داستانی آموزنده در مورد یک فرد بی عیب و نقص!


وقتی بچه بودم، مادرم دوست داشت گهگاهی صبحانه ساده را برای شام درست کند. به خوبی به یاد دارم یک شب که مادرم بعد از یک روز طولانی و خسته کننده در محل کار، یک شام ساده مانند صبحانه آماده کرد.


داستان یک مرید / شخص بی عیب و نقص

آن شب مادرم بعد از مدت ها یک بشقاب شام با تخم مرغ و سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته جلوی پدرم گذاشت. یادمه منتظر بودم ببینم متوجه بیسکویت های سوخته شده یا نه!


داستان یک مرید / شخص بی عیب و نقص

سپس پدر فقط دستش را به سمت بیسکویت برد، به مامان لبخند زد و از من پرسید که روز مدرسه ام چطور بود. یادم نمی‌آید آن شب به بابام چه گفتم، اما یادم می‌آید که او را تماشا می‌کردم که روی آن بیسکویت‌های سوخته کره و ژله می‌مالد و لقمه به لقمه می‌خورد. یاد آن شب افتادم که از روی میز بلند شدم. شنیدم که مادرم به خاطر سوزاندن بیسکویت ها از پدرم عذرخواهی می کرد.


داستان یک مرید / شخص بی عیب و نقص

و هرگز پاسخ پدرم را فراموش نخواهم کرد، که این بود: “اوه، عزیزم، من عاشق کلوچه های سوخاری هستم.” بغلم کرد و گفت: مامانت امروز روز کاری سختی داشت و خیلی خسته است. علاوه بر این، یک بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نکشت! زندگی پر است از چیزهای ناقص و افرادی که پر از عیب هستند


بیشتر بخوانید  چپ مرگبار پژو پارس در کهکلویه و بویراحمد + عکس

دیدگاهتان را بنویسید