به گزارش سلام نو به نقل از خراسان، چند روز پیش نیروهای اطلاعاتی کلانتری سناباد مشهد طرح ویژه مبارزه با سرقت های خیابانی را آغاز کردند. کسانی که به دستور سرهنگ حسین دهانپور (رئیس پلیس مشهد) وارد عملیات ضربتی شدند، حوزه استحفاظی پلیس را زیر چتر اطلاعاتی قرار دادند و در کوچه پس کوچه ها گشت زنی کردند.
نیمه شب بود که سرنشینان خودروی سمند سفید در کمین پلیس قرار گرفتند. پلیس افرادی را که پلاک خودروها را با دستمال کاغذی تعویض کرده بودند به دلیل تلاش برای سرقت اموال در پژو 206 پارک شده در کنار جاده تحت تعقیب قرار داد.
در این عملیات جست و جو که به سرپرستی مستقیم سرگرد «محمد باکر بهرازفر» (رئیس کلانتری سناباد) انجام شد، سه سرنشین سمند که از اعضای باند سارق بودند دستگیر شدند. سارقان در بازرسی از خودروی سمند مقادیر بیشتری قطعات مسروقه کشف و ضبط کردند.
این گزارش حاکی است: سرکرده تحت تکفل این باند سارقین پس از معاینات روانی در مرکز مشاوره و معاونت اجتماعی کلانتری به سوالات خبرنگاران در خصوص ماجرای خود پاسخ داد.
سه نفر بودیم، سه دوست صمیمی که جدایی ناپذیر بودیم، علاقه عجیبی به هم داشتیم و بیشتر اوقات را با هم می گذراندیم تا اینکه یک روز یکی از همکلاسی هایمان به من و دوستانم سیگار تعارف کرد. در آن زمان 14 سال بیشتر نداشتم و دبیرستان بودم. برای اینکه به دوستانم ثابت کنم “بزرگ شده ام” یک ته سیگار از انگشتانش برداشتم و بین لب هایش گذاشتم. دوست دومم یکی از آن سیگارهای مقدماتی را گرفت اما سومی به راحتی گفت “نه!” گفت و ما را ترک کرد! این حادثه سرآغاز جنایات من و دوستانم بود و …
سرکرده باند سرقت قطعات خودرو که چهره اش دیگر اشک های داغ بود، با ادعای رتبه 136 کنکور ریاضی، نفس عمیقی کشید و منتظر سوالات شد.
شما چند سال دارید؟
من 23 ساله ام.
وضعیت خانوادگی شما چگونه است؟
من فرزند آخر یک خانواده هشت نفره هستم اما در خانواده ای محترم با موقعیت اجتماعی خوب زندگی می کنم. با وجود اینکه پدرم بی سواد و مادرم خانه دار است، هر کدام از خواهر و برادرهایم تحصیلات عالی دارند. یکی از آنها وکیل، دیگری دندانپزشک و دیگری مهندس است.
شما متولد مشهد هستید؟
آره! ما تا 8 سال پیش در منطقه کوهسنگی زندگی می کردیم اما بعد از آن پدرم ورشکست شد و مجبور شدیم در بلوار توس بمانیم.
آیا شما معتاد هستید؟
الان دارم شیشه و کریستال ها رو هدر میدم!
قبلا از چه موادی استفاده کرده اید؟
به ترتیب از سیگار و الکل گرفته تا حشیش. تریاک و آب کریستال رسید.
از چه زمانی شروع به جنایت کردید؟
از روزی که دوست 14 ساله ام آن سیگار لعنتی را به من معرفی کرد.
گفتی که یکی از بهترین دوستانت آن روز سیگار نکشید! او را میشناسی؟
آره! از همان لحظه ای که شروع به کشیدن سیگار کردیم، دوستم آرام آرام از ما فاصله گرفت و به دنبال سرنوشتش رفت. با کلمه «نه» آینده خود را تضمین کرد. او در حال حاضر در رشته مهندسی تحصیل می کند و موقعیت خوبی دارد.
اون روز دوست دیگه ای که مثل تو تعریف کرد چی شد؟
(اشاره به یکی از اعضای یک باند دزدی است که اعضای آن طبق قانون مقید هستند.) این یکی از دوستان نوجوان من است که با هم در مدرسه سیگار می کشیدند. بعد از آن راه تباهی و نافرمانی را طی کردیم تا امروز که دستمان بسته است!
چند کلاس درس دادی؟
من در رشته ریاضی فارغ التحصیل شدم و در کنکور شرکت کردم.
قبول نکرد؟
چرا رتبه من در کنکور ریاضی 136 بود؟ در واقع می توانستم هر رشته ای را در دانشگاه انتخاب کنم، اما شرایط زندگی رشته ام را تغییر داد.
چرا؟
بعد از ورشکستگی پدرم وضعیت ما بدتر شد. با اینکه جایگاه خوبی داشتم اما برای کسب درآمد وارد بازار کار شدم!
سابقه داری؟
من سابقه سرقت ندارم، اما به خاطر یک رابطه غیرقانونی 99 ضربه شلاق خورده ام.
آیا شما آزاد هستید؟
آره! اما من با زنی رابطه داشتم که نمی دانستم هنوز در مرحله طلاق است.
چه کار میکنی؟
من یک برنامه نویس کامپیوتر هستم و به 12 زبان برنامه نویسی مسلط صحبت می کنم. درآمدم هم خوب بود.
به ما بگویید چگونه با این زن جوان آشنا شدید؟
به دلیل مهارت در کامپیوتر، به خرید و فروش ارز دیجیتال هم مشغول بودم تا اینکه یک روز دختر جوانی آمد تا این موضوع را به من آموزش دهد. او مدعی شد که از همسرش طلاق گرفته است. در این معاشرت و مسافرت من هم عاشقش شدم. بعد از آن او را به خانه مجردی خود بردم.
چند وقته باهاش رابطه داشتی؟
دو سال پیش با هم آشنا شدیم اما یک سال با هم زندگی کردیم.
چگونه دستگیر شدی؟
در همان خانه ای بودیم که همسر آن زن متوجه شد و یک روز با پلیس به سراغ ما آمد و در آنجا متوجه شدم که به من دروغ گفته و هنوز موفق به طلاق نشده است که هر کدام 99 ضربه را تحمل کردیم. ما به شلاق محکوم شدیم. او از زمان نامزدی با همسرش دعوا داشت اما من باور داشتم که از زن جدا می شود.
بعد از مدرسه چه کردی؟
گفتم در آن زمان پدرم مشکل مالی داشت. در یک شهربازی هم غرفه ای اجاره کردم که درآمد خوبی داشت. من در واقع به پول بیشتری از خانه نیاز داشتم! بعد از شکستن تاج و بسته شدن شهربازی، بیشتر راه را اشتباه رفتم.
آیا تا به حال تصمیم گرفته اید که مصرف مواد مخدر را متوقف کنید؟
خانواده ام مرا در یک مرکز ترک اعتیاد بستری کردند. حدود دو ماهه چیزی مصرف نکردم. از طرفی ارتباطم را با زن جوان قطع کردم چون او هم شیشه مصرف می کرد و وسوسه شدم.
پس چه شد که دوباره معتاد شدید؟
دو ماه بعد از این ماجرا، یک روز دوباره سر این زن پیدا شد! برای مواد مخدر پیش من آمد. من هم از روی علاقه برایش شیشه درست کردم اما دوباره مبتلا شدم.
یعنی بیکن و چیزهای دیگر، ها؟
مدت کوتاهی با او بودم، چون طلاق گرفته بود، اما خیلی زود متوجه شدم که در زمانی که من در مرکز ترک اعتیاد بودم به سراغ دوست صمیمی ام رفته و مدتی است که با او زندگی می کنم. این اتفاق آنقدر روی روحیه شکننده ام تأثیر گذاشت که شروع به استفاده از «کریستال» کردم.
چرا کریستال؟
چون می خواستم ماده جدیدی را تجربه کنم که مرا متحول کند و از آن حالت وحشتناک ذهنی خارج کنم!
آیا فکر می کنید روش درستی را انتخاب کرده اید؟
نه! چون خودم را بدبخت تر کردم. الان با مصرف کریستال دچار توهم می شوم و احساس می کنم یکی همیشه دنبالم می آید!
خانواده شما می دانستند؟
آره! مادرم ابتدا متوجه شد و به سایر اعضای خانواده گفت که من به خاطر آن تبدیل به کریستال شده ام و برای اینکه گناهی نداشته باشم تقریباً از خانواده جدا شدم، مخصوصاً که آن دختر شیطان صفت وارد زندگی من شد.
با پدرت رابطه نداشتی؟
پدرم معتاد به مواد مخدر سنتی است و از زمانی که ورشکست شد با او ارتباط عاطفی نداشتم اما مادرم مرا چه از نظر مادی و چه از نظر روحی تنها نگذاشت!
مادرت تو را نصیحت نکرد؟
چرا! برای همین خیلی شرمنده است. مدام به من می گفت با این دوستان بیرون نرو! یک روز آبروی ما را می بری! و همینطور هم شد. مادرم طوری ما را تربیت کرد که حتی نمی توانستم مسلسل دوستم را بدون اجازه بگیرم چه برسد به سرقت!
آیا خلاء عاطفی داشتید؟
نه از خانواده ام! اما آن دختر من را بدبخت کرد و عمیقاً احساساتی شدم. زندگی من را خراب کرد و خیلی به من صدمه زد.
چرا او را سرزنش می کنید؟
البته من مقصر اصلی عاشق شدن یک زن خیابانی هستم، اما او باعث شد تا شلاق بخورم، سابقه داشته باشم، دوباره مواد مصرف کنم، از طرف خانواده طرد شوم و در نهایت آبروی خودم را از دست بدهم. ..
آیا از رفتار خود پشیمان هستید؟
یک روز برادر بزرگترم به خانه ام آمد تا مرا از آن دختر دور کند و من برادرم را از خانه بیرون کردم اما همان برادر دوباره به سراغم آمد و مرا به ترک اعتیاد برد! الان نه تنها متاسفم، بلکه خیلی هم ناراحتم!
چه چیزی باعث شد که باند دزدی را تشکیل دهید؟
یک شب سه نفری پای داروخانه ای نشسته بودیم که زیاد مصرف می کردیم. نیازی به پول نداشتم، فقط به خاطر “هیجان” تصمیم به سرقت گرفتم، زیرا آن شب که توسط ساقی محله مواد مخدر گرفتیم، در راه برگشت، یک جلاد را در خیابان دیدم و نصف مواد را با آنها تقسیم کردم. او و حتی پولی که به او دادم.
پول برای همدستانت مهم نبود؟
یکی از آنها مغازه دارد و از نظر مالی خوب است، همدست دیگر من تازه از سفر خارج از کشور برگشته و فقط برای تمدید پاسپورتش اینجا مانده است.
آیا خانوادهتان میدانند که به جرم سرقت دستگیر شدهاید؟
آره! وقتی با مأموران کلانتری سناباد برای معاینه او به خانه خود رفتیم، پدرم سرش را بین دستانش گرفت و به من نگاه نکرد. من هم نمی توانستم به چشمان اشک آلود مادرم نگاه کنم، شرمنده همه بودم، دروغ گفتم، وسایل دزدی در ماشین دوستم بود و دستگیر شدم.
چه چیزی باعث دزدی ماشین شد؟
فقط برای هیجان! داشتیم روی نیمکت صحبت می کردیم که دوستم گفت من کلیپ معرفی را در ماشین های 206 دیدم و یاد گرفتم چطور به راحتی آن را بدزدم. همین گفتگو را آغاز کردیم و سیستم صوتی خودروی پژو 206 را که در محاصره پلیس بود باز کردیم.
نمی ترسی؟
خب اولین سرقت وحشتناک بود و بعد طبیعی شد، یعنی اگر پلیس ما را دستگیر نمی کرد تا صبح تعداد زیادی از خودروهای پژو را سرقت می کردیم.
آخرین کلمه؟
دوست دارم زمان برگردد و 14 ساله شوم، اما امروز می خواهم بروم جلوی دبیرستان و فریاد بزنم ای دوستان! بزرگ شدن سیگار کشیدن نیست، خفگی نیست! فکر کردن درسته! من می خواهم فریاد بزنم، چهارده ساله های عزیز، ما سه نفر بودیم که …