اسم
معنی
ایمان
اعتقاد به وجود خداوند و حقیقت رسولان و دین، در مقابل کفر.
ایمن
آسوده خاطر، در امان، محفوظ؛ با آسودگی خاطر.
اویس
نام یکی از عارفان و پارسایان و تابعین صدر اسلام، مشهور به اویس قرنی، گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است.
اَنصار
یاری دهندگان، یاران؛ یاران پیامبر اسلام (ص).
اِنتصار
یاری دادن، کمک کردن؛ یاری یافتن، نصرت یافتن، پیروزی یافتن، داد ستدن.
امین مهدی
شخصی که درستکار و هدایت شده است.
امین محمّد
محمّد درستکار و مورد اطمینان؛ امین ستودنی و تحسین شده؛ شخص ستوده و مورد اطمینان.
امین علی
بلند قدر و بزرگ و شریف، درستکار و امانتدار؛ علیِ درستکار و امانتدار.
امین رضا
راضی و خشنود، درستکار و امانتدار؛ رضای درستکار و امانتدار.
امین حسین
نام مرکب از امین و حسین؛ خوب و نیکو، درستکار و امانتدار، حسین درستکار و امانتدار.
امینالله
مورد اعتماد خدا.
امینالدین
آن که در دین امانت نگاه دارد؛ هر کسی که دین خدا را چنان که هست به مردم بیاموزد؛ ولی کامل و مرشد راهدان.
امین
امانتدار، زنهاردار؛ طرف اعتماد، معتمد؛ از القاب پیامبر اسلام(ص) پیش از بعثت؛ لقب جبرئیل
امیریاسین
نام مرکب از امیر و یاسین.
امیرهاشم
امیر و پادشاه شکننده و خرد کننده، حاکم و فرمانده شکننده و خرد کننده.
امیرهادی
نام مرکب از امیر و هادی.
امیرناصر
نام مرکب از امیر و ناصر.
امیرمهدی
امیر هدایت شده، فرمانروای ارشاد گردیده.
امیرمنصور
امیر و پادشاه مظفر و پیروز، فرماندهی فاتح و کامکار.
امیرمصطفی
امیر و پادشاه برگزیده شده، حاکم انتخاب شده.
امیرمسعود
امیر و پادشاه نیکبخت و سعادتمند، پادشاه خوشبخت و خوش اقبال.
امیرمرتضی
نام مرکب از امیر و مرتضی.
امیرمختار
نام مرکب از امیر و مختار.
امیرمحمود
امیر و پادشاه ستوده شده، امیر و پادشاه مورد پسند.
امیرمحمّد
امیر بسیار تحسین شده وپادشاه ستایش شده.
امیرمحسن
پادشاه و امیر احسان کننده و امیر نیکوکار و نیکو کردار.
امیرمجتبی
نام مرکب از امیر و مجتبی؛ امیر و پادشاه برگزیده و انتخاب شده.
امیرمتین
امیر و پادشاه محکم و استوار و با وقار.
امیرماهان
(عربی – فارسی) نام مرکب از امیر و ماهان.
امیرکیان
(عربی – فارسی) امیر پادشاهان، پادشاه پادشاهان، امیر و پادشاه بزرگان و سروران.
امیرکیا
(عربی – فارسی) امیر و پادشاه بزرگ و سرور.
امیرکیوان
نام مرکب از امیر و کیوان
امیرکسرا
نام مرکب از امیر و کیوان.
امیرقاسم
نام مرکب از امیر و قاسم.
امیرفرهنگ
امیر دانشمند و فرهیخته، پادشاه دارای علم و معرفت.
امیرفاضل
نام مرکب از امیر و فاضل.
امیرعلی
امیر و حاکم بزرگ و بلند قدر، پادشاه شریف و توانا.
امیرعطا
امیر و پادشاه بخشنده، پادشاه و حاکم انعام دهنده.
امیرعرفان
فرمانروای آگاه، امیر و پادشاه عارف، حاکمی که اهل شناختن حق تعالی است.
امیرعرشیا
نام مرکب از امیر و عرشیا.
امیرعبدالله
امیر و پادشاهی که بندهی خداست.
امیرعباس
امیر شجاع و دلاور، پادشاه و حاکم چون شیر.
امیرطاها
نام مرکب از امیر و طاها
امیرصدرا
پادشاه و امیری که بزرگ و مهتر است، امیر والامقام.
امیرصالح
پادشاه و امیر نیکو رفتار، حاکم شایسته، امیر لایق.
امیرصادق
امیر و پادشاه راستگو، حاکم درستکار، حاکم و سردار راست کردار.
امیرشهاب
نام مرکب از امیر و شهاب.
امیرسهیل
نام مرکب از امیر و سهیل.
امیرسعید
امیر سعادتمند، حاکم باسعادت، پادشاه نیک بخت.
امیرسجّاد
پادشاه و امیر نمازگزار و بسیار سجده کننده.
امیرسبحان
امیر و پادشاه پاک و منزه.
امیررضا
پادشاه راضی و خشنود، فرمانده و سردار خشنود و خوشدل.
امیرحمزه
نام مرکب از امیر و حمزه
امیرحسن
پادشاه خوب و نیکو، فرماندهی خوب
امیرحِسام
پادشاه و امیری که دارای شمشیری تیز و برنده است.
امیرجواد
امیر جوانمرد، پادشاه راد و بخشنده، حاکم سخی.
امیراحمد
امیر بسیار ستوده، پادشاه و حاکم ستوده شده، فرمانده و امیر ستودنی.
امیراحسان
امیر بخشنده، امیر نیکوکار.
امیدوار
آرزومند، متوقع، منتظر؛ ویژگی آن که احساس دلگرم کننده نسبت به برآورده شدنِ خواستههایش دارد، یا آن که به طور کلی به آینده خوش بین است.
امیر
پادشاه، حاکم، درجهای پایینتر از پادشاه، فرماندهی سپاه، سردار، سپهسالار.
امرالله
فرمان خدا، دستور خدا؛ از واژههای قرآنی.
اَمجد
بزرگتر، بزرگوارتر، بزرگوار.
امان الله
آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است.
اَمان
بی بیم شدن، بی ترس؛ ایمن؛ حفاظت، عنایت؛ زنهار، پناه؛ ایمنی، آرامش.
الله نظر
کسی که نظرکرده خداست.
الله داد
الله (عربی) + داد (فارسی) داده خداوند
اللهیار
دوست خدا
اِکرام
بزرگداشت، گرامی داشتن، احترام کردن، حرمت، احسان؛ از واژههای قرآنی.
اکبر
بزرگتر، مِهتر؛ سالمندتر، بزرگسالتر
افضل الدین
برترین در دین
افتخارالدین
موجب افتخار دین
اَعلا
برتر، بالاتر، بلندتر، برگزیده از هر چیز؛ نامی از نامهای خدای تعالی یعنی برتر مطلق؛ سورهی هشتاد و هفتم از قرآن کریم.
اِعتماد
باور داشتن و صحیح دانستنِ چیزی یا کسی؛ پشتگرمی
اَطهر
پاکیزه تر، پاکتر، طاهرتر
اصیل الدین
دارای اصالت در دین، نام پسر خواجه نصیرالدین طوسی
اصغر
کوچکتر، خردتر، کِهتر
اَشواق
شوقها، آرزومندیها
اشعیا
نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
اشرف الدین
شریفتر در دین
اَشرف
گرانمایهتر، شریفتر؛ شریفترین، والاترین؛ بالاتر؛ نام پیشین شهر بهشهر در استان مازندران.
اشرس
مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
اَسلَم
سالمتر، تندرستتر، بیخطرتر؛ نام ساربان پیامبر اسلام(ص)
اسلام
نام آئین مسلمانان که آورندهی آن حضرت محمّد(ص) است، دین حق؛ مسلمان شدن؛ تسلیم شدن، گردن نهادن.
اَسعد
سعید، نیک بخت؛ خوشترین، مبارکترین؛ 3- نیک بختتر، خوشبختتر، بهروزتر؛ نام چند تن از اشخاص معروف از جمله صحابه
اسدالله
شیرخدا؛ از القاب حضرت علی(ع)؛ لقب حمزه سیدالشهدا عموی پیامبر اسلام(ص).
اَسد
شیر، شیر درنده؛ کنایه از شجاعت و بیباکی
اُسامه
اَعلام نام چند تن از صحابیان پیامبر اسلام(ص) از جمله اسامه ابن زید، به تعبیری این واژه به معنی شیر بیشه، اسد (به مجاز) دلیر و شجاع می باشد.
اَرکان
رکنها، مبناها، پایهها؛ (به مجاز) بزرگان، اعیان، کارگزاران و کارگردانان حکومت.
ارشد
رشیدتر، بزرگتر؛ دارای درجه و مقامی بالاتر از دیگران، مافوق.
ادیب
زیرک، نگاهدارندهی حد همه چیز؛ بافرهنگ، دانشمند؛ خداوند ادب؛ آن که در علوم ادبی تخصص دارد.
اَدهم
سیاه، تیرگون؛ آثار نو؛ بند و قید؛ نام پدرِ ابراهیم (ابواسحاق ابراهیم ابن ادهم ابن منصور ابن زید بلخی) معروف به ابراهیم ادهم از بزرگان صوفیه و عرفان.
اِدریس
نام یکی از پیامبران که در قرآن کریم نیز دو بار ذکرش آمده است.
اریس
زیرک، هوشیار، کشاورز، برزگر، امیر رئیس
ارباب
پادشاه کارفرما رئیس
اختیارالدین
آن که دین او را انتخاب کرده است.
اِخلاص
دوستی خالص داشتن، خلوص نیت داشتن، عقیده داشتن، عقیده پاک داشتن، ارادت صادق داشتن، رها کردن، نجات دادن.
اَحیا
زندگان، زندگی، زندگی از نو، خاندانها، قبیلهها،نامی برای شبهای نوزدهم، بیست و یکم، و بیست وسوم ماه رمضان
احمدعلی
نامی مرکب از احمد و علی.
احمدرضا
از نامهای مرکب؛ کسی که به اوصاف خشنودی و ستوده متصف است.
احمدحسین
از نامهای مرکب، از احمد و حسین.
احمد
ستودهترین؛ یکی از نامهای حضرت محمّد(ص) پیامبر اسلام
اِحسانه
منسوب به احسان
اِحسانالله
بخشش خدا، آن که خداوند به او نیکوئی مرحمت کرده است.
اِحسان
خوبی، نیکی، نیکویی؛ (به مجاز) بخشش، انعام، نیکویی کردن؛ (در تصوف) نیکی کردن در مقابل بدی دیگران.
اَحد
یگانه، یکتا، بیمانند؛ از نامهای خداوند؛ یکی
اِحتشام
جلال، بزرگی، شکوه، عظمت؛ بزرگداشت، تکریم؛ غرور.
اثیرالدین
شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم
اثیر
شریف، کریم
ابومسلم
نام رهبر سیاه جامگان که دولت بنی امیه را سرنگون کرد و بنی عباس را به قدرت رساند.
ابوعزیز
پدر عزیز
ابوطالب
پدرِ طالب؛ عمو، مرّبی و حامی پیامبر اسلام(ص) و پدر حضرت علی(ع).
ابوریحان
نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی
ابوذر
یکی از مشهورترین صحابه پیامبر اسلام (ص) که میگویند او پس از چهار کس ایمان آورده است و در زمان عثمان خلیفه به خاطر مخالفت با تجمل و ثروت اندوزی مسلمانان به روستای رَبَذه در بیرون شهر مدینه تبعید شد و در آنجا درگذشت.
ابوتراب
پدرِ خاک؛ از کنیههای حضرت علی(ع)، امام اول شیعیان
ابوبکر
پدر بَکر؛ ابوبکرنخستین خلیفه از خلفای راشدین
ابوالقاسم
پدر قاسم، کنیهی حضرت رسول اکرم (ص)
ابوالفضل
پدر فضل؛ ابوالفضل عباس(ع) بن علی
ابوالعلا
پدر علا، کنیه پرستو
ابوالعباس
پدر عباس، کنیه شیر (حیوان درنده)
ابوالحسین
پدر حسین
ابوالفتح
پدرِ فتح؛ (اَعلام) ابوالفتح خان زند: شاه ایران
ابوالحسن
پدر حسین
اِبتهاج
شادن شدن، خوش و خرم؛ شادمانی
اَباذر
ابوذر؛ نام یکی از صحابه پیامبر (ص)