حقایقی حیرت انگیز از یگان ویژه/ ساچمه ها در دست پلنگی پوش ها چه می کند؟!



آنچه دیگران می خوانند:

نه خسته می شویم و نه عصبانی می شویم. دو ماه و نیم است که از ساعت 7 صبح تا 11 و 12 شب اینجا در کف خیابان، کنار پاساژها و میدان ها در صف ایستاده ایم. با لعن و ناسزا و ناسزا دیوانه نمی شویم، از شنیدن آنها خسته نشویم و قدرت خدا، طعم مرگ را می چشیم. این وظیفه ماست: «تامین امنیت مردم».

رشید جوانی قد بلند، خوش لباس، ورزشکار و از ویژگی های نیروهای ویژه است که با چهره ای مصمم در کنار همرزمانش در حاشیه میدان انقلاب ایستاده است که نشان از ایمان آنها به رسالت آنها دارد. در گذر افراد با افکار و سلایق مختلف، بی حجاب ها و بی حجاب ها، آنها که با لبخند به آنها نگاه می کنند و آنها که زیر لب به آنها نفرین می کنند و گاهی با صدای بلند، بدون عکس العمل می ایستند.

به بهانه ای پیش آنها می روم و شروع به صحبت می کنم. از بیان خسته نباشید، از روزهای تبلیغی شان تشکر می کنند، از خستگی و کسالت این روزها می پرسم، اما قاطعانه و قاطعانه می گویند که خستگی در جسم و جانشان نیست.

گفتگو را با کسی باز می کنم. سن ندارد، متولد 76 است. تنها فرزند خانواده. ناگهان از نگرانی پدر و مادرش می پرسم و می گویم مادرت روزی چند بار زنگ می زند تا ببیند حالت چطور است؟

لبخند می زند و می گوید: مادر است. روزی چندین بار زنگ می زند، مخصوصاً وقتی شورش می شود، درست است که نگران است، اما می داند که من برای اقتدار کشورم اینجا ایستاده ام. روزی که به پلیس رفتم خودش می دانست که این شغل مسئولیت ها و فراز و نشیب های زیادی دارد. وقتی دوباره به او می گویم دلش می سوزد، اما محبت مادرانه گاه و بی تابش می کند.

از روزهای سخت اغتشاشات می پرسم، می گوید: سخت ترین صحنه ای که دید، آتش زدن پرچم بود و زمانی که پرچم انگلیس را روی دوش گذاشتند و به قول خودشان دور آزادی راهپیمایی کردند.

تعجب می کنم واکنش شما چه بود؟ او می گوید: ما فقط منتظریم، زیرا وظیفه ما تامین امنیت مردم است. ما اینجا ایستاده ایم تا اجازه ندهیم کسی آرامش مردم را به هم بزند، این روزها فقط در مقابل همه ناهنجاری ها منتظریم، سنگ می اندازیم، فحش می دهیم، توهین می کنیم، ضربه می زنیم، لگد می زنیم، تهمت می زنیم. چون رسالت ما مهمتر است و نباید وارد مسائل جزئی شویم.

مشکلات این روزها را از افسر کناری می پرسم، از شکایت مردم از پلیس برای برخورد با اراذل و اوباش، از ماموریت چند هفته پیش که در پارک دانشجو مستقر بودند می گوید، می گوید خانمی آمد و نشست. روبروی ما روی صندلی کنار پارک دانشجو؛ چند لحظه به ما نگاه کرد بعد آروم شروع کرد به غر زدن بعد وقتی دید عکس العملی نداریم شروع کرد به فحش دادن گفت و گفت صداش رو بلند کرد و شروع کرد به داد زدن و بلند داد زد و گفت که آنها قاتل هستند، اینها دزد هستند، اینها…

می پرسم بعدش چی شد، چیکار کردی؟ می گوید: ما چیزی نداریم; ما حتی به او نگاه نکردیم، با خود گفت و مردم را دور خود جمع کرد تا اینکه عده ای به سمت ما سنگ پرتاب کردند و سپس جمعیت را متفرق کردیم.

بیشتر بخوانید  سازمان بازرسی موظف شد دلایل تأخیر عمومی در دفاتر را شناسایی کند

چند دقیقه ای از عادی شدن اوضاع نگذشته بود که همان زن به سمت ما هجوم آورد و گوشه لباسم را گرفت و گفت: کمکم کن جان مادرت را نجات بدهم. به او نگاه کردم و گفتم من همان دزد و قاتل هستم. چگونه می توانم به شما کمک کنم؟

زن کمی حرکت کرد اما نگذاشتم ناراحت شود، سریع گفتم هر کاری از دستم بر بیاید در خدمتم انجام می دهم، لحظه ای مکث کرد. علی گفت: گوشیم زنگ خورد… کیفم روی همون نیمکت جلوی تو بود. من آنجا نشسته بودم، دیدی؟ وقتی جمعیت جمع شدند، نمی دانم چطور تلفنم را زدند.

با این خانم صحبت کردم و به ماموران پیشگیری و آگاهی دستور دادم تا موضوع سرقت را پیگیری و جنایتکار را دستگیر کنند.

از آن یک افسر می پرسم، شنیده ام یک میلیون حقوق می گیری. لبخندی می زند و می گوید: بله 6 میلیون و 500 هزار تومان; دوباره می پرسم می گویند مردم را زدی و حقوقت را زیاد کردند؟

باز هم با همان چهره می گوید مردم را نمی زنیم بلکه کتک می خوریم اما هنوز خبری از افزایش دستمزد نیست. این افزایش حقوق که مجلس از آن صحبت کرد فقط برای ما نیست، برای همه نیروهای مسلح است.

می بیند که من نسبت به او بی تفاوت نیستم، دستش را در جیبش می کند و دنبال چیزی می گردد. می پرسم اتفاقی افتاده؟

دستش را از جیبش بیرون می آورد و دو گلوله را به من نشان می دهد. یکی کوچک و دیگری بزرگ؛ می گوید حقوق میلیونی هم می گیریم. گل و گلوله هم می گیریم!

من تعجب می کنم که جریان گلوله چیست؟

می گوید: امروز گلوله چیز عجیبی نیست. اینها هدایایی است که توسط برخی از “دوستان” ما داده شده است.

او به من می‌گوید که اخیراً اطلاع داده‌اند که فرد در تقاطع واصل مشکوک است، بنابراین برای دستگیری او اقدام کنید. وقتی این فرد را دستگیر کردیم، در کوله پشتی او یک کیسه گلوله بزرگ، یک پنجه بوکس و یک چاقو بود. می پرسم گلوله های خالی برای چیست؟ دو سه نفر با هم از مصیبت کور شدن چشم افسران صحبت می کنند!

دیگری چند گلوله دیگر از جیبش در می آورد. می گوید: چند روز پیش ضربه خوردم، اما خدا را شکر به چشم اصابت نکرد… می دانید اگر از فاصله 50 متری به چشم برخورد کند، چشم نیاز به تخلیه دارد.

نفسی میکشم بس کن دوباره می پرسم چه بلایی سر فردی که دستگیر کردی؟ افسر دیگری می گوید: او مردی حدودا 30 ساله با ظاهری کاملا مذهبی بود، باور نمی کردید ریش و محاسن داشت، شلوار کتان می پوشید، قیافه اش مذهبی بود، اگر نبود. . تحت نظارت بچه های اطلاعاتی، هیچ کس به او مشکوک نبود. جالبتر اینکه وقتی ملیتش بررسی شد متوجه شدیم که تابعیت یکی از کشورهای خارجی را دارد و این روزها 15 بار به خارج از کشور سفر کرده است.

به جز در صف ماموران، او آن طرف در کنار ماشین نیروهای ویژه سیاه رنگ ایستاده است. او پدر یک دختر 4 ساله است. او از روزهای آشفتگی، از خویشتن داری افسران می گوید. از جامعه اکثریت مردم و هتک حرمت و هنجارشکنی عده ای نابکار.

بیشتر بخوانید  مرکز اهدای خون کرمانشاه دایر است / به همه گروه های خونی نیاز دارد - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان

او می‌گوید بدترین صحنه‌ای که دیده، شعارهایی بوده که در چند روز گذشته هنجارشکنی کرده و حاضر است بمیرد و نشنود.

میگم واکنشت چی بود؟ او پاسخ می دهد که ما ماموران یگان ویژه هستیم. خویشتنداری اصل کار ماست. ما با هوشمندی و هوشیاری اوضاع را مدیریت می کنیم و کیفی عمل می کنیم. ماموریت ما پراکنده کردن جمعیت با هوشمندی و درایت است. بدون کوچکترین آسیبی به نیروهای خودی، اموال عمومی و حتی اغتشاشگران!

می پرسم در فضای مجازی می گویند با اسلحه مردم را می کشی؟ اسلحه اش را به من نشان می دهد. او می گوید این سلاح ما است که هرگز کشنده نبوده است. ممکن است دردناک باشد، اما کشنده نیست. برخی از تفنگ های ما گلوله های پلاستیکی دارند و برخی از آنها در واقع پینت بال هستند!

سخت ترین ماموریت این روزها را می پرسم؛ می گوید: چهارشنبه دو هفته پیش ماموریت ما چند ساعتی در چهارراه ولیعصر به طول انجامید. هنجارشکنان به سر دادن شعار و توهین و تعرض به چندین زن پرداختند اما با اطلاعات و مدیریت صحنه موفق شدیم آرامش را برقرار کنیم و تعدادی از اشرار از جمله چند زن متجاوز را دستگیر و به ماموران امنیتی تحویل دهیم.

در حین صحبت با ماموران یکی دو دختر بدون روسری و لباس نامناسب از جلوی ماموران رد می شوند. می پرسم واقعاً در مورد بدحجابی هشدار می دهید؟ او می گوید کار ما مقابله با زن ستیزی نیست، بلکه زمانی به صحنه می آییم که به عبادتگاه ها، زندگی و ثروت، شرف ملی و چادر زنان اهانت شود، زیرا رسالت اصلی ما ایجاد نظم و امنیت در شرایط بحرانی است. شورش و اعتراض

صحبت را تمام نکرده ایم، دو مامور دیگر در پلنگ وارد گروه ماموران می شوند. گل از گل افسر می شکفت. انگار عزیزی وارد گروهشون شده انرژی میگیرن. آنها احترام می گذارند و سپس با افسر تازه وارد دست می دهند. در مدت کوتاهی دور هم می چرخند و با هم خوش می گذرانند.

من فرض می کنم او فرمانده آنهاست، من می روم و بعد از معرفی خودم در مورد ماموریت آنها می پرسم. او با اقتدار می گوید: من هم مامور یگان ویژه هستم; نه بیشتر و نه کمتر، همراه با بقیه همرزمانم ساعت ها و روزها در خیابان ها و میادین و چهارراه ها حضور داریم تا بی تفاوتی شیشه آرامش مردم را نشکست.

او متاهل است و سه فرزند دارد. از رسیدگی به همسر و فرزندانش می پرسم. می گوید: در خانواده ما جای نگرانی نیست. ما برای هدفمان اینجا ایستاده ایم. همین الان پسرم با لباس باسیا آن طرف میدان ایستاده تا اجازه هنجارشکنی را ندهد. حمله کردن».

وی درباره ناآرامی های اخیر می گوید؛ اینکه در این دو ماه و نیم تعداد اندک متخلف مثل قطره ای از دریا در برابر میلیون ها نفر با نظام هستند که مردم با جوامع ارزشمند خود در 13 و 22 آبان و حتی جمعه پس از پیروزی تیم ملی فوتبال گفتند روی صحنه هستند.

و از طرفی در مورد خصوصیات اغتشاشگران می گوید که جمعیت آنها نسبت به سایر اغتشاشات در سالهای گذشته کاهش یافته است، اما گروه سنی آنها به دلیل تعداد زنان بیشتر، جوانتر و گستاختر و گستاختر است. در این سریال

او می گوید چند اراذل آنقدر جسور و گستاخ هستند که به اماکن و ارزش های مقدس و حتی مسئولان بی احترامی و هتک حرمت می کنند.

بیشتر بخوانید  نماینده مردم شیراز در مجلس: شستا حیاط خلوت بسیاری از مردم شده است - اخبار فارس - اخبار استانهای تسنیم

از صبر مأموران می گوید، از خویشتن داری آنها، از این که سنگ پرتاب می کنند، اما پای خود را از دست نمی دهند، از این که تاکنون حدود 90 نفر مجروح شده اند، اما دست از تلاش برنداشته اند. هدفشان است و حتی با همین شرایط، مجروح و بانداژ شده در میدان حاضر می شوند… می گوید این گروه 10 نفره می بینند، دو نفر از آنها دست و پایشان بانداژ شده است، اما برگشته اند. کار کردن با اینکه در مرخصی استعلاجی بودند.

از حمله به پلیس می پرسم. او می گوید ما شاهد همه چیز هستیم از پرتاب اشیا، سنگ و گلوله گرفته تا چاقو، ضرب و شتم و وقاحت. اما عوامل ما باهوش هستند. خدا را شکر در این مدت نه کشتیم و نه کشته شدیم. با وجود تمام فضایی که دشمنان برای به تصویر کشیدن نقاط ضعف پلیس یگان ویژه در فضای مجازی صرف کرده اند… حتی به نمایش صحنه هایی از جنایات سال های گذشته و حتی اخیراً مانند تیرهای خود روی آورده اند. او را سنگسار کردند، چند یگان ویژه را به لباس مخصوص مجهز کردند و پلیس و یک سری اقدامات نامناسب آن را به قول خودشان مستند کردند و در فضای مجازی به اشتراک گذاشتند، البته این ترفند هم ناموفق بود.

از نحوه برخوردشان با اغتشاشگران می پرسم، می گوید: با حربه های مدرن و جدید و حفظ فاصله و پرهیز از تنش و اصطکاک و در فاصله 50 متری از اغتشاشگران در روزهای اغتشاش حضور داریم. ما با استفاده از صدای غالب، وسایل نقلیه اسپری آب و تجهیزات هوشمند و تاکتیک های پیشرفته کار می کنیم.

هنوز صحبت را تمام نکرده‌ایم که گروهی از زنان با گل‌هایی در دست وارد گروه ما می‌شوند و شعار می‌دهند: «پلیس، ممنون، متشکرم». «پشتیبانی پلیس» و به افسر یگان ویژه بروید و به آنها گل بدهید.

دوباره به صف افسران می روم، این بار با شاخه های گل در دست، از آنها می پرسم چه احساسی دارند؟ یکی از آن‌ها می‌گوید: وقتی مردم از ما تشکر می‌کنند، مصمم‌تر می‌شویم تا بیشتر در راه ایجاد امنیت و آرامش آنها بایستیم و با قلدرها مقابله کنیم.

می گوید جریان این روزها فرق می کند، یک روز کتک می خوریم، روز دیگر سنگ و گلوله و روز دیگر گل می گیریم.

بهترین دوستش در وسط سخنرانی می پرد و می گوید: «چاقو را از لیست نینداز. همه می خندند، همان افسر دوباره جمله را تصحیح می کند و می گوید که هم زدیم و هم سنگ زدیم. توهین و تهمت شنیده ایم و چاقو خورده ایم، اما از ما تعریف شده و گل داده ایم.

این می گوید خانم؛ حسن حاتم بنویس بچه های یگان ویژه نه خسته هستند و نه عصبانی. ما اینجا خواهیم ماند تا زمانی که صلح به مردم ما بازگردد.


دیدگاهتان را بنویسید