مرد الاغش را به بازار برد تا بفروشد. وقتی به بازار رسید فریاد زد: این الاغ را می فروشم…
شخصی به او نزدیک شد و گفت: 30 سکه. شخصی گفت: می خرم و می دهم. سپس به وسط بازار الاغ رفت و گفت: ای مردم عجله کنید…
و شروع به تعریف و تمجید از الاغ کرد که مرد گوشه بازار گفت: این الاغ را 40 سکه می خرم. دیگری گفت: من 50 سکه پیشنهاد دادم مرد دیگری یک سکه و 70 سکه و 80 سکه دیگر، صاحب الاغ سابق با خود گفت: خرهایی که مردم حاضرند 80 سکه بخرند، چرا من …
من نمیخرم دستش را بلند کرد و گفت: 90 سکه، مرد گفت: 90 سکه یک، 90 سکه دو، 90 سکه سه. در این مرحله، این مرد شخصا …
عقب رفت و گفت: ای بابا تو هم فروشنده خوبی بودی و هم خریدار خوبی. چند نفر از شما در این منطقه هستید؟ مرد گفت: ما زیادیم.
یکی گفت از کجا آمدی؟ مرد گفت: از بورس ایران.