سیل از کوه ها و از رودخانه سرازیر شد. مردی درمانده از آنجا عبور کرد، چیزی را دید که در آب شناور است و فکر کرد سوراخ یا صدفی است که در آب شناور است.
مرد خود را برهنه انداخت و خود را در آب انداخت به امید اینکه آن را بدست آورد و بفروشد تا برای خود چیزی بخرد.
اما چیزی که سیل را به ارمغان آورد، نه خز بود و نه روغن، بلکه یک خرس زنده بود که در سیل گرفتار شده بود.
خرس راه می رفت تا دستش را به چیزی ببندد. به محض اینکه مرد نزدیک شد و دستش را دراز کرد تا خز را بگیرد، خرس به او چسبید تا او را نجات دهد. مردم دیدند که مردی با سیل می رود و فریاد زدند: اگر نمی توانی خز بیاوری، بگذار برود و برگردد.
مرد پاسخ داد: بابا من پوستم را رها کردم، پوستم رها نمی کند.
این مَثَل زمانی به کار می رود که شخصی به امید کسب سود درگیر کاری شود و گرفتار آن شود. و اگر کسى به او توصیه کند که از این کار خیر بگذرد، با این مثل از خود دفاع مى کند.
در هر کجا که زندگی می کنیم ضرب المثل هایی به زبان و گویش و منطقه خود داریم
اگر لطف دارید ضرب المثل های خود را اینگونه برای ما بنویسید یا داستان او را بگویید
ما همچنین آنها را از طرف شما منتشر می کنیم و این باعث می شود که زبان، گویش و منطقه خود و دیگران را بیشتر بشناسید.
یک دنیا سپاس از همه شما عزیزان
و منتظر نوشته های شما هستیم
مهدی پویان
مجموعه: مجله اینترنتی تشویقی