روزنامه شرق نوشت: نام ها و دختران داغ یکی پس از دیگری قطار می شوند; داغ هایی که جزء آیین های مردم ایران شده است. هر روز صبح با خبرهای غم انگیز از خواب بیدار شوی و شب را برای انکار منتظر بمانم، اما اکثر اوقات انکار نیست… این بار هم مثل همیشه بود… اول عکس ها آمد. دختری قدبلند و جوان با موهای بافته شده و چشمانی خوشبین به آینده که شایعه شده بود با سه سطح هوشیاری در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان کساری است… مدتی بعد عکس های دردناکش رسید… دختر با چشمانش. بسته، لوله ای در دهانش و صورتی متورم مرگ روی سرش پاشیده شد… و پس از انتشار این خبر در رسانه ها و اعلام مرگ او، دیگر هیچکس شوکه نشد… زیرا عکس دختر دراز کشیدن روی تخت خود تصویر مرگ بود. مردم از لحظه انتشار این داستان در رسانه ها با لباس سیاه و شمع روشن شروع به گریه کردند. همه در گوشه ای از خانه خود جمع شده بودند و به هر چیزی که هر روز ضعیف تر می شد فکر می کردند… این گزارش لحظاتی پس از تشییع جنازه دختر جوانی به نام مهسا (جینا امینی) نوشته شده و مروری بر 72 ساعت تاریکی است که از همه ما گذشت… .
روز بعد از حادثه
ساعت 7:30 صبح چهارشنبه بیست و سوم شهریور ماه خبرنگاران گروه اجتماعی «کوسه» پیامی از یکی از کارکنان بیمارستان کسری دریافت کردند: «دختر جوانی بر اثر درگیری با پلیس گشت ارشاد در بیمارستان بر اثر مرگ مغزی فوت کرد. دیروز.” ما در بخش مراقبت های ویژه بستری هستیم. خبری که نمیتوان آن را تأیید کرد یا به راحتی از کنار آن گذشت. اولین اقدام خبرنگار «شرکا» تماس با پلیس برای روابط عمومی بود تا هرگونه اطلاعاتی را با خبرنگاران در میان بگذارد. اما این مسئول اداره با تاکید بر اینکه قطعا درگیری وجود نداشته و در جریان نیستیم، تاکید کرد که تا زمان اعلام و تایید پلیس گزارشی منتشر نشود. اما این تنها آغاز فاجعه بود. این فاجعه باعث مرگ دختر 22 ساله ای شد که برای گردش به تهران آمده بود و چهار روز بعد جسد او به خانه بازگشت.
خبرنگار روزنامه «کوسه» پس از گفتگو با نمایندگان پلیس راهی بیمارستان کسری شد. جو هنوز در امنیت نبود، افسر حراست بیمارستان خبرنگار «هینگ» را به طبقه بالا و بخش مراقبت های ویژه می برد و می گوید حال مهسا خوب نیست و باید برایش دعا کرد. در طبقه سوم بیمارستان کسری پدر مهسا در حالی که اشک از چشمانش جاری بود تلفنی صحبت می کرد. چند نفر در اطراف بخش ایستاده بودند و ظاهراً خانواده دختر و البته نگهبان بیمارستان بودند. خبرنگار «شرکا» شروع به صحبت با افرادی می کند که پشت قسمت منتظر بودند و جویای حال مهسا می شود، یکی از ما می پرسد: دنبال همان دختری هستید که گشت ارشاد کتک خورده است؟ با او بودی؟» در همین حال گوشی پدر مهسا گم شد و به سراغ پدرش رفتیم و ماجرا را جویا شدیم، پدر مهسا تازه از هشتگرد آمده بود و گریه می کرد و می گفت هنوز چیزی نمی دانم و فقط به او می گویند که حال مهسا خوب نیست همزمان مادر و برادر مهسا برای شکایت به فرایا رفتند و از او پرسیدیم که آیا مایل است رسانه ها به این موضوع بپردازند و پدر گفت: البته که او باید با ما تماس بگیرید… باید به خدا روی آورید».
خبرنگار «شرکا» با هماهنگی پدر مهسا با لباس مجلسی وارد بخش مراقبت های ویژه شد و به عنوان یکی از بستگان بر بالین او حاضر شد. از پرستارانی که از مهسا مراقبت میکردند پرسیدیم: «چی شده؟» او را کتک زدند؟ پرستارها در حالی که صورت مهسا را تمیز میکردند به هم نگاه میکردند و از کنار من رد میشدند. یک افسر امنیتی به سمت من آمد و گفت: نه! کار اگر ضربه خورده بود کبودی بود خیلی مختصر مهسا را دیدیم شرایط خوب نبود چند ثانیه بالای سرش بودیم و اجازه عکس گرفتن ندادند بعد از خروج از بند رفتیم دوباره پدر مهسا و از او پرسید چه اتفاقی افتاده است… پدر مهسا گفت: نه دکترها و نه مسئولان چیزی به ما نمی گویند مادربزرگ با صدای کردی وارد طبقه سوم شد و ناله کرد و پدر مهسا را در آغوش گرفت… لحظه ثبت شد. توسط خبرنگار “کوسه”، دقایقی بعد مجبور شدیم پس از ایمن سازی زمین، بیمارستان را ترک کنیم.
خبرنگار «کوسه» پس از خروج از بیمارستان کسری دوباره با پلیس تماس گرفت و اصرار کرد که قبل از ورود رسانه های خارجی به ماجرا با ما صحبت کنید تا خودمان واقعیت را منتشر کنیم… اما آنها طبق معمول تا بعد سکوت کردند. بیانیه زمانی که داستان عمومی شد…”
اومدیم شکایت کنیم
برادر و مادر مهسا بامداد چهارشنبه برای شکایت به فرایا رفتند. کیارش امینی، برادر مهسا در همان زمان به خبرنگار «شرکا» گفت: وضعیت مهسا خوب نیست. به ما چیزی نگفتند. ما فقط می دانیم که در آن منطقه اتفاق افتاده است. فقط یک کبودی روی پایش بود. ما ساکن سنندایی بودیم و در یک سفر به تهران آمدیم. مهسا 22 سالشه. زمانی که دستگیر شد با او بودم.» به گزارش کیارش، شامگاه سه شنبه ماموران گشت ارشاد «مهس امینی» را در اتوبان شهید حقانی تهران دستگیر کردند. مأموران کلانتری به برادرش «کیارش» که در محل حضور داشت، گفتند که مهسا را برای یک ساعت توجیه و آموزش به پلیس امنیت اخلاقی در خیابان ویزار می برند. کیارش دو ساعت بعد پشت درهای بسته پلیس امنیت اخلاقی متوجه شد که خواهرش به کما رفته و او را با آمبولانس از ساختمان وزارتخانه بیرون آورده اند. البته کیارش در زمان دستگیری سعی می کند از بردن خواهرش جلوگیری کند اما پلیس برای جلوگیری از آن از گاز اشک آور استفاده می کند…
با انتشار خبر ماجرا، ماجرای مهسا ابعاد جدیدی به خود گرفت. فضای بیمارستان به کسری امنیتی تبدیل شد، خانواده او ترجیح دادند سکوت کنند و سپس عموی مهسا را به عنوان سخنگوی خانواده انتخاب کردند. در این شرایط کم کم شنیده می شد که مهسا مریض است که عموی مهسا در مصاحبه این موضوع را تکذیب کرد. عائلی، عموی مهسا نیز پس از تشییع جنازه او به «شرکا» گفت: واقعاً برخورد با این مسائل شرم آور است! نمی دانم چرا باید در این مورد صحبت کنم. کسانی که چنین ادعاهایی می کنند از خودشان خجالت نمی کشند. فرض کنید این حرف ها درست باشد. چه ربطی به بلایی که بر سر دختر ما آوردند؟ مشکلات آنقدر آشکار است که این گونه ادعاها و دستکاری ها هیچ تاثیری ندارد. به نظر من کسانی که با این مسائل سروکار دارند سلامت روانی ندارند.»
اولین واکنش رسمی پلیس به این فاجعه عصر پنجشنبه ۲۴ سپتامبر رخ داد. «خانمی برای توضیح و آموزش به یکی از ادارات کلانتری تهران بزرگ معرفی شد که ناگهان در جمع افراد راهنمایی شده دچار عارضه قلبی شد. در ادامه توضیحات پلیس تهران آمده است: این خانم با همکاری پلیس و اورژانس بلافاصله به بیمارستان منتقل شد و تحت مداوا قرار دارد. مستندات مربوطه در این خصوص در اختیار نیروی انتظامی بوده و اخبار تکمیلی در این خصوص متعاقبا اعلام خواهد شد.»
مهسا پر شده بود
عموی مهسا روز جمعه در گفت و گو با «کوسه» ادعای ابتلا به بیماری را رد کرد و گفت که او هرگز سردرد نداشته است. با برادرش بود. مهمان بودند. این دختر در اول اکتبر آماده رفتن به کالج می شد و حالا می دانیم که او نمی ماند و بقیه هم نخواهند ماند. شرایطی را فراهم کردند که ساعت ها پشت در به تماشای جنازه عزیزمان بنشینیم و از مادرش دلجویی کنیم. این بدن فرزند ماست. یک کودک بی گناه کشته شد. مهسا در هر شرایطی که در مقر پلیس بود به او حمله کرد و باید جواب ما را بدهند…»
ساعتی پس از این گفتگو خبر درگذشت مهسا امینی رسما اعلام شد. خبری که باعث خشم و رنج عمومی شد. سه ساعت پس از مرگ مهسا و اعزام به پزشکی قانونی، در فضای مجازی و همچنین جمهوری اسلامی ایران، بیانیه دیگری از پلیس با تصاویر برش خورده و البته بدون تاریخ و ساعت منتشر شد. تلویزیون. در اطلاعیه پلیس آمده است: در اجرای دستورات فرمانده انتظامی کشور مبنی بر رفع دقیق این موضوع، فرماندهی انتظامی تهران بزرگ در ساعات اولیه وقوع حادثه فوق بلافاصله وارد عمل شد. دستور کار این فرمان بدون هیچ ملاحظه ای با توجه به نتایج به دست آمده و معاینه دوربین های مداربسته مذکور، وی روز سه شنبه 22 شهریور ماه به دلیل پوشش نامناسب ماموران پلیس امنیت اخلاقی تهران بزرگ و جهت اخذ تعهد به یکی از مقر انتظامی اعزام شد. و توجیه سالن جلسه ناگهان بیهوش شد و بلافاصله با همکاری پلیس و آمبولانس جهت مداوا به نزدیکترین بیمارستان منتقل شد که متاسفانه درمان موثر واقع نشد. توجه داشته باشید که خانواده وی از لحظه ورود وی به مقر پلیس تا زمان انتقال وی به اورژانس فیلم نظارت تصویری را مشاهده کردند. با بیان اینکه بر اساس تحقیقات دقیق انجام شده از زمان انتقال به خودرو و همچنین به محل مذکور، هیچگونه برخورد فیزیکی با وی صورت نگرفت.
زهرا الهیان نماینده مجلس دیروز در توییتر خود مدعی شد مهسا امینی از بیماری قلبی و صرع رنج می برد. او اگرچه این حادثه را غم انگیز می خواند، اما تلویحاً معتقد است که مرگ مهشا مربوط به یک بیماری زمینه ای است که خانواده اش به شدت آن را رد می کنند. عموی مهسا مجدداً در مصاحبه با شارک هرگونه بیماری زمینه ای در خواهرزاده خود را انکار کرد.
فیلم های سقط شده، نبود فیلم وانت گشت ارشاد و کارنامه پلیس امنیت اخلاقی در برخورد با دختران جوان در سال های اخیر، اعتماد مردم را نسبت به ادعاهایشان کاهش داده است.
با فرض مریض بودن این جوان، آیا مسئولیت قانونی گشت ارشاد برداشته می شود؟ با فرض اینکه مهسا از صرع رنج می برد، آیا نمی توان سکته مغزی او را ناشی از تنش های روحی ناشی از دستگیری ها و شایعات و اتفاقات وانت گشت ارشاد دانست که از آن اطلاع داریم. آیا ما آگاه نیستیم؟ در حالی که ما این اتفاق را برای هر خانمی در ایران هر چه بپوشد محکوم می کنیم، سوال اصلی این است که لباس مهسا امینی چه اشکالی دارد؟ از فیلم گشت ارشاد چه می توان دید مهسا در حال صحبت با زنی با لباس بلند و روسری ساده است، احتمالا از ماموران گشت ارشاد است، این برخوردهای خوشمزه کی تمام می شود، چه کسی می تواند تعیین کند که چگونه باید پوشش داد؟ این شرایط هر یک از ما در خطر است… پلیس تا کی تمام این هزینه ها را به خاطر می آورد؟ ارشاد به خودش تحمیل می کند؟ آیا به رابطه خود با مردم فکر کرده اید؟ فکر کردی مردم ازت میترسن مگه تو پلیس نیستی چرا باید ازت بترسیم چند نفر دیگه رو دستگیر میکنی و اینجوری که دستگیر میکنی و با مردم اینطور رفتار میکنی دل مردم رو به درد میاره و نمیکنی حتی عذرخواهی کنم؟ آیا به این دیواری که بین ما و خود ساخته ای فکر کرده ای؟
مهسا امینی در میان گریه های مادر و خانواده اش در سکز تشییع شد. روی قبر موقتش نوشتند: اسمت راز می شود… پدربزرگش سر مزارش آهنگ شیرک بیکس را زمزمه کرد و آهسته گفت:
«تهران
او به کسی نمی خندد
جز مرگ