روزی ملانصرالدین الاغ خود را به سختی به پشت بام برد. بعد از مدتی می خواست او را زمین بزند اما الاغش پایین نیامد. قاطر نمی دانست که الاغ در حال بالا رفتن است، اما پایین نیامد. قاطر بعد از مدتی خسته شد و سعی کرد پایین بیاید، اما الاغ محکم به پشت بام کوبید و بالا و پایین پرید. ولاغ قبل از ریزش سقف جان باخت. قاطر که فکر می کرد
با خود گفت: لعنتی، نمی دانستم اگر الاغ را به مقام بلندی ببرم، آن مقام را از بین می برد و خود را نابود می کند.