  دختر زیباترین بازیگر زن رادیو و تلویزیون در آغوش پدر تاجر!

سلیمان از صحبت های آریا و با تافاران خندید [1] و شادی [2] وی خواستار توضیح دلیل صدور چنین دستوری شد. آریا، رئیس مورچه ها، خشم و خشم سلیمان را دید و گفت: آرام تر صحبت کن، زیرا اگر تو پادشاهی روی زمین باشی، در هفت طبقه از عالم اموات حکومت خواهم کرد، که هر طبقه چهل هزار فرمانده دارد و هر فرمانده دارای چهل میلیون مورچه در اختیار اوست که همگی تحت فرمان من هستند. اگر فرمان و مشیت الهی داده شود، چنان قدرت و قدرتی دارم که با یک حمله می توانم قوی ترین دشمنان را از بین ببرم.

سلیمان گفت: اگر راست می گویی پس چرا به مورچه ها دستور دادی که به خانه هایشان فرار کنند؟

“آریا” بدون فکر پاسخ داد: من چنین دستوری را صادر کردم زیرا این کشور زر و سیم دارد و مردم در به دست آوردن سنگ های قیمتی طمع دارند. از سوی دیگر چون دستور حمله و حمله ندارم، ترسیدم که برای بدست آوردن طلا و سیم بیاید و لشکریان شما مورچه ها را زیر پای سم های پر ستاره له کنند.

سلیمان گفت پس چرا نگاه نکردی و تا آخرین لحظه نماندی؟
“آریا” پاسخ داد: من رهبر مورچه ها هستم و شرط نوکر و رهبر بودن نیست که زیردستان را به دردسر بیندازند و خود به خود فرار کنند. اگر هنوز این را نمی دانید، این کار را انجام دهید.”
سپس گفتگوهای زیادی بین سلیمان و آریا، رهبر مورچه ها، در مورد دنیای فانی و قدرت لایزال خداوند انجام شد، به طوری که سلیمان در برابر منطق قوی و گفته های مستدل آریا ناتوان شد و اشک از چشمانش جاری شد. .

بیشتر بخوانید  حیوان خانگی زیبا ماهورا الواندا!

سلیمان از آریا خواست تا نصیحت آموزنده ای بدهد، شاید مفید باشد. آریا گفت یکی از هدایایی را که خدای متعال به تو داده بگو.
سلیمان پاسخ داد: چه موهبتی بالاتر از این که خدای مهربان باد را وسیله نقلیه من قرار داده است تا بر حسب باد و سرعت باد به هر کجا که قصد دارم بروم.

آریا گفت: ای سلیمان! آیا می دانید این به چه معناست؟ یعنی هر چه از این دنیا به تو دادم مثل باد است، می آید و می رود. حال که چنین است، نگران مال و مقام دنیوی نباش و به همنوع خود خدمت کن. هر که مورد رحمت خداوند متعال قرار گیرد، واجب و لازم است که نسبت به زیردستان و زیردستان دلسوز و مهربان باشد.

من هر روز در میان مردمم سفر می کنم تا مورچه ای را که رنج می کشد و رنج می کشد، شفا بدهم و پرورش دهم. راستی این را هم بگویم که خداوند متعال مرا به سلطنت بر روی زمین قرار داد، اما نپذیرفتم زیرا می خواستم همیشه مورچه ای ضعیف باشم تا شکوه سلطنت از من سلب نشود.

آخرین سخنان آریا چنان نافذ و کوبنده بود که سلیمان را از ادامه گفتگو باز داشت و تصمیم گرفت به عقب برگردد.

آریا گفت سزاوار نیست گرسنه برگردی و تو را پذیرایی نخواهم کرد چنانکه گفتند فروتن نمی کنم بلکه چیزی می خورم.
سلیمان گفت: مرا به چه می خوانی؟
آریا گفت: تا ران ملخ. !!

پس رفت و پای ملخ را گرفت و نزد سلیمان آورد. سلیمان تمسخر کرد و خندید و گفت: لشکریان من زیادند و این نژاد ملخ کافی نیست.

بیشتر بخوانید  ضرب المثل های فارسی با حرف ه (سری چهارم)

سر مورچه گفت: «نگاه نکن چقدر کوچک است. نعمت خداوند حد و مرزی ندارد. بخور تا به قدرت و شکوهت فخر نکنی».

خلاصه اینکه سلیمان و همه لشکریانش پای ملخ را قطع کردند و خوردند تا همه سیر شوند، اما در کمال تعجب چیزی از آن پا کم نبود. افزون بر این، حضرت حق تعالی گیاهی آفرید که از آن همه ستارگان و سلیمان چهارپا دسته ای از آن گیاه را خوردند و سیر شدند.

سلیمان چون این را دید، تعظیم کرد و فهمید که او در برابر عظمت خدا جز بنده ای ضعیف، احمق و فقیر نیست. پس از بازگشت به خانه، چهل روز از محراب خارج نشد و تمام وقت خود را به دعا و عبادت خدای یگانه گذراند و پای ملخ که در باد فرمانروا به عنوان هدیه ای ناچیز برای سلیمان ظاهر شد، بعدها به ضرب المثل تبدیل شد.

^ 1. تافاران از ریشه کلمه فرعون است که به معنی 1- شاه دیسی، 2- زشتی، 3- استبداد است.
^ 2. تبختر با منک تمیدان، تمایش (فرهنگ کوچک) – واسمیدان (شواهد)


ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید.
نظرتون رو بنویسید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *