بن بست
این ها خیابان های غمگینی هستند
چه کسانی از اینکه به سراغ شما آمده اند ناامید شده اند
شب های بیداری
بین حرکات احساسات
من هم اینچنین فکر میکنم
مثل مد دریا
من از درون سردم و می سوزم
الان هر شب و هر روز کار می کنم
آهنگ من را بپوش، سرما نخوری
برای این قافیه دکمه می دوزم
بسیار خوب
بی سوادترین موجود دنیا قلب من است!
یک روز برایش هزار دلیل و منطق میاورم تا آرامش کنم
دوباره در دمای شب از من می پرسد چرا؟
چه چیز خوبی
آن مرد گاهی به تماشای سحر می رود
با این حال، باور کنید که خورشید حتما میوزد
چقدر راحت بین کلمات ناشناس ماندن
من سالهاست در مورد شما صحبت می کنم
و اکنون تمام شهر شما را دوست دارند
نمی دانم چه بر سر شعر شما آمده است
انتظار او، انتظار من زیاد بود
اونی که میخواد بیاد دیر کرده
چقدر منتظر دوختش بودی؟
می آید، می رود، نمی بیند، می سوزد
تو خندیدی
پیش پا افتاده ترین اتفاقی که تا کنون افتاده است
در تشخیص ماه های قمری اختلاف بود
نجار با جگر خون آلود من چه خواهد کرد؟
شکر با تلخی دریا چه می کند؟
صائب تبریزی
تصور کن قلب من هم نماز یومیه است
اگر به آن بی اعتنایی کنی گناه است
ﺯ ﺯ ﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺍﺍﺳﺖ،
بیا، بیا! از یکمم؟
در کشوری که من حکومت می کنم واقعاً خوب است
روزهای بی تو عزای عمومی است
دلتنگی برای جمعه
این آخرین سرمایه گذاری من است
با کسی در میان نمی گذارم
وقتی نیستی!
دنیا چیزی کم دارد،
انگار یه لگد کوچولو دارم،
یک کلمه!
ماه!
در نبود چشمانت
تمام خانه های شهر خالی و پنجره ها بسته است
همیشه
به یاد خواهی آورد
کسی که به چالش می کشد و حمایت مالی می کند
یکی متنفر شد و رفت…!!!
سید حسین داریانی
گردآوری: مجله اینترنتی دلگرم