لیست کامل اسم پسر یک نقطه ای به تفکیک حروف الفبا


نام معنی فونتیک ریشه

مؤمن

۱- در ادیان یه معنی آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت میکند، دیندار، متدین؛ ۲- مجاز از مسلمان؛ ۳- از نام‌ها و صفات خداوند.

/mo’men/

عربی

ماجد

دارای مجد و بزرگی، بزرگوار

/mājed/

عربی

ماخ

زر قلب و ناسره را گویند، از شخصیتهای شاهنامه، نام سخندانی پیر و مرزبان هری و از راویان شاهنامه

/māx/

شاهنامه

ماراب

بخت و دولت تازه

/mārāb/

فارسی

مازار

یکی از سرداران مادی کوروش

/māzār/

اوستایی

ماکان

آنچه بوده است

/mākān/

عربی

مانوک

نوعی مرغابی که سرخاب هم نامیده می‌شود

/mānok/

فارسی

مانی

مانی در لغت به معنی «اندیشمند» است

/māni/

فارسی

ماهان

۱) نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد؛ ۲) نام یکی از شهرهای استان کرمان؛ ۳) نام دشت بزرگی در مغربِ تبریز.

/māhān/

فارسی

ماهانداد

دادماه، بخشیده ماه

/māhāndād/

اوستایی

ماهبد

ماه + بُد/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول) ۱- نگهبان ماه؛ ۲- مجاز از خوش سیما

/māhbod/

فارسی

ماهفر

دارای فر و شکوه ماه

/māhfar/

فارسی

ماونداد

نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان

/māvandād/

اوستایی

مبارک

دارای آثار یا تأثیرات خوب، دارای برکت و خیر و خوشی، خوش یمن، خجسته، فرخنده

/mobārak/

عربی

مبدع

مبتکر، ابداع کننده

/mobde/

عربی

مجاهد

۱- ویژگی آن که به خاطر وصول به هدف‌های غیر شخصی مانند اشاعه‌ی دین و آزادی به جنگ و مبارزه می‌پردازد؛ ۲- در قدیم به معنی کوشش و جد و جهد کننده.

/mojāhed/

عربی

مجد

بزرگی، عزت، بلندی

/majd/

عربی

مجد

بسیار کوشنده، کوشا.

/mojed(d)/

عربی

مجدود

بختیار، کامروا، سعادتمند

/majdud/

عربی

مجمر

آتشدان

/mejmar/

عربی

محب

۱- محبت ورزنده به کسی یا به چیزی، دوست دارنده، دوستدار؛ ۲- در تصوف به معنی دوستدار خداوند، سالک.

/moheb(b)/

عربی

محب الله

دوستدار و دوست دارنده‌ی خدا.

/moheb(b)ollāh/

عربی

محراب

۱- جایی از مسجد (معمولاً با معماری خاص) در سمت قبله که امام جماعت هنگام نماز خواندن در آنجا می‌ایستد؛ بخشی از یک عبادت‌گاه که هنگام عبادت در آنجا می‌ایستند یا رو به آن قرار می‌گیرند؛ ۲- مجاز از عبادت‌گاه، قبله؛ ۳- در عرفان هر مطلوب و مقصودی که دل متوجه بدان باشد آن را محراب گویند.

/mehrāb/

عربی

محسن

۱- نیکوکار، احسان کننده؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند

/mohsen/

عربی

محصون

محفوظ، مصون.

/mahsun/

عربی

محمد آرمان

مرکب از نام های محمّد و آرمان

/mohammad-ārmān/

فارسی–عربی

محمد احسان

مرکب از نام های محمّد و اِحسان

/mohammad-ehsān/

عربی

محمد اردلان

مرکب از نام های محمّد و اردلان

/mohammad-ardalān/

فارسی–عربی

محمد ارسلان

مرکب از نام های محمّد و ارسلان

/mohammad-arsalān/

عربی–ترکی

محمد انور

مرکب از نام های محمّد و انور

/mohammad-anvar/

عربی

محمد بسام

مرکب از نام های محمّد و بسام

/mohammad-bassām/

عربی

محمد بلال

مرکب از نام های محمّد و بِلال

/mohammad-belāl/

عربی

محمد بهراد

مرکب از نام های محمّد و بهراد

/mohammad-behrād/

فارسی–عربی

بیشتر بخوانید  بازدید هیات مدیره بانک ایرانیان کرز الحسنه مهر از پویا گستر خراسان

محمد جلال

مرکب از نام های محمّد و جلال

/mohammad-jalāl/

عربی

محمد جمال

مرکب از نام های محمّد و جمال

/mohammad-jamāl/

عربی

محمد جواد

مرکب از نام های محمّد و جواد

/mohammad-javād/

عربی

محمد حسان

مرکب از نام های محمّد و حسان

/mohammad-hesān/

عربی

محمد حسن

مرکب از نام های محمّد و حسن

/mohammad-hasan/

عربی

محمد حمزه

مرکب از نام های محمّد و حمزه

/mohammad-hamze/

عربی

محمد خالد

مرکب از نام های محمّد و خالد

/mohammad-xāled/

عربی

محمد خسرو

مرکب از نام های محمّد و خسرو

/mohammad-xosro(w)/

فارسی–عربی

محمد ذاکر

مرکب از نام های محمّد و ذاکر

/mohammad-zāker/

عربی

محمد رئوف

مرکب از نام های محمّد و رئوف

/mohammad-ra’uf/

عربی

محمد رادمان

مرکب از نام های محمّد و رادمان

/mohammad-rādmān/

فارسی–عربی

محمد رحمان

مرکب از نام های محمّد و رحمان

/mohammad-rahmān/

عربی

محمد رضا

مرکب از نام های محمّد و رضا

/mohammad-rezā/

عربی

محمد زاهد

مرکب از نام های محمّد و زاهد

/mohammad-zāhed/

عربی

محمد ساجد

مرکب از نام های محمّد و ساجد

/mohammad-sājed/

عربی

محمد ساسان

مرکب از نام های محمّد و ساسان

/mohammad-sāsān/

فارسی–عربی

محمد سامان

مرکب از نام های محمّد و سامان

/mohammad-sāmān/

فارسی–عربی

محمد سجاد

مرکب از نام های محمّد و سجاد

/mohammad-sajjād/

عربی

محمد سلمان

مرکب از نام های محمّد و سلمان

/mohammad-salmān/

عربی

محمد سنا

مرکب از نام های محمّد و سنا

/mohammad-sanā/

عربی

محمد سهراب

مرکب از نام های محمّد و سهراب

/mohammad-sohrāb/

فارسی–عربی

محمد سهند

مرکب از نام های محمّد و سهند

/mohammad-sahand/

فارسی–عربی

محمد سورن

مرکب از نام های محمّد و سورن

/محمدسورن/

فارسی–عربی

محمد ظاهر

مرکب از نام های محمّد و ظاهر

/mohammad-zāher/

عربی

محمد عابد

مرکب از نام های محمّد و عابد

/mohammad-ābed/

عربی

محمد عارف

مرکب از نام های محمّد و عارف

/mohammad-āref/

عربی

محمد عباس

مرکب از نام های محمّد و عباس

/mohammad-abbās/

عربی

محمد عمران

مرکب از نام های محمّد و عِمران

/mohammad-emrān/

عربی–عبری

محمد فؤاد

مرکب از نام های محمّد و فؤاد

/mohammad-fu’ād/

عربی

محمد فرساد

مرکب از نام های محمّد و فرساد

/mohammad-farsād/

فارسی–عربی

محمد فرهاد

مرکب از نام های محمّد و فرهاد

/mohammad-farhād/

فارسی–عربی

محمد فرهام

مرکب از نام های محمّد و فرهام

/mohammad-farhām/

عربی–اوستایی

محمد کاظم

مرکب از نام های محمّد و کاظم

/mohammad-kāzem/

عربی

محمد کامران

مرکب از نام های محمّد و کامران

/mohammad-kāmrān/

فارسی–عربی

محمد ماجد

مرکب از نام های محمّد و ماجد

/mohammad-mājed/

عربی

محمد ماهان

مرکب از نام های محمّد و ماهان

/mohammad-māhān/

فارسی–عربی

محمد محراب

مرکب از نام های محمّد و محراب

/mohammad-mehrāb/

عربی

محمد محسن

مرکب از نام های محمّد و محسن

/mohammad-mohsen/

عربی

محمد مصباح

مرکب از نام های محمّد و مصباح

/mohammad-mesbāh/

عربی

محمد مصطفی

مرکب از نام های محمّد و مصطفی

/mohammad-mostafā/

عربی

محمد معراج

مرکب از نام های محمّد و مِعراج

/mohammad-meerāj/

عربی

محمد معز

مرکب از نام های محمّد و معزّ

بیشتر بخوانید  تولید خودرو ایرانی در دیگر کشورها از سر گرفته شد

/mohammad-moeez(z)/

عربی

محمد منصور

مرکب از نام های محمّد و منصور

/mohammad-mansur/

عربی

محمد منعم

مرکب از نام های محمّد و منعم

/mohammad-monem/

عربی

محمد مهبد

مرکب از نام های محمّد و مَهبد

/mohammad-mahbod/

عربی

محمد مهراب

مرکب از نام های محمّد و مِهراب

/mohammad-mehrāb/

فارسی–عربی

محمد مهران

مرکب از نام های محمّد و مهران

/mohammad-mehrān/

فارسی–عربی

محمد نادر

مرکب از نام های محمّد و نادر

/mohammad-nāder/

عربی

محمد ناصح

مرکب از نام های محمّد و ناصح

/mohammad-nāseh/

عربی

محمد ناصر

مرکب از نام های محمّد و ناصر

/mohammad-nāser/

عربی

محمد هامان

مرکب از نام های محمّد و هامان

/mohammad-hāmān/

فارسی–عربی

محمد هانی

مرکب از نام های محمّد و هانی

/mohammad-hāni/

عربی

محمد هومان

مرکب از نام های محمّد و هومان

/mohammad-humān/

فارسی–عربی

محمد هومن

مرکب از نام های محمّد و هومن

/mohammad-human/

فارسی–عربی

محمد وفا

مرکب از نام های محمّد و وفا

/mohammad-vafā/

عربی

محمد وهاب

مرکب از نام های محمّد و وهاب

/mohammad-vahhāb/

عربی

محمد وهب

مرکب از نام های محمّد و وَهَب

/mohammad-vahab/

عربی

محمود رضا

مرکب از نام‌های محمود و رضا.

/mahmud-rezā/

عربی

مخمل

نوعی پارچه نخی یا ابریشمی لطیف

/maxmal/

فارسی

مدبر

۱- با تدبیر، اندیشمند، چاره‌گر؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند؛ ۳- در قدیم به معنی پیشکار و مشاور.

/modabber/

عربی

مردان

منسوب به مرد، مردانه، مردها

/mardān/

فارسی

مردخای

شخص کوچک یا پرستنده مریخ

/mardxāi/

عبری

مزدا

۱- به معنی دانا ؛ ۲- در ادیان و در آیین زرتشتی به خدا اطلاق می‌گردد، اهورامزدا.

/mazdā/

اوستایی

مزدک

مژدک ، یکی از شخصیت‌های خردمند و آورنده آیین مزدکی در شاهنامه

/mazdak/

اوستایی

مسعود رضا

مرکب از نام‌های مسعود و رضا.

/masud-rezā/

عربی

مصباح

چراغ

/mesbāh/

عربی

مصطفی

در قدیم به معنی برگزیده، صاف کرده شده

/mostafā/

عربی

مصعب

کار دشوار، نر، اسبی که سواری نداده باشد

/mosab/

عربی

مصفا

۱- زیبا و با صفا؛ ۲- پاکیزه و پاک، صاف و خالص، زلال و صاف؛ ۳- گروهی از گیاهان علفی چند ساله از خانواده‌ی آفتاب‌گردان.

/mosaffā/

عربی

مظاهر

جمعِ مَظهَر، جلوه‌ها، نشانه‌ها.

/mazāher/

عربی

مظهر

۱- نماد، نشانه؛ ۲- محل تجلی، تجلی‌گاه؛ ۳- در تصوف به معنی شخصی که دارای ریش انبوه و فراخ و سبلت و چهره‌ی نافذ است.

/mažar/

عربی

معاذ

در قدیم به معنی پناهگاه

/maeāz/

عربی

معارج

جمعِ مَعرَج و مِعراج؛ در قدیم به معنی نردبانها، پلکانها

/maeārej/

عربی

معراج

۱- رفتن به سوی آسمان، به ویژه در مورد پیامبر اسلام (ص)؛ ۲- به بالا رفتن، عروج؛ ۳- مجاز از تکامل؛ ۴- وسیله‌ای برای بالا رفتن، به ویژه نردبان.

/meerāj/

عربی

معروف

۱- آنچه در نزد دیگران یا در نزد همه شناخته شده است؛ ۲- موسوم و شناخته شده؛ ۳- در علم حدیث حدیثی است مقبول که راوی آن ضعیف است؛ ۴- در تصوف به معنی خداوند؛ ۵- مجاز از مهم، اصلی؛ ۶- مجاز از مقرب، نزدیک

بیشتر بخوانید  فال عشق امروز | یک شروع دوباره با کلی اتفاقات خوب در راه داری! + تفسیر دقیق

/maeruf/

عربی

معز

۱- گرامی دارنده؛ ۲- از نام‌ها و صفات خداوند

/moeez(z)/

عربی

معظم

بزرگ داشته شده، بزرگوار.

/moeazzam/

عربی

مفلح

رستگار، پیروز.

/mofleh/

عربی

ملکان

نام پدر حضرت خضر پیغمبر(ع) که از فرزند زادگان سام ابن نوح است و الیاس عموی اوست.

/malakān/

عبری

مناک

اندیشنده.

/menāk/

فارسی

منصور

۱- یاری داده شده، پیروز شده، پیروز و موفق؛ ۲- درحالت قیدی به صورت غلبه یافته، پیروزمندانه معنی شده است

/mansur/

عربی

منعم

۱- دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ ۲- آن که به دیگران احسان می کند، بسیار بخشنده.

/moneem/

عربی

مه زاد

بزرگ زاده، شاهزاده، زاده ماه، زیبا

/mahzād/

اوستایی

مهاجر

۱- آن که برای اقامت دائم از وطن خود به جای دیگری سفر میکند؛ ۲- هر یک از یاران پیامبر اسلام(ص) که به همراه او از مکه به مدینه هجرت کردند.

/mohājer/

عربی

مهبد

نگهبان ماه، مجازا به مفهوم نورانی و درخشان است، ماهبد

/mah bod/

شاهنامه

مهبود

وزیر و گنجور بیدار دل انوشیروان که دلی پر خرد و رایی درست داشت و پیوسته در جستجوی نیکنامی بود و انوشیروان در بزم‌ها بجز از دست وی غذا نمی‌خورد.

/mah bud/

فارسی

مهر آزاد

نام یکی از اجداد رستم.

/mehr-āzād/

فارسی

مهر آزما

مهر آزمای، آزماینده‌ی محبت، آن که دوستی و مهر را به امتحان گیرد، مهرورز، عاشق.

/mehr-āzmā/

فارسی

مهر بد

مهر = مهربانی و محبت + بُد /-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول)، ۱- محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ ۲-مجاز از شخصِ مهربان.

/mehr-bod/

فارسی

مهر جو

۱- جوینده‌ی عاطفه و دوستی؛ ۲- خواهان محبت از سوی دیگران.

/mehr-ju/

فارسی

مهر خو

مهر = مهربانی، محبت + خو = خوی، عادت، ۱- دارای خوی و عادت ملازم با محبت و مهربانی؛ ۲- مجاز از مهربان و با محبت.

/mehr-xu/

فارسی

مهر زاد

زاده‌ی مهر

/mehr-zād/

فارسی

مهر مند

مهر+ مند (پسوند دارندگی)، دارای مِهر، با محبت، دوست.

/mehr-mand/

فارسی

مهر نام

مهر = محبت، دوستی، مهربانی + نام = مجاز از شهرت و آوازه، مشهور به مهربانی و دارندگی محبت؛ مجاز از مهربان و با محبت.

/mehr-nām/

فارسی

مهر ورز

۱- با محبت، مهربان؛ ۲- (در قدیم) عاشق.

/mehr-varz/

فارسی

مهر وند

مهر = خورشید + وند (پسوند شباهت)، منسوب به خورشید، خورشیدی.

/mehr-vand/

فارسی

مهراب

دارنده‌ی جلوه‌ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد

/mehrāb/

فارسی

مهراج

مهاراجه، عنوان هر یک از افراد طبقه ای ممتاز در هند، شاه، امیر.

/mahrāj/

سانسکریت

مهران

به معنی دارنده‌ی مهر

/mehrān/

فارسی

مهراورنگ

دارنده مهر و شکوه خورشید

/mehrorang/

فارسی

مهرسب

دارنده اسب خورشید

/mehrasb/

فارسی

مهروان

مِه = مِهتر و بزرگتر + روان، دارای روان بزرگ، دارای روح بزرگ.

/meh ravān/

فارسی

مهناد

فریاد بلند.

/mohnād/

فارسی

مهوند

مِه = مِهتر، بزرگتر + وند (پسوند نسبت)، ۱- منسوب به بزرگی و مِهتری؛ ۲- مجاز از مِهتر و بزرگتر.

/mehvand/

فارسی

مودب

با ادب، تربیت شده

/moadab/

عربی

دیدگاهتان را بنویسید