بهزاد کراهیازی در سه صحنه



اولین باری که او را در خلوت دیدم خانه جهادی از دانشگاه گیلان بود. تابستان گرم و شنیع در رشت در سال 1987 ؛ و تقریباً چهل روز کرونا دوستی 34 ساله ما را در هم شکسته است!

به گزارش ایسنا ، در آستانه چهلمین روز پس از درگذشت این استاد فرزانه ، احمدرضا هامونی ، دوست مرحوم دکتر بهزاد کراهیازی ، یادداشتی را در اختیار ایسنا قرار داد که به شرح زیر است:

صحنه اول: آغاز

جنگ عراق علیه ایران ادامه داشت. در آن زمان ، تاجی وجود نداشت که بخواهد فرصت نشستن با دوستان را از بین ببرد. چه کسی تصور می کند که تاج بهانه این نوشتن است؟

اولین باری که او را در خلوت دیدم خانه جهادی از دانشگاه گیلان بود. در سال 1987 تابستان گرم و گرم در رشت بود و او گرم و دقیق صحبت می کرد.

هزینه زیاد و درآمد پایین تولیدکنندگان برنج ، مشکل 7000 متر مربع زمین برای هر کشاورز ، مشکل کمبود آب ، مشکل مصرف زیاد سموم دفع آفات و آلودگی محصولات ، مواد اولیه کشاورزی ، نیاز به کشت زیاد ارقام پرمحصول و پایدار. وی معتقد بود تا زمانی که مسیر واردات برنج باز باشد ، هیچ سرمایه گذاری جدی برای کاهش هزینه برنج ایرانی انجام نمی شود و معیشت اصلی کشاورزان باز نمی شود. (هنوز) برنج از طریق رنج بدست می آید. (هنوز.)

چند سال بعد ، محصول تحقیقاتی برنج تراریخته مقاوم به آفات ، که شباهت زیادی به نوع محلی Tarom Molayi دارد ، با جابجایی ژن Cr1Ab توسط بیوپروژکشن به دست آمد. این نوع برنج در برابر حملات حشرات توسط جغدهای بالدار (مانند کاوشگر ساقه) مقاوم است. این محصول از بسیاری جهات بی نظیر است.

بیشتر بخوانید  ترس اولیه اسرائیل از جنگ بعدی

پرده دوم: وسط

نامیده می شود من زیاد او را ندیدم. سرم شلوغ بود و او کارهای کارآمدتری را انجام می داد (مثل همیشه). وی تلاش کرد تا یک مرکز تحقیقاتی برای بیوتکنولوژی در کشاورزی ایجاد کند ، اما بودجه لازم تأمین نشد. وی گفت که زمان می گذرد و فرصت ها از دست می رود.

قبلاً این رفتار را دیده بودم. همسر و فرزندان او را به اندازه کافی خوب نمی دیدند. او شبانه روز کار خود را دنبال می کرد. بسیاری از مردم نمی توانستند روی پای او راه بروند. مدتی بعد از آن ، جایی که فکر نمی کند! و وقتی شخصی را دنبال کردم که انتظار آن را نداشت ، مشکل حل شد. وام پژوهشگاه در مجلس تصویب شد. دفعه بعدی که صحبت کردیم همه حرفهای او پر از شادی بود. وی و گروهی از محققان مدتها بدون منابع مالی کافی کار کردند. حالا آنها می توانند عمیق تر و عمیق تر کار کنند. کار صادقانه مبارک است.

پرده آخر: نفس

یکی از دوستان مشترک ما تماس گرفت. لحن صدایش اذیتم کرد. پرسید از بهزاد سراغ دارید؟ در میان اخبار غم انگیز مرگ کرونا ، بیشتر نگران شدم. آخرین بار سه هفته پیش صحبت کردیم. وی گفت که در بیمارستان بستری شده است. ناخودآگاه پرسیدم: آیا ریه شرکت می کند؟ گفت: بله … ، من پرسیدم چند درصد …؟

چندی نگذشت که نفس کمکی نکرد.

انتهای پیام

دیدگاهتان را بنویسید