راننده تاکسی در تهران کشته شد!


راننده تاکسی در پشت ترافیک تهران کشته شد!

دلگرمی: راننده تاکسی بر اثر برخورد با زوج جوان در ترافیک پایتخت بر اثر سکته قلبی جان خود را از دست داد.

ظهر چهارشنبه 30 خردادماه، مرگ مرد میانسالی به بازپرس قتل پایتخت اعلام شد. بررسی های اولیه نشان می دهد مرد میانسالی به نام خسرو راننده تاکسی بوده که در جریان درگیری لفظی با سرنشینان خودروی سمند دچار بیماری شده و پس از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داده است.

پلیس همچنین مستاجران سمند که یک زوج جوان متاهل بودند را در محل دستگیر کرد. کارشناسان پزشکی قانونی نیز علت مرگ را سکته مغزی اعلام کردند.

پس از سکته مغزی راننده میانسال در جریان درگیری با زوج جوان، بازپرس جنایی با قرار وثیقه آنها را به اتهام قتل عمدی دستگیر کرد اما با قرار وثیقه آزاد شدند.

در همین حال بازپرس جنایی دستور مراقبت از دوربین های مداربسته در اطراف صحنه و تحقیقات از شاهدان را صادر کرد.


با راننده سمند صحبت کنید

مرد جوانی که یکی از طرفین این درگیری مرگبار است، جزئیات این حادثه را گفت.


روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

من و همسرم به همراه دو دخترم به دفتر خانه رفتیم تا سندی از خودروی سمند که به تازگی فروخته بودیم را نام ببریم. در خیابان آزادی نرسیده به اتوبان نواب در ترافیک بودیم که یک تاکسی پژو از پشت شروع به بوق زدن کرد.

اشاره کردم و گفتم ترافیک است، نمی بینی؟ راننده همزمان با آژیر فحش می دهد. عصبانی شدم و جواب دادم. در مورد این موضوع صحبت کردیم و راننده تاکسی از ماشین پیاده شد و به سمت من آمد.

بیشتر بخوانید  پیام تسلیت سپاه خوزستان در پی شهادت فرمانده بسیج شادگان

چون ترافیک بود وسط خیابون با هم دعوا کردیم. لحظاتی بعد ما از ما جدا شدیم. سوار ماشین شدم تا استارت بزنم که ناگهان خسرو جلوی ماشینم روی زمین خوابیده بود.


چه کار کرده ای؟

سعی کردم با تغییر جهت از آن عبور کنم. اما هوسرو فریاد می زد و من از همه طرف فرمان می گرفتم، او به همان سمت می کشید.

بعد بلند شد و به ماشینم زد. ناگهان مریض شد و از پشت به زمین افتاد. من و همسرم از ماشین پیاده شدیم و با آمبولانس تماس گرفتیم. چند دقیقه بعد، امدادگران هاسرو را به بیمارستان بردند. ما را به کلانتری بردند اما بعد از یک ساعت گفتند راننده تاکسی فوت کرده و ما را دستگیر کردند.


آیا فکر می کردید این اتفاق بیفتد؟

کاش هیچ وقت عصبانی نمی شدم و ادامه می دادم، آن شب می خواستم زن و بچه ام را به رستوران و پارک ببرم تا ماشین نو بخرم، اما کارمان رسید.


دیدگاهتان را بنویسید