مجله گردشگری

پربازدیدترین‌ها
لینک های مفید

فیلم آزار سمیه میرشمسی (+18)

به قلم زود نیوز
به قلم زود نیوز
سرفصل‌های مقاله


فیلم آذر سمیه میرشمسی (+18) سمیه میرشمسی کیست؟ چگونه با ایران باشیم؟

سمیه میرشمسی در توییتی درباره حمله یک بازیگر بسیار چاق و سرشناس سینما به کشف عجیبی دست یافت. با ما بمان.

من سمیه میرشمسی در پشت صحنه فیلمی به تهیه کنندگی و کارگردانی آقای … [ع] من دستیار دوم کارگردان بودم که با صدای بلند فریاد می زدم که دروغ می گوید و تجربه من در آن فیلم تلخ ترین تجربه کاری من در سینمای ایران بود.

این گزارش من از آزار و اذیتی است که در راه است [ا] در یکی از فیلم ها [ع] او را هم دیدم، با اینکه از ماجرا خبر داشت، نه تنها واکنشی نشان نداد، بلکه مرا متهم به حاشیه سازی کرد. اکنون چند داستان در مورد [ا] منتشر شده، من هم جرات می کنم داستان خودم را بنویسم:

به احترام دوستان و همکاران، نام فیلم ها و افراد دیگر را نمی نویسم.

در یکی از فیلم ها [ع] من به عنوان دستیار دوم کارگردان کار کردم. پروژه پر از بازیگر بود و لوکیشن ثابت ما یک خانه قدیمی سه طبقه در مرکز تهران بود.

یکی از کارهایم این بود که بازیگران را از اتاق گریم که روی پشت بام بود به صحنه بیاورم. آن ها هستند [ا] آنها کار کردند، می دانند که همه او را می شناسند [عمو] من فریاد زدم.

یه روز بعد از تموم شدن نقشه لباساشو درآورد و به من داد و گفت: برو بالا رختکن.

لباس ها را گرفتم و به مسئول لباسی که آنجا ایستاده بود دادم.

چند ساعت بعد در اتاق پرو لباس نو پوشیده بود. سر انجام وظیفه رفتم و سرش فریاد زدم:[عمو]”اکنون ما دنباله را می گیریم.” ناگهان با پرخاشگری عجیب و صدایی بلندتر از ویلچر بر سر من فریاد زد:

بیشتر بخوانید  ثبت‌نام فیلم‌های متقاضی چهلمین جشنواره فیلم فجر آغاز شد -

– بگو کی بهت گفته. [عمو]? کی بهت اجازه داده با من حرف بزنی؟ چرا وقتی لباس هایم را به من می دهی تا بروم و بروم در اتاق، چرا به دیگری لباس می دهی؟ می خواهم از این “پله ها” بالا و پایین بروی. ازت میخوام بیشتر کار کنی آیا نمی دانید یک بازیگر دو دستیار دارد؟ “تو در اختیار من هستی و باید هر کاری که بهت میگم انجام بدی.

او این دیالوگ ها را چنان با عصبانیت فریاد می زد که حتی یکی از بازیگران که لنز را عوض کرده بود، وحشت کرد و لنز را رها کرد. از ترس می‌لرزیدم و نمی‌دانستم این یک شوخی است یا واقعا جدی.

این حجم از توهین برای من شگفت انگیز بود. نه تنها کل گروه، بلکه خود کارگردان صدای او را شنید. اما کسی جرات حرف زدن نداشت.

در پایان روز به او پیام دادم و نوشتم: «سلام آقا [ا]. سمیهام. می خواستم عذرخواهی کنم که امروز با شما تماس گرفتم.

همچنین می خواستم بدانید من خیلی کمتر از شما در سینما کار کردم، اما می دانم که دستیار کارگردان دو کارگردان وظیفه خاصی ندارد و دست بازیگر نیست. اگر به کسی نیاز دارید، ممکن است بخواهید یک دستیار شخصی پیدا کنید. من کارم را بهتر و بیشتر از همیشه انجام می دهم و نیازی نیست از من کار اضافی بخواهید. من هر روز از آن پله ها بارها و بارها بالا و پایین می روم.

چند روزی است. [ا] او رسما سلطان پاپ بود و نه کارگردان و نه کسانی که می توانستند جلوی او را بگیرند حرفی نزدند.

بیشتر بخوانید  عکس جنجالی فریبا نادری روی بالش تختخواب! -

یک روز همه در اتاق آرایش بودیم. یکی از بچه ها پفکی خرید و با هم صحبت کردیم و منتظر ماندیم تا گروه آسان تمام شود. [ا] با موبایلش هم مشغول بود. یکی از پسرها پفک را از روی میز کنارش برداشت و به پشت بام رفت.

ناگهان [ا] با لحن خشکی به او گفت: جاش را ول کن. پسر نمی دانست شوخی می کند یا جدی. با خنده به سفرش ادامه داد اما [ا] با مشت به میز زد و با ویلچر به او حمله کرد و با مشت و پا و زور او را روی پشت بام انداخت.

نه از سر حیرت و نه از خجالت هیچکس جلوی او را نگرفت.

به صحنه های شبانه رسیدیم. یک شب در مغازه لوازم آرایش به من گفت: «از من می ترسی؟» گفتم: نه قربان [ا]». “چرا با من صحبت نمی کنی؟” “چرا از من دوری کردی؟” گفتم: “من حتی یک کلمه هم که دوست داری بلد نیستم” و از اتاق بیرون رفتم.

[ا] گفت حتما از سکانس امشب خوشحالم. یک بچه را فرستادند و او را از خانه آوردند و او هم زیاد مشروب نوشید، بنابراین نتوانست دیالوگ را تحمل کند. این طرح تکرار شد، اما بی نتیجه بود. این وسط مدام سعی می کرد با من ارتباط برقرار کند و صمیمی شود، آنقدر آشکار بود که یکی از بازیگران من را کنار کشید و گفت: «سماجه نباید جلوی چشمش باشد. امشب تو دختر منتخب هستی [عمو]یی». مجبور شدند زودتر برای شام ببندند تا کمی حالش بهتر شود. همه برای شام به حیاط رفتند. از من پرسیده شد [ا] یک ترک غلیظ ایجاد کنید و آن را بگیرید تا میوه بیاید.

بیشتر بخوانید  صفحهٔ درخواستی شما یافت نشد.

با یکی از بچه ها روی پشت بام نشست و من شروع کردم به درست کردن قهوه. یک نفر غیر از من و آن همکار و آقای. [ا] این نیست. قهوه اش را گرفتم و گفتم بیا. نفر سوم بلند شد تا برود. ناگهان [ا] دستم را محکم گرفت و گفت:بیا بشین روی پاهایم. “چرا از من می ترسی؟”

مرا به سمت خود کشید و از من خواست که صورتش را ببوسم. دستم را فشرد. مجبور شدم روی زمین بنشینم که باعث شد همکارم که در حال بیرون آمدن روی صحنه بود متوجه شود و برگردد. [ا] ناگهان فریاد زد: از من نترس، من بد نیستم، خیلی چاقم، بدبختم و.

نمی دانستم چه کار کنم. فقط می خواستم رها کنم و بروم. دستان همکارم [ا] از من گرفت و برای من ماند. اگر او می رفت، من نمی توانستم فرار کنم و مجبور بودم فریاد بزنم. همکارم به زور قهوه نوشید و بلافاصله شلوارش را درآورد و جلوی ما ادرار کرد.

روز بعد همه چیز اتفاق افتاد [ع] گفتم من هم تهیه کننده بودم و هم کارگردان. پاسخ این بود که من کاری به این چیزها ندارم، حاشیه سازی نکنید. از آن روز تا پایان فیلمبرداری با [ا] من حرفی نزدم و او با من کاری نداشت.

در سینمای ایران این فرصت را داشتم که با بهترین کارگران و بهترین گروه ها کار کنم. این [ا] در مقابل دوربین کارگردان بزرگ جرات این کار را ندارد. اما این فقط در برخی پروژه ها وجود دارد.

چه فکری در این باره دارید؟ آن شخص در معرض چه کسی است؟

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید.
ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید.
نظرتون رو بنویسید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *