روزی پسری از خانواده ای نسبتاً ثروتمند متوجه شد که مادرش از همسایه فقیرش نمک خواسته است. با تعجب به مادرش گفت من دیروز برایت یک کیسه نمک خریدم، چرا از همسایه طلب می کنی؟
مادر گفت: پسرم، همسایه بیچاره ما، همیشه از ما چیزهایی می خواهد. من از آنها چیزی ساده می خواهم که تهیه آن برایشان سخت نباشد، در حالی که من اصلاً به آن نیاز ندارم، اما دوست دارم وانمود کنید که من هم آن را به آنها می دهم.
فرهنگی که با آب طلا نوشته شود…