مجموعه اشعار سعدی مناسب برای کودکان در پایه‌‌های مختلف تحصیلی


سعدی به دلیل داشتن اشعار ساده و زیبا و به زبان روان برای کودکان و نوجوانان بسیار جذاب است و آن‌ها به راحتی می‌توانند معنا و مفهوم اشعار را به خوبی درک کنند.

در این مطلب سعی کردیم برخی از اشعار سعدی که زبان ساده‌تر سروده شده را گلچین کنیم تا شما این اشعار را برای فرزندتان بخوانید.

معرفی سعدی برای کودکان

سعدی
معرفی سعدی

قبل از اینکه بخواهیم اشعار سعدی مناسب برای کودکان را به شما ارائه دهیم؛ بهتر است یک معرفی کوچک از این شاعر گرانقدر داشته باشیم.

با این کار فرزندتان بیشتر با سعدی آشنا شده و از اشعار آن لذت می‌برد.  سعدی یکی از بزرگ‌ترین شاعران و نویسندگان تاریخ ادبیات پارسی است که حتی بعد سال‌ها هم اشعار آن در بین مردم محبوبیت بالایی دارد. شعرهای سعدی به دو زبان فارسی و عربی سروده و بیان ساده و زیبایی دارد؛ به همین دلیل برای کودکان بسیار مناسب است.

وی در دو کتاب «گلستان» و «بوستان» پندهایی را در قالب شعر و نثر سروده است.

بیشتر بخوانید: مجموعه برگزیده شعر کوتاه از سعدی

اشعار سعدی کودکانه

اشعار سعدی
اشعار سعدی کودکانه

سعدی در مقدمهٔ گلستان از نعمت‌های پروردگار اشعاری را سروده و می‌گوید بندگان خدا باید شکرگزار خدا باشند و فراموش نکنند که خداوند همه چیز را برای آسایش و آرامش بندگانش آفریده است:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار

 شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

~~~✦✦✦~~~

 

 این شاعر گرانقدر همیشه مومن و دین دار بوده و شرط ادب را به جا می‌آورد. بدون شک شما هم این ضرب المثل را شنیده اید:  ادب از که آموختی؟ از بی ادبان.

سعدی ماجرای این ضرب المثل را در باب دوم گلستان، چنین بیان نموده است:

لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان؛ هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.

~~~✦✦✦~~~

 

نگیرند از سر بازیچه حرفی

کزان پندی نگیرد صاحب هوش

وگر صد باب حکمت پیش نادان

بخوانند آیدش بازیچه در گوش

~~~✦✦✦~~~

 

یکی دیگر از مواردی که سعدی به آن علاقه داشت؛ ضرب المثل ها بود:

یکی را گفتند: عالِِمِ بی عمل به چه مانَد؟ گفت: به زنبور بی عسل.

زنبور درشت بی مروت را گوی

باری، چو عسل نمی‌دهی نیش مزن.

~~~✦✦✦~~~

 

هرکه در زندگانی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند.

~~~✦✦✦~~~

 

*اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد. یعنی آنان که دست قّوّت ندارند سنگ خرده نگه دارند تا به وقت فرصت دَمار از دماغ ظالم برآرند.

~~~✦✦✦~~~

 

*مُشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چون طبله ی عطارست، خاموش و هنرنمای. و نادن خود طبلِ غازی بلند آواز و میان تهی.

~~~✦✦✦~~~

 

سعدی در مورد خوش خبری نیز اشعاری سروده است که در آن تاکید دارد هیچ وقت خبرهای ناراحت کننده را به کسی ندهیم:

 

خبری که دانی دلی بیازارد تو خاموش تا دیگری بیارد.

بلبلا مژدهٔ بهار بیار

خبربد به بوم بازگذار

~~~✦✦✦~~~

 

سعدی در این بیت نشان می‌دهد که تنها حرف و سخن ارزشی ندارد و کردار انسان نیز باید خوب و پسندیده باشد.

بیشتر بخوانید  تولید ۳۶۱۶ دستگاه خودرو در گروه صنعتی ایران خودرو در یک روز

*مردان همه عمر پاره بردوخته اند          قوتی به هزار حیله اندوخته اند

فردای  قیامت به  گناه ایشان  را             شاید که نسوزند که خود سوخته اند

~~~✦✦✦~~~

شعر سعدی برای کلاس دوم و سوم

شعر سعدی
شعر سعدی منتخب

در این بخش  شعرهای پرمحتوا و مناسب برای کودکان را برای شما گرداوری کردیم که بازخوانی آن با کودکانتان خالی از لطف نیست:

تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

که حال تشنه نمی‌دانی ای گل سیراب

اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب

دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است

که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب

~~~✦✦✦~~~

 

علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد

دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست

به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز

وگرنه سیل چو بگرفت، سد نشایدبست

~~~✦✦✦~~~

 

تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

که حال تشنه نمی داني اي گل سیراب

اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب

دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است

که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب

~~~✦✦✦~~~

 

آیین برادری و شرط یاری

آن نیست که عیب من هنر پنداری

آنست که گر خلاف شایسته روم

از غایت دوستیم دشمن داری

“اشعار سعدی“

~~~✦✦✦~~~

 

شعر سعدی برای کلاس پنجم و ششم

در این قسمت سه شعر طولانی تر از سعدی را برای شما گرداوری کردیم که خواندن آن برای کودکان علاقه مند به این شاعر، لذت بخش است.

به نام خدایی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
خداوند بخشندهٔ دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر
عزیزی که هر کز درش سر بتافت
به هر در که شد هیچ عزت نیافت
سر پادشاهان گردن فراز
به درگاه او بر زمین نیاز
نه گردن کشان را بگیرد بفور
نه عذرآوران را براند بجور
وگر خشم گیرد به کردار زشت
چو بازآمدی ماجرا در نوشت
دو کونش یکی قطره در بحر علم
گنه بیند و پرده پوشد بحلم
اگر با پدر جنگ جوید کسی
پدر بی گمان خشم گیرد بسی
وگر خویش راضی نباشد ز خویش
چو بیگانگانش براند ز پیش
وگر بنده چابک نیاید به کار
عزیزش ندارد خداوندگار
وگر بر رفیقان نباشی شفیق
بفرسنگ بگریزد از تو رفیق
وگر ترک خدمت کند لشکری
شود شاه لشکرکش از وی بری
ولیکن خداوند بالا و پست
به عصیان در زرق بر کس نبست
ادیم زمین، سفرهٔ عام اوست
چه دشمن بر این خوان یغما، چه دوست
وگر بر جفا پیشه بشتافتی
که از دست قهرش امان یافتی؟
بری، ذاتش از تهمت ضد و جنس
غنی، ملکش از طاعت جن و انس
پرستار امرش همه چیز و کس
بنی آدم و مرغ و مور و مگس
چنان پهن‌خوان کرم گسترد
که سیمرغ در قاف قسمت خورد
مر او را رسد کبریا و منی
که ملکش قدیم است و ذاتش غنی
یکی را به سر برنهد تاج بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
کلاه سعادت یکی بر سرش
گلیم شقاوت یکی در برش
گلستان کند آتشی بر خلیل
گروهی بر آتش برد ز آب نیل
گر آن است، منشور احسان اوست
وراین است، توقیع فرمان اوست
پس پرده بیند عملهای بد
همو پرده پوشد به آلای خود
بتهدید اگر برکشد تیغ حکم
بمانند کروبیان صم و بکم
وگر در دهد یک صلای کرم
عزازیل گوید نصیبی برم
به درگاه لطف و بزرگیش بر
بزرگان نهاده بزرگی ز سر
فروماندگان را به رحمت قریب
تضرع کنان را به دعوت مجیب
بر احوال نابوده، علمش بصیر
بر اسرار ناگفته، لطفش خبیر
به قدرت، نگهدار بالا و شیب
خداوند دیوان روز حسیب
نه مستغنی از طاعتش پشت کس
نه بر حرف او جای انگشت کس
قدیمی نکوکار نیکی پسند
به کلک قضا در رحم نقش بند
ز مشرق به مغرب مه و آفتاب
روان کرد و گسترد گیتی بر آب
زمین از تب لرزه آمد ستوه
فرو کوفت بر دامنش میخ کوه
دهد نطفه را صورتی چون پری
که کرده‌ست بر آب صورتگری؟
نهد لعل و فیروزه در صلب سنگ
گل لعل در شاخ پیروزه رنگ
ز ابر افگند قطره‌ای سوی یم
ز صلب اوفتد نطفه‌ای در شکم
از آن قطره لولوی لالا کند
وز این، صورتی سرو بالا کند
بر او علم یک ذره پوشیده نیست
که پیدا و پنهان به نزدش یکیست
مهیا کن روزی مار و مور
وگر چند بی‌دست و پایند و زور
به امرش وجود از عدم نقش بست
که داند جز او کردن از نیست، هست؟
دگر ره به کتم عدم در برد
وزان جا به صحرای محشر برد
جهان متفق بر الهیتش
فرومانده از کنه ماهیتش
بشر ماورای جلالش نیافت
بصر منتهای جمالش نیافت
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
نه در ذیل وصفش رسد دست فهم
در این ورطه کشتی فروشد هزار
که پیدا نشد تخته‌ای بر کنار
چه شب‌ها نشستم در این سیر، گم
که دهشت گرفت آستینم که قم
محیط است علم ملک بر بسیط
قیاس تو بر وی نگردد محیط
نه ادراک در کنه ذاتش رسد
نه فکرت به غور صفاتش رسد
توان در بلاغت به سحبان رسید
نه در کنه بی چون سبحان رسید
که خاصان در این ره فرس رانده‌اند
به لااحصی از تگ فرومانده‌اند
نه هر جای مرکب توان تاختن
که جاها سپر باید انداختن
وگر سالکی محرم راز گشت
ببندند بر وی در بازگشت
کسی را در این بزم ساغر دهند
که داروی بیهوشیش در دهند
یکی باز را دیده بردوخته‌ست
یکی دیده‌ها باز و پر سوخته‌ست
کسی ره سوی گنج قارون نبرد
وگر برد، ره باز بیرون نبرد
بمردم در این موج دریای خون
کز او کس نبرده‌ست کشتی برون
اگر طالبی کاین زمین طی کنی
نخست اسب باز آمدن پی کنی
تأمل در آیینهٔ دل کنی
صفائی بتدریج حاصل کنی
مگر بویی از عشق مستت کند
طلبکار عهد الستت کند
به پای طلب ره بدان جا بری
وزان جا به بال محبت پری
بدرد یقین پرده‌های خیال
نماند سراپرده الا جلال
دگر مرکب عقل را پویه نیست
عنانش بگیرد تحیر که بیست
در این بحر جز مرد داعی نرفت
گم آن شد که دنبال راعی نرفت
کسانی کز این راه برگشته‌اند
برفتند بسیار و سرگشته‌اند
خلاف پیمبر کسی ره گزید
که هرگز به منزل نخواهد رسید
محال است سعدی که راه صفا
توان رفت جز بر پی مصطفی

بیشتر بخوانید  پیشنهاد هونته از طرف کونته برای هدایت تیم ملی - اخبار فوتبال جهان - اخبار ورزشی تسنیم

~~~✦✦✦~~~

 

من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم
من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم
می‌نماید که جفای فلک از دامن من
دست کوته نکند تا نکند بنیادم
ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل
جهد سودی نکند تن به قضا دردادم
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از وی بستاند دادم
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم
هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد
عجب آر صاحب دیوان نرسد فریادم
سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح
نتوان مرد به سختی که من این جا زادم

~~~✦✦✦~~~

 

یکی شاهدی در سمرقند داشت
که گفتی بجای سمر قند داشت
جمالی گرو برده از آفتاب
ز شوخیش بنیاد تقوی خراب
تعالی الله از حسن تا غایتی
که پنداری از رحمتست آیتی
همی رفتی و دیده‌ها در پی‌اش
دل دوستان کرده جان بر خیش
نظر کردی این دوست در وی نهفت
نگه کرد باری به تندی و گفت
که‌ای خیره سر چند پویی پی‌ام
ندانی که من مرغ دامت نی‌ام؟
گرت بار دیگر ببینم به تیغ
چو دشمن ببرم سرت بی دریغ
کسی گفتش اکنون سر خویش گیر
از این سهل‌تر مطلبی پیش گیر
نپندارم این کام حاصل کنی
مبادا که جان در سر دل کنی
چو مفتون صادق ملامت شنید
به درد از درون ناله‌ای برکشید
که بگذار تا زخم تیغ هلاک
بغلطاندم لاشه در خون و خاک
مگر پیش دشمن بگویند و دوست
که این کشته دست و شمشیر اوست
نمی‌بینم از خاک کویش گریز
به بیداد گو آبرویم بریز
مرا توبه فرمایی ای خودپرست
تو را توبه زین گفت اولی ترست
ببخشای بر من که هرچه او کند
وگر قصد خون است نیکو کند
بسوزاندم هر شبی آتشش
سحر زنده گردم به بوی خوشش
اگر میرم امروز در کوی دوست
قیامت زنم خیمه پهلوی دوست
مده تا توانی در این جنگ پشت
که زنده‌ست سعدی که عشقش بکشت

بیشتر بخوانید  بسته بندی بیسکوییت – معرفی پلاستیک شیرینگ

~~~✦✦✦~~~

سعدی شیرازی یکی از بزرگ‌ترین و روشن‌فکرترین شاعران ایرانی است که با زبان ساده اشعار خود را بیان کرده است. اشعار وی پر از پندها و نکاتی است که در فرهنگ و زندگی ایرانی رسوخ کرده است. پس بی شک اشعار این شاعر گرانقدر برای کودکان نیز جذابیت بالایی خواهد داشت و آن ها را با ادبیان ارزشمند فارسی آشنا می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید