وکیل مجاهد و عالم وارسته آیت الله سید حسن مدرس از چهره های درخشان تاریخ شیعه است که سیره و اخلاق و رفتار و گرایش سیاسی و اجتماعی ایشان می تواند سرمشق خوبی برای علاقه مندان به حق باشد. وی موضع خود را در تمام مسیر ترویج اسلام بیان کرد و در نشر حقایق اسلامی و دفاع از معارف تشیع مردانه ثابت قدم ماند.
همان طور که می گفت و می گفت بود. سرانجام چون با قاطعیت کوهستانی در برابر ستمگران زمان ایستاد و سلطه استعمار را آشکار ساخت، جنایتکاران او را به خواف بیرون کردند و در گوشه ای دورافتاده و غریب از این دنیا و فقیهی مجاهد به قتل رساندند.
این نوشتار مروری کوتاه بر زندگی ابرمردی است که پرچم مبارزه را تنها در گلو بر دوش داشت و با شجاعت متفکران جاهل و فرمانروایان سرسخت و بیگانگان حیرت زده مبهوت بود و اگر نام و یادش را بیاوریم با ظلم سازش نکرد. و استعمار و زندگی ساده و تواضع و قناعت و غیبت از هر رفاهی در طول عمر خود داشت و با عبادت و دعا و راز و نیاز به خدا زندگی خود را بنا کرد و به کمال معنوی رسید.
تولد و تحصیل
شهید سید حسن مدرس بر اساس اسناد تاریخی و شجره نامه تنظیم شده توسط آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) از سادات طباطبایی زواره است که نسب ایشان پس از سی و یک سال به امام حسن مجتبی (ع) می رسد. . یکی از طوایفی که معلم اصلی آن را طایفه میرعابدین می دانند این گروه سادات در روستای ییلاقی «سرابه» زندگی می کردند.
سید اسماعیل طباطبایی (پدر شهید مدرس) که از اعضای این طایفه به شمار می رفت و در روستا به تبلیغ دینی و امور مذهبی مشغول بود، تصمیم گرفت که ارتباط طایفه میرعابدین با اقوام زائران را قطع نکند. تجدید و تقویت و احیای سنت حسنه نیکوکاری. به همین دلیل با دختر سید کاظم سالار که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایی زواره ها بود ازدواج کرد.
ثمره این ارتباط با میمانت فرزندی بود که در سال 1278 هجری قمری به دنیا آمد. زیرا در صحرای زاوارشکا چشمه پاکی می جوشید. پدرش او را حسن نامید. همان کسی که بعدها مردمش از چشمه هستی نوشیدند. پدرش اغلب درگیر امور شرعی و حقوقی مردم سرابه بود، اما مادر و فرزند تا زمان حادثه نزد اقوام خود در حرم ماندند.[1] همین امر باعث شد که پدر در سال 1293 پسرش را که شش بهار گذرانده بود به همراه جدش میر عبدالباکی به گمسا ببرد و آبادی فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت انتخاب کند. این در حالی بود که میرعبدالبکی قبلاً از زواره به کومشه مهاجرت کرده بود و در این شهر به فعالیت های علمی و تبلیغی می پرداخت.[2]
سيد عبدالباكي در تعليم سيد حسن مهم ترين نقش را داشت و او را در راه علم و تقوا هدايت مي كرد و استاد گفت كه او چهارده سال داشت.[3] وی در سال 1298 ق. وی برای ادامه تحصیلات دینی به اصفهان سفر کرد و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر به محضر بیش از سی استاد پرداخت.[4] در ابتدا مقدمات جامع علم نحو را خواند و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی فرا گرفت.
در محضر ملا محمد کاشی به مطالعه کتاب شرح لمعه در فقه و سپس قوانین و ابواب علم اصول پرداخت. یکی از اساتیدی که به استاد علم حکمت و عرفان و فلسفه آموخت، حکیم معروف میرزا جهانگیرخان کشکایی است.[5]
مدرس در این دوره در محضر آیات عظام سید محمد باکر درچه ای و شیخ مرتضی ریزی و دیگر اساتید فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و چنان در اصول مهارت یافت که توانست سخنان متأخر رضی مشتمل بر ده هزار سخنرانی بنویسد. خطوط شهید مدرس شرح حال علمی خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل به زبان عربی خلاصه کرده است.
پس از اتمام تحصیلات خود در اصفهان در شعبان سال 1311 ه. وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت مرقد امام اول و حضور در محضر آیت الله میرزای شیرازی در مدرسه ای منسوب به صدر سکنی گزید و با عارف معروف حاج آقا شیخ حسنعلی اصفهانی هم حجره شد.
استاد در این شهر از محضر آیات عظام سید محمد فشارکی و شریعت اصفهانی بهره جست و با سید ابوالحسن اصفهانی، سید محمد صادق طباطبایی و شیخ عبدالکریم حائری، آیت الله حاج سید ابوالحسنه و آیت الله حاج علی سیدی ارتباط داشت. .
مدرس در مدت اقامت در نجف هر پنجشنبه و جمعه کار می کرد و پنج روز دیگر امرار معاش می کرد. پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید اجتهاد آن توسط علمای این شهر در سال 1318 ه. (در چهل سالگی) از راه ناصریه به اهواز و چهارمحال و منطقه بختیاری اصفهان رفت.
دوره تدریس
مدره پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاهی در گمسه به ویژه در روستای اصفهان و ملاقات با خانواده و نزدیکان خود، به قصد اقامت در اصفهان و اقامت در این شهر، گمسه را ترک کرد. صبح ها در مدرسه جده (مدرسه شهید مدرس) فقه و اصول و عصر در مدرسه جده به تدریس منطق و شرح منظومه می پرداخت و پنجشنبه ها طلاب را با منابع روشن نهج اللّه آشنا می کرد. حکمت بلاغه. تسلط او در تدریس به حدی بود که از همان زمان به «معلم» شهرت یافت.
وی در کنار آموزش منطق و استدلال به مخالفت با عناصر ظلم و بی عدالتی پرداخت و با اعمال و رفتار ستمگران مخالفت کرد.
اندکی پس از شکست کامل نیروهای دولتی در درگیری با نیروهای مردمی، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایت واگذار شد. صمصام السلطنه که به عنوان فرمانده نیروهای مسلح عشایر بختیاری نقش مهمی در مشروطه داشت، در اصفهان به ریاست دولت رسید و در ابتدا هزینه نیروها و خساراتی را که در جنگ با قاجار به آنها وارد کرد، پرداخت کرد. استبداد به عنوان غرامت از مردم اصفهان ضربه شلاق می خواست. مدرس که در جلسه انجمن استان اصفهان و نایب رئیس آن شرکت کرده بود با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد و گفت که حاکم چنین حقی ندارد و اگر شلاق حد شرعی باشد در صلاحیت مجلس است. مجتهدین و آنها (حکام قاجار) . ) دیروز به نام استبداد و امروز به نام مشروطه مردم را کتک زدند.
صمصام السلطنه با دیدن این وضعیت دستور دستگیری و تبعید معلم دعوا را صادر کرد، اما زمانی که خبر تبعید این وکیل به گوش اهالی اصفهان رسید، کسبه را تعطیل کردند و به دنبال معلم رفتند. این وضعیت کارگزاران صمصام را بشدت ناراحت کرد و خشم مردم حاکم اصفهان را وادار به تسلیم کرد و مجبور شد در مالیات و سایر رفتارهای خود تجدید نظر کند و مدرس در میان فریادهای بلند مردمی بود که می گفتند زنده باد. بد مدرس»، به اصفهان بازگشت.
استاد در ایام تدریس به امور طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگی می کرد و متولیان را تحت فشار قرار می داد تا از درآمد موقوفات برای طلاب استفاده کنند. ناسازگاری او در برابر بی عدالتی و تجارت غیرمنطقی باعث شد تا گروهی از سودجویان و فرصت طلبان نگون بخت تصمیم به قتل او بگیرند. اما به دلیل شجاعت معلم و رفتار شگفت انگیز وی، این ترور ناکام ماند و افراد مذکور نتوانستند نقش حیله گرانه خود را ایفا کنند.[6]
آیت الله شهید سید حسن مدرس در جوانی به مقام رفیع اجتهادی رسید و از نظر علمی و فقهی مجتهدی جامع الشرایط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و خاطرات مفصل و عمیقی از خود و آیت الله العظمی مرعشی به نگارش درآورد. نجفی (ره) با تمجید از تألیفات حقوقی وی افزود که اجازه نقل حدیث از اساتید را داشته است.[7]
آیت الله حاج سید محمدرضا بهاء الدینی در مصاحبه ای فرمودند که مرحوم مدرس مردی دانشمند، متدین و سیاسی بود و چنین شخصی از یک عالم و متدین مهمتر است. زیرا این جلوه ای از ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمانان نباشد، فروع اسلام به طور کامل تحقق نمی یابد.[8]
مدر با ورود به تهران در اولین فرصت تحصیلات خود را در ایوان زیر ساعت مدرسه سپهسالار (شهید مطهری فعلی) آغاز کرد و تاکید کرد که شغل اصلی من معلمی و سیاست شغل دوم من است.[9] وی در 6 تیر 1304 درگذشت. چه کسی این مدرسه را تحویل گرفت تا طلاب مذهبی بتوانند بیشتر از وقت خود استفاده کنند و با جدیت بیشتری در کلاس ها و تالارها کار کنند تا برای اولین بار طرح امتحانی مدرسه اجرا شود و این مدرسه به خوبی اداره شود، نظام نامه نوشت و به دانش آموزان رسیدگی کرد. کار آموزشی و سرمایه گذاری زیادی در احیاء و آبادانی روستا و کار وقف مدرسه انجام داد.
وی در غروب پنج شنبه اغلب پس از گرمای شدید تابستان به روستای اطراف ورامینه می رفت و از آبفای روستای این منطقه بازدید می کرد و گاه به چاه ها می رفت و در تعمیر آنها و رفع گل و لای چاه ها کمک می کرد. دریغ نکرد. 10
این مدرسه شخصیت هایی چون آیت الله حاج میرزا ابوالحسن شرانی، آیت الله سید مرتض پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی)، شیخ محمدعلی لواسانی و… را تربیت کرد.
————————————-
PS:
[1] . در این مورد نگاه کنید به مقاله کودکی مدرس، اثر محیط طباطبایی، مجله محیط، چاپ دوم، سال اول، مهر 1321.
[2] . مدرس مجاهدین شکست ناپذیر، عبدالعلی باگی، ص26.
[3] . بزرگان شیعه، سید محسن امین، ج 5، ص 21.
[4] . همان منبع
[5] . معلم مجاهدین شکست ناپذیر، ص. 160 و 161.
[6] . مدرس، مبانی تاریخ انقلاب اسلامی، جلد اول، ص 138. 29 و 213; معلم مجاهدین شکست ناپذیر، ص130.
[7] . قهرمانی معلمان آزادی، حسین مکی، جلد دوم، به نقل از خاطرات مدرس، ص129.
[8] . مجله جوزه سال سوم شماره مسلسل 16 ص42.
[9] . خاطرات شهید مدرا، ص74.
10 مجاهد مدرس شکست خورد، ص.
۱۱ مقاله درباره شخصیت علمی و حقوقی مدرس، ابوالفضل شکوری (موجود در کتاب مدرس جلد ۲).
منبع: andishekom.com