داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری


داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری

داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری

ولی از مدرسه برگشت و سریع ناهار را خورد و نشست کامپیوتر او یک دوست برای نصب یک بازی جدید پیدا کرد. پس از آن غرق شد و زمان را فراموش کرد. او علاقه زیادی به این کار دارد یک بازی و همیشه همه چیز را فراموش می کرد.

داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری

با صدا آهنگ زنگ برای آیفون اما ساعت 6 بعد از ظهر به هوش آمد و حدود ساعت 4 صبح بدون توقف برگشت کامپیوتر اون داشت می نشست. در را باز کرد، پدرش بود. پدر با دیدن علی سرش را تکان داد و گفت: وقتی چشمانت قرمز شد حتما نگهش داشتی یک بازی مگه نه

داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری

اما سرش را پایین انداخت و با شرم گفت: بله! اما از پدر پنهان شده است چون چند بار به پدرش قول داده بود کنار رفت کامپیوتراز آن به درستی استفاده کنید.

اما به اتاقش رفت و کامپیوتر را خاموش کرد. جنب آشپزخانه رفت و برای پدرش چای ریخت. مادر آلینا در خانه نبود سیتی دیدن والدینش او رفت.

داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری

ولی خیلی هست مشق شب او باید این کار را انجام می داد. اما او خیلی خسته بود و نمی توانست تمرکز کند. زمانی که علی داشت تکلیف ریاضی نوشت، خوابش برد و وظایف بقیه نیمه تمام است.

اما فردا علی آماده رفتن به مدرسه بود اما کم فشار داشت چون همه چیز وظایف نیمی از کار را انجام داد.

داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری

اولین استراحت ریاضی داشته است. معلم از علی خواست تا مشکلات را حل کند، اما علی آنها را نمی دانست. معلم از علی خواست که دفترش را بیاورد و علی را پیدا کرد سوال آنها تصمیم نگرفتند معلم ریاضی سرش را با تاسف تکان داد و گفت: اما! چرا مدتی تکالیف خود را انجام نمی دهید؟ انجام این کار مطمئناً امتحانات شما را خراب می کند.

بیشتر بخوانید  تعیین تکلیف معلمان و فرهنگیان کشور در سال 1377. + جزئیات

داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری

اما در تمام درس هایش شکست خورد. یک روز مشاور مدرسه از او خواست که به اتاقش برود. علی پرسید: اما! چرا به تکالیف اهمیت نمی دهید؟ اما گفت: من اصلا وقت ندارم آنها را انجام دهم. مشاور: می توانم از شما بپرسم وقتی به خانه می روید چه کار می کنید تا بتوانیم راه هایی برای کار و همکاری با هم پیدا کنیم؟ برنامه ریزی خوب کار کنیم

داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری

اما گفت: اول ناهار بعدا میخورم کامپیوتر من کمی بازی کنم، اما نمی دانم چه اتفاقی می افتد تا ساعت ها بگذرد. من موارد زیر را می خواهم تکالیفم از نوشتن که نمی توانم خسته شده ام.

بعد مشاور خندید و گفت عزیزم بهتر نیست یه مدت بری خونه. آروم باش این کار را انجام دهید، سپس تکالیف خود را انجام دهید و زمانی برای استراحت پیدا کنید یک بازی بری البته باید برای خودت وقت بذاری مثلا هر روز نیم ساعت. تا زمانی که تمام کارهای خود را انجام دهید.

داستانی زیبا در مورد بازی های کامپیوتری

اما او گفت: من همیشه می خواهم کمتر بازی کنم، اما نمی دانم چرا نه؟

مشاور: اول باید به خودت قول بدی بعد یکی ساعت آن را تنظیم کنید تا بدانید زمان آن فرا رسیده است یک بازی تمام شد و کارهای مهم تری برای انجام دادن دارید. این روش امتحان این کار را انجام دهید و نتیجه را به من اطلاع دهید.

آن روز اما کی خواهد شد خانه همه اش آمد مشاوراو پیشنهاد کرد که این کار را انجام دهد. فردا صبح که از خواب بیدار شد تا به مدرسه برود فشار من همه چیز نداشتم وظایف انجام دادن.

بیشتر بخوانید  مهراوه شریفی نیا با تم کریسمسی

منبع: تبجان


دیدگاهتان را بنویسید