آموزش کامل درس اول فارسی کلاس یازدهم | نیکی
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
قلمرو زبانی: صُنع:آفرینش، احسان / فروماند: تعجب کرد.
قلمرو ادبی: دست و پا / لطف و صنع: مراعات نظیر.
قلمرو فکری: شخصی روباه بی دست و پایی را دید و از لطف خدا شگفت زده شده بود که چگونه او بدون داشتن امکانات، روزی کسب میکند.
که چون زندگانی به سر میبرد؟
بدین دست و پای از کجا میخورد؟
قلمرو زبانی: به سر میبرد: فعل مرکب
قلمرو ادبی: دست و پا: مراعاتنظیر
قلمرو فکری: که چگونه زندگی خود را پیش میبرد و با این وضعیت دست و پا از کجا روزی به دست میآورد؟
در این بود درویش شوریده رنگ
که شیری برآمد شغالی به چنگ
قلمرو زبانی: شوریده رنگ: آشفته، دگرگون، منقلب.صفت غیرساده (وندی – مرکب)/ برآمدن: بیرون آمدن. در درس دوم (قاضی بست) میخوانید: پس از یک ساعت، برآمد و گفت «ای بوالفضل، تورا امیر می بخوانَد.»
قلمرو ادبی: شغال و شیر: مراعات نظیر / چنگ و رنگ: جناس ناهمسان اختلافی
قلمرو فکری: درویش شوریده رنگ در این فکر بود که در همان لحظه شیری با شغالی به چنگ از بیشه بیرون آمد.
شغال نگون بخت را شیر خورد
بماند آن چه روباه از آن سیر خورد
قلمرو زبانی: نگون بخت: بدبخت، بیچاره. صفت مرکب.
قلمرو ادبی: شیر و سیر: جناس ناهمسان اختلافی
قلمرو فکری: روباه از باقی ماندهٔ غذای شیر، خود را سیر کرد.
دگر روز باز اتّفاق اوفتاد
که روزی رسان قوت روزش بداد
قلمرو زبانی: قوت: خوردنی، طعام / «ش» در روزش، ضمیر متصل که نقش اضافی دارد./ روزدگر: ترکیب وصفی مقلوب، روز دیگر.
قلمرو فکری: دیگر روز، دوباره، اتفاق تازهای روی داد و خداوند روزی رسان به گونهای دیگر، روزی او را رساند.
یقین، مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
قلمرو زبانی: یقین: هم میتواند «قید» باشد و هم در جایگاه نهاد که با توضیح دکتر غلامحسین یوسفی به نظر میرسد در نقش نهادی به کار رود، درستتر است. و در این صورت «را» نقش مفعولی دارد و در صورت قید بودن «را» فک اضافه است. دیدهٔ مرد/ شد: به معنی رفت و فعل اسنادی نیست.
قلمرو ادبی: دیده: چشم، رؤیت شده، ایهام تناسب دارد. / دیده و بیننده: مراعات نظیر/ مرد: مجازاً انسان
قلمرو فکری: «ایمان قلبی (به قدرت خداوند) چشم دل مرد را بینا کرد.» پس رفت و دست از کار و تلاش برداشت و توکل بر خداوند کرد. یا [یقیناً آنچه که دیده بود، مرد را آگاه کرد.] به نوعی، یادآور این حکایت است که: مردی بادیه نشین شنیده بود پیامبر میگویند باید به خدا توکل کرد (کارها را باید به خدا واگذار کرد) او نیز بی آنکه مغز سخن را دریابد، شتران خویش را در صحرا به امان خدا رها کرد و به شهر آمد. چون پیامبر او را در مسجد دید، گفت: پس شترانت را چه کردی؟ گفت توکل بر خدا کردم و آمدم. رسول فرمودند: اعِْقل و توکّل یعنی شترانت را ببند و پس توکل کن. و معنی این سخن رسول این است که انسان نخست باید بر مبانی عقلانی کارِ خود را بکند و پس به خدا توکل کند؛ یعنی که هرآنچه میکند، باید به خدا بپیوندد که بی او همه چیز ابتر است.
کز این پس به کنجی نشینم چو مور
که روزی نخوردند پیلان به زور
قلمرو زبانی: کنج: گوشه/ نشینم: مینشینم، مضارع اخباری / خوردند: فعل ماضی در معنی مضارع اخباری نمی خورند.
قلمرو ادبی: مور و زور: جناس ناهمسان اختلافی/ چو مور: تشبیه، چو: ادات شباهت.
قلمرو فکری: من نیز از این پس در گوشهای مانند مور مینشینم؛ زیرا که زورمندان، نه به زورِ بازوی خود روزی به دست میآورند بلکه خداوند روزی آنها را میرساند. مفهوم: پس به دست آوردن روزی به زور و توانمندی نیست.
زنخدان فرو برد چندی به جیب
که بخشنده روزی فرستد ز غیب
قلمرو زبانی: زنخدان: چانه/ جَیب: گریبان، یقهٔ پیراهن. آن قسمت از جامه که اطراف گردن را میگیرد.
قلمرو ادبی: «زنخدان به جیب فروبردن؛ یعنی چانه در گریبان بردن: کنایه از به تفکر فرورفتن و در اینجا نشستن و کوشش نکردن نیز مقصود است» جیب و غیب: جناس ناهمسان اختلافی / تلمیح به آیهٔ «ان الله هوالرزاق ذوالقوة المتین.»
قلمرو فکری: چند گاهی به فکر فرو رفت و تلاشی نکرد، به این امید که خداوند روزی رسان است.
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست
چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
قلمرو زبانی: تیمار خوردن؛ یعنی غمخواری کردن. / «ش» در خوردش و چنگش نقش مضاف الیهی دارد و جهش ضمیر است. [تیمارش پوستش، رگش و…]
قلمرو ادبی: رگ، استخوان و پوست: مراعات نظیر / دوست و پوست: جناس ناهمسان اختلافی
قلمرو فکری: نه آشنا غم او را خورد و و نه بیگانه. هیچ یک از او غمخواری نکردند و [این شد که] مانند چنگ بسیار نحیف و لاغر شد.
چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش
ز دیوار محرابش آمد به گوش:
قلمرو زبانی: «ش» در صبرش: متمم و در محرابش: مضاف الیه (جهش ضمیر) گوشش
قلمرو ادبی: هوش و گوش: جناس ناهمسان اختلافی
قلمرو فکری: وقتی به سبب ناتوانی و ضعف بدنی [کاملا] بی طاقت شد، از محراب [گوشهٔ دیوار] خطابی به گوشش آمد.
برو شیر درنده باش، ای دَغَل
مینداز خود را چو روباه شَل
قلمرو زبانی: دَغَل: تنبل، کسی که ناراستی کند، مکر و حیله. (دغل: در اصل کسی که چیزی را برای گمراهی خریدار تغییر میدهد.)
قلمرو ادبی: شیر و روباه: مراعات نظیر و تقابل / تشبیه: مانند شیردرنده و روباه شل.
قلمرو فکری: ای تنبل، برو به مانند شیر درنده باش و تلاش کن و به مانند روباه ضعیف و ناتوان ، تنبلی پیشه نکن.
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر
چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
قلمرو زبانی: وامانده: پس مانده/ مانَد: بماند، مضارع التزامی.
قلمرو ادبی: واج آرایی: صامت چ/ تشبیه/ شیر و سیر: جناس ناهمسان اختلافی/ چه باشی: نباش: استفهام انکاری.
قلمرو فکری: آن چنان بکوش که از تو چیزی برای دیگران (ضعیفترها و آنان که توان کار کردن ندارند) بماند؛ مانند شیر که از او چیزی برای روباه ماند.
بخور تا توانی به بازوی خویش
که سعیت بود در ترازوی خویش
قلمرو زبانی: توانی: مضارع اخباری.
قلمرو ادبی: بازو: مجازاًَ قدرت، تلاش./ سعیات بود در ترازوی خویش: کنایه از اینکه نتیجه کار و تلاشت به خودت برمیگردد. تلمیح به آیهٔ «ان لیس للانسان الا ماسعی»
قلمرو فکری: از قدرت و نیروی خودت استفاده کن؛ «زیرا نتیجهٔ کوشش تو، عاید خودت خواهد شد.» و به گفتهٔ سعدی: هرکه نان ازعمل خویش خورد / منت حاتم طائی نبرد.
بگیر ای جوان دست درویش پیر
نه خود را بیگفن که دستم بگیر
قلمرو زبانی: جابه جایی ارکان جمله در مصرع اول با مقدم شدن فعل (شیوهٔ بلاغی)
قلمرو ادبی: پیر و جوان: تضاد / دست گرفتن:کنایه از یاری و کمک کردن / خود را افکندن: خود را به ناتوانی زدن.
قلمرو فکری: ای جوان باید به درماندگان و ناتوانان کمک کنی و خودت را افکنده و خوار و ذلیل و مایهٔ ترحّم دیگران نسازی.
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
قلمرو زبانی: بخشش و بخشایش: «بخش» از مصدر «بخشیدن» و «بخشا» از مصدر «بخشاییدن». بخشیدن یعنی تقسیم کردن و دادن و بخشاییدن یعنی درگذشتن و عفو کردن و رحم کردن
قلمرو ادبی: خدا، خلق، بخشایش و بنده: مراعات نظیر / واج آرایی: صامت «ش» / تلمیح به حدیث «المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده»
قلمرو فکری: خداوند نسبت به آن بندهای لطف و بخشش دارد که دیگران از وجود او در آسایش و راحتی باشند.
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
که دون همتانند بی مغز و پوست
قلمرو زبانی: «و» در اینجا برای همراهی است؛ یعنی بی مغز و تنها با پوست. / «که» برای تعلیل.
قلمرو ادبی: سر: مجاز از کل وجود / مغز: مجازاً عقل و اندیشه / پوست: مجازاً ظاهر/ مغز، سر و پوست: مراعات نظیر / پوست و مغز: تضاد
قلمرو فکری: آنکه صاحب مغز و اندیشه است البته کریم هم هست (اندیشمندان، بخشندگانند)؛ زیرا که بی ارادهها و راحت طلبان اهل اندیشه نیستند و تنها پوست و ظاهری از انسان بودن را دارند.
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
بوستان سعدی
قلمرو زبانی: بیند: میبیند، مضارع اخباری / رساند: برساند،مضارع التزامی
قلمرو ادبی: سرای: استعاره از دنیا و آخرت / تلمیح به آیهٔ «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یَرَه» و نیز تلمیح به حدیث «الدّنیا مزرعه الاخِره»
قلمرو فکری: آن کسی در هر دو جهان رستگار میشود که دستِ دیگران را در این جهان بگیرد.
کـــارگــاه مـتن پــژوهــی
معناشناسی
یکی از سطوح مطالعهٔ زبان، «معنا شناسی» است. معناشناسی عبارت است از مطالعهٔ علمی معنای واژهها، گروهها و جملهها برای پی بردن به مقصود اهل زبان و اینکه چرا برخی از واژهها را با معنا میدانند و میپذیرند و چرا برخی را بی معنا میدانند و نمیپذیرند؟
برخی از عناصر زبانی دارای دو گونه معنا هستند:
1- معنای مستقیم: همان معنای روشن و مشخّص آن است.
2- معنای غیرمستقیم: از همنشینی با عناصر دیگر استنباط میشود.
آیا جملهٔ «دیروز، لباس به شما میآمد.» در زبان فارسی معیار کاربرد دارد؟ چرا؟
بله؛ زیرا جملهٔ آشنای معنی داری است و معنای آن به رابطهٔ همنشینی فعل با متمّم مربوط میشود.
چگونه به معانی متفاوت واژهٔ «ماه» در دو جملهٔ زیر پی میبریم؟
الف) ماه روشن بود.
ب) ماه طولانی بود.
در مثال «الف» با استفاده از رابطهٔ همنشینی واژهٔ روشن میفهمیم که ماه آسمان است. در مثال «ب» از واژهٔ طولانی میفهمیم که منظور ماه سال است.
حال با استفاده از رابطهٔ همنشینی واژهها معنای متفاوت فعل «برد» را در جملههای زیر نشان میدهیم:
الف) دانش آموز مسابقه را برد.(برنده شد)
ب) امیرحسین برادرش را به پارک برد. (عمل بردن)
پ) کودک از همه دل برد. (شیفته کرد)
ت) فرزندم با زیاد کردن صدای تلویزیون سرم را برد. (آشفته کرد)
– معنای متفاوت فعل «گشت» در جملههای زیر:
چون از او گشتی همه چیز از تو گشت
چون از او گشتی همه چیز از تو گشت
معنی بیت: وقتی به خدا تعلّق پیدا کنی، همه چیز از آن تو خواهد شد.وقتی از خدا روی برگردانی، همه چیز از تو روی بر میگرداند. گشت در مصراع اول به معنی شد و در مصراع دوم به معنی روی برگرداندن است.
دو شیوه برای تشخیص معنای واژههایی که به تنهایی پیام روشن ندارند:
1- قرار گرفتن در جمله یا زنجیرهٔ سخن
2- از طریق رابطههای هم معنایی
واژهٔ «سیر» با معانی مختلف در جملههای زیر:
الف) سیر را در هنگام پاییز میکارند. (نوعی گیاه کاشتنی) در رابطه با واژهٔ میکارند، تناسب دارد.
ب) سیر را غم گرسنه نیست. (شخص برخوردار از غذا) با گرسنه تضاد دارد.
پ) سیر را مساوی 75 گرم میدانند. (واحد اندازه گیری وزن) با 75 گرم ترادف دارد.
ت) سبزسیر رنگ زیبایی است. (رنگ تند) با سبز تضمّن دارد.
ث) چنگیز از ریختن خون بی گناهان سیر نشد. به معنی راضی نشدن، مفهوم کنایی دارد.
رابطههای معنای واژگانی عبارتاند از: 1- تناسب 2- تضاد 3- ترادف 4- تضمّن
یافتن معنا در برخی موارد با روابط واژگانی قابل دریافت نیست بلکه مربوط به ذخیرهٔ تعابیر کنایی و ضرب المثلها است که از مجموع معانی واژههای آن قابل درک است و تا کسی آن را نشنیده باشد، قادر به دریافت مفهوم آن نخواهد بود. مانند: «کلهاش بوی قورمه سبزی میدهد» یعنی، سخنان خطرناک میزند. و «دهانش بوی شیر میدهد.» یعنی، کم سن و سال است.
نماد
سمبل «symbol» را در ادبیّات فارسی رمز، مظهر و نماد میگویند. نماد یک رابطهٔ ذهنی است که در متن به عنوان یک عنصر زبانی مصداقهای گوناگون پیدا میکند و آن را بهترین نحوهٔ بیان مضمون و مطلبی میدانند که برای ما جنبهٔ ناخودآگاه دارد و هنوز طبیعتش کاملاً شناخته نشده است. (ر.ک. بیان دکتر سیروس شمیسا، 1387، صص 218 – 217)
سمبل نیز مانند استعاره، ذکر مشبهٌ به و ارادهٔ مشبّه است اما با این تفاوت که اولاً در سمبل، آشکارا به یک مشبّه خاص اشاره ندارد بلکه اشاره به چند مشبّه نزدیک به هم از جهت معانی و مفاهیم است که به آن (Range of reference) گویند. است؛ در ثانی، در استعاره، مشبّه به را به دلیل وجود قرینه صارفه حتماً در معنای ثانوی در مییابیم اما سمبل در معنای خود نیز فهمیده میشود.
نماد را انواعی است:
الف) دلالتگر (significative)
ب) استعاری (metaphoric)
پ) قدسی (acramental)
ت) یادبودی (commemorative).
قلمرو زبانی (صفحهٔ 14 کتاب درسی)
1- معنای واژههای مشخّص شده را بنویسید.
معیار دوستانِ دغل روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
صائب
دَغَل: مکّار- حیلهگر
صورتِ بی صورتِ بی حدّ غیب
ز آینه ی دل تافت بر موسی ز جیب
مولوی
زجیب: گریبان- یقه
فخری که از وسیلت دون همّتی رسد
گر نام و ننگ داری، از آن فخر، عار دار
اوحدی
دونهمّتی: پستی، فرومایگی
2- برای کاربرد هریک از موارد زیر، نمونهای در متن درس بیابید.
پیوندهای هم پایه ساز:
پیوندهای وابسته ساز:
3- معانی فعل «شد» را در سرودهی زیر بررسی کنید.
گریهی شام و سَحَر، شُکر که ضایع نگشت
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
قطرهی باران ما گوهر یک دانه شد
دل برِدل دار رفت، جان برِجانانه شد
حافظ
«شد» در بیت اوّل فعل اسنادی است؛ اما در بیت دوم به معنای «رفتن» است و از این جهت با هم متفاوتاند.
4- معنای برخی واژهها تنها در جمله یا زنجیرهی سخن قابل درک است.
با استفاده از شیوههای زیر، به معنای هر یک از واژههای مشخّص شده، دقیقتر میتوان پی برد:
الف) قرار گرفتن واژه در جمله:
ماه، طولانی بود. ماه، تابناک بود.
ب) توجّه به رابطههای معنایی (ترادف، تضاد، تضمّن و تناسب)
سیر و بیزار ← ترادف سیر و گرسنه ← تضاد
سیر و پیاز ← تناسب سیر و گیاه ← تضمّن
* اکنون برای دریافت معانی واژههای «دست» و «تند» به کمک دو روش بالا، چند جملهی مناسب بنویسید.
دست:
الف) رابطهی معنایی تضمّن: دست از مهمترین اعضای بدن است.
ب) رابطهی معنایی تناسب: دست و پای جانباز قطع شد.
تند:
الف) رابطهی معنایی ترادف: تند و سریع به کمک من آمد.
ب) رابطهی معنایی تضاد: دور تند و کُند کولر باید متناسب با هوای بیرون انتخاب شود.
پ) قرار گرفتن در جمله: غذا تند بود.
قلمرو ادبی (صفحهٔ 15 کتاب درسی)
1- از متن درس، دو کنایه بیابید و مفهوم آنها را بنویسید.
– نگون بخت: بیچاره و بدبخت
– سعیات بود در ترازوی خویش: نتیجه کار و تلاشت به خودت بر میگردد.
2- در بیت زیر، شاعر، چگونه آرایهی جناس همسان (تام) را پدید آورده است؟
با زمانی دیگر انداز ای که پندم میدهی
کاین زمانم گوش بر چنگ است و دل در چنگ نیست
سعدی
«جناس همسان» به کار بردن دو واژه است که در لفظ یکسان اما در معنی متفاوت باشند. در این بیت، کلمهی «چنگ و چنگ» جناس همسان دارند. «چنگ» اوّل نوعی آلت موسیقی است و «چنگ» دوم در معنای پنجه و انگشتان دست به کار رفته است.
3- ارکان تشبیه را در مصراع دومِ بیت دوازدهم مشخّص کنید.
چو: ادات تشبیه / روبه: مشبهبه / به وامانده، سیر: وجه شبه
4- در این سروده، «شیر» و «روباه» نماد چه کسانی هستند؟
شیر نماد انسانهای پرتلاش، با همّت و توانا در کسب روزی و سودمند برای دیگران و روباه نماد انسانهای بیاراده، نیازمند و سربار دیگران.
قلمرو فکری (صفحهٔ 15 کتاب درسی)
1- معنی و مفهوم بیت شانزدهم را به نثر روان بنویسید.
آنکه صاحب مغز و اندیشه است البته کریم هم هست (اندیشمندان، بخشندگانند)؛ زیرا که بیارادهها و راحت طلبان اهل اندیشه نیستند و تنها پوست و ظاهری از انسان بودن را دارند.
2- درک و دریافت خود را از بیت زیر بنویسید.
یقین، مرد را دیده، بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
«ایمان قلبی (به قدرت خداوند) چشم دل مرد را بینا کرد.» پس رفت و دست از کار و تلاش برداشت و توکل بر خداوند کرد. به نوعی، یادآور این حکایت است که: مردی بادیه نشین شنیده بود پیامبر میگویند باید به خدا توکل کرد (کارها را باید به خدا واگذار کرد) او نیز بی آنکه مغز سخن را دریابد، شتران خویش را در صحرا به امان خدا رها کرد و به شهر آمد. چون پیامبر او را در مسجد دید، گفت: پس شترانت را چه کردی؟ گفت توکل بر خدا کردم و آمدم. رسول فرمودند: اعِقل و توکّل یعنی شترانت را ببند و پس توکل کن. و معنی این سخن رسول این است که انسان نخست باید بر مبانی عقلانی کارِ خود را بکند و پس به خدا توکل کند؛ یعنی که هر آنچه میکند، باید به خدا بپیوندد که بی او همه چیز ابتر است.
3- برای مفهوم هر یک از سرودههای زیر، بیتی مناسب از متن درس بیابید.
رزق هر چند بی گمان برسد
شرط عقل است جُستن از درها
سعدی
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر
چه باشی چو روبه به وامانده، سیر؟
سحر دیدم درخت ارغوانی
به گوش ارغوان آهسته گفتم:
کشیده سر به بام خسته جانی
بهارت خوش که فکر دیگرانی
فریدون مشیری
بگیر ای جوان، دست درویش پیر
نه خود را بیفکن که دستم بگیر
چه در کار و چه در کار آزمودن
نباید جز به خود، محتاج بودن
پروین اعتصامی
بخور تا توانی به بازوی خویش
که سَعیَت بود در ترازوی خویش
4- دربارهی ارتباط معنایی متن درس و مَثَل «از تو حرکت، از خدا برکت» توضیح دهید.
هم متن درس و هم این مَثَل بر این نکته تأکید دارند که انسان باید برای به دست آوردن روزی، تلاش کند و از هیچ کوششی فروگذاری نکند؛ در این صورت خدا، نیز به آن بنده کمک میکند. همچنان که سعدی از انسانها میخواهد همچون شیر باشند که خود، روزیاش را با تلاش به دست میآورد و انسان را از روباه صفت بودن برحذر میدارد.
گنج حکمت
همّت
موری را دیدند که به زورمندی کمر بسته و ملخی را ده برابر خود برداشته. به تعجّب گفتند: «این مور را ببینید که [بار]به این گرانی چون میکشد؟»
مور چون این بشنید، بخندید و گفت: «مردان، بار را به نیروی همّت و بازوی حمیّت کشند، نه به قوّت تن.»
بهارستان، جامی
تحلیل متن
همّت، یعنی ارادۀ انجام کار و به ویژه کارهای بزرگ؛ اما این اراده و خواست به نیروی بازو نیست بلکه به غیرت و مردانگی است. غیرت نیرویی معنوی است که از باور برمیخیزد؛ باور به یک حقیقت؛ حقیقتی که میتواند حمیّت را توجیه و تفسیر کند.
این نکته را با یک داستان دیگر میتوان بسیار ساده و ملموستر کرد. داستان حماسی «آرش کمانگیر» که همۀ نیز با آن آشنا هستند. آرش تیری پرتاب میکند؛ هیچ نیرویی قادر نیست چنان تیری پرتاب کند به جز غیرت و حمیتی که میگوید نباید یک وجب از خاک کشور را به دشمن سپارد. یا در داستان رستم و اسفندیار؛ چون رستم به ناروا مورد حمله واقع شده، بنابراین حق با اوست. پس آن تیر دو شاخ به نیروی غیرتی است که دقیقاً بر دو چشم اسفندیار میشیند.
همّت بلند دار که مردان روزگار / از همّت بلند به جایی رسیدهاند
شیوه 2 :
✅ متن شعر نیکی درس اول یازدهم
1) یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای
2) که چون زندگانی به سر میبرد؟ بدین دست و پای از کجا میخورد؟
3) در این بود درویش شوریده رنگ که شیری در آمد شغالی به چنگ
4) شغال نگون بخت را شیر خورد بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
5) دگر روز باز اتفاق اوفتاد که روزی رسان قوت روزش بداد
6) یقین، مرد را دیده بیننده کرد شد و تکیه بر آفریننده کرد
7) کزین پس به کنجی نشینم چو مور که روزی نخوردند پیلان به زور
8) زنخدان فرو برد چندی به جیب که بخشنده روزی فرستد ز غیب
9) نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
10) چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش ز دیوار محرابش آمد به گوش
11) برو شیر درنده باش، ای دغل مینداز خود را چو روباه شل
12) چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
13) بخور تا توانی به بازوی خویش که سعیت بود در ترازوی خویش
14) بگیر ای جوان دست درویش پیر نه خود را بیفکن که دستم بگیر
15) خدا را بر آن بنده بخشایش است که خلق از وجودش در آسایش است
16) کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست که دون همتانند بی مغز و پوست
17) کسی نیک بیند به هر دو سرای که نیکی رساند به خلق خدای
✅ ترجمه شعر نیکی درس اول یازدهم
1) شخصی، یک روباه ناتوان و بی دست وپا را دید و از این آفریده و لطف خدا متحیّر شد.
2) که این روباه معلول چگونه روزگار خود را ادامه می دهد؟ و با این وضعیت از کجا می خورد؟ (با این وضعیت چگونه غذا به دست می آورد؟)
3) درویش آشفته حال در این حیرت بود که ناگهان شیری که شغالی را صید کرده بود وارد شد.
4) شیر، شغال بدبخت را خورد و روباه از آنچه باقی مانده بود، خورد تا سیر شد.
5) روز دیگر همین اتّفاق پیش آمد که خداوند روزی رسان، خوراک و غذای روباه (به نحوی و با حادثه ای) را به او رساند.
6) چشمان مرد با این یقین بینا شد (به آگاهی رسید)، رفت و به خداوند آفریننده اعتماد و تکیه کرد.
7) (درویش با خود گفت:) از این به بعد مانند مورچه ای در گوش های می نشینم، چرا که حیوانات بزرگ و درّنده به زور و قدرت خود روزی نمی خورند. (خداوند روزی آن ها را می رساند.)
8) درویش مدتی چانه اش را در گریبان خود پایین آورد (گوشه نشینی عزلت گزید) و اعتقاد داشت که خداوند بخشنده رزق او را از غیب و پنهان می فرستد.
9) نه غریبه و نه دوست، هی چکس به فکر او نیفتاد (غذایی برای او نیاورد) تا این که از شدّت ضعف، مثل چنگ، رگ و استخوان و پوستش ماند. (لاغر و نحیف شد.)
10) وقتی که از ضعف و ناتوانی صبر و هوش برایش باقی نمانده بود، از دیوار محراب این صدا به گوشش رسید:
11) ای انسان مکّار و تنبل برو و مانند شیر درّنده باش (خودت شکار کن) و خود را مانند روباه معلول به گوش های نینداز.
12) چنان سعی و تلاش کن که مثل شیر از تو چیزی باقی بماند تا بقیه بهر همند شوند، چرا مانند روباه به باقی ماندة غذای دیگری سیر می شوی و خود را راضی می کنی؟
13) تا زمانی که می توانی از درآمد بازوی خودت غذا بخور، چرا که سعی و تلاش خودت میزان و سنجش اعمالت خواهد بود.
14) ای جوان دست پیرمرد درویش را بگیر (به او کمک کن) نه این که خودت را بیندازی و ناتوان جلوه بدهی تا دستت را بگیرد و او به تو کمک کند.
15) خدا بر آن بنده اش لطف و احسان می کند که مردم از وجود او در آسایش و راحتی باشند.
16) آن کسی که در سر مغز و عقل دارد به دیگران کرم و احسان می کند، زیرا آنان که نادان و ب یمغز هستند بدون همّت و تلاشند.
17) کسی در دو جهان لطف و احسان خدا را می بیند که به مخلوقات خدا نیکی و احسان کند.
معنی شعر یکی روبهی دید بی دست و پای . . . .
معنی تمام و کمال شعر نیکی از سروده های سعدی شیرازی در کتاب بوستان است را خوب بخوانید و امیدوارم در امتحان نمره خوبی بیاورید.
✅ معنی کلمات شعر نیکی
اعتصام: چنگ زدن، خویشتن داری از گناه
ارغوان: درختی با برگهای گرد و گل های سرخ
بی حد: بی اندازه
بوستان: باغ
بیگانه: غریبه، ناآشنا
پیل: فیل
تیمار: مراقبت، پرستاری
جیب: گریبان، یقه
درویش: فقیر
دیده: چشم
دغل: حیله گر
دون: پست، پایین
دون همت: کسی که طبعی پست دارد. سست اراده
رزق: روزی
زنخدان: چانه
سرای: خانه، منزل
شوریده: آشفته، پریشان
شوریده رنگ: آشفته حال، رنگ پریده، بدحال
شغال: حیوانی گوش تخوار کوچک تر از سگ
شل: دست و پای ناقص
شام: شب هنگام، ابتدای شب
شد: رفت
صنع: آفرینش، خلق، نیکی و احسان
غیب: نهان، پنهان
فروماندن: حیرت کردن
قوت: رزق و روزی، غذا
قوّت: توان، نیرو
کَرَم: بخشش، جوانمردی
مور: مورچه
محراب: قبله، محل ایستادن پیش نماز
نگون: واژگون
نگون بخت: بدبخت
نیکی رساندن: کمک کردن
✅ نکته های دستور زبان شعر نیکی
🔹 شوریده رنگ: صفت مرکب
🔹 روزی رسان: صفت جانشین موصوف، خداوند
🔹 «ش » در محرابش مضاف الیه. در اصل: از دیوار محراب به گوش او آمد.
🔹 که: «که » تعلیل: زیرا که
🔹 خدا را : «را » فکّ اضافه= بخشایشِ خدا بر آن بنده است که … .
✅ آرایه های ادبی شعر نیکی
🔸 بیت 1: دست و پای: تناسب فروماندن: متحیر شدن
یدست و پا: کنایه از عاجز و ناتوان بودن
🔸 بیت 3: شیر و شغال: تناسب نغمۀ حروف یا واج آرایی: حرف «ش »
رنگ و چنگ: جناس* ناقص اختلافی حرف اول
🔸بیت 4: تناسب: شغال، شیر، روباه شیر و سیر: جناس ناقص اختلافی حرف اول
🔸 بیت 5: روز و روزی: جناس ناقص افزایشی در حرف آخر
🔸 بیت 6: بیننده کردن: کنایه از آگاه و هوشیار کردن، متوجه کردن.
🔸 بیت 7: تشبیه: من)درویش( مانند مور)مورچه( در گوشه گیری.
🔸 بیت 8: زنخدان به جِیب فرو بردن: کنایه از تفکر و تأمل جیب و غیب: جناس ناقص اختلافی در حرف اول
🔸 بیت 9: او مانند ساز چنگ شد: تشبیه
دوست و پوست: جناس ناقص اختلافی حرف اول
رگ، استخوان، پوست: مراعات النظیر یا تناسب
🔸 بیت 10 : هوش و گوش: جناس ناقص اختلافی حرف اول
🔸 بیت 12 : تشبیه: تو مانند شیر) در تلاش( شیر و سیر: جناس ناقص اختلافی حرف اول
🔸 بیت 13 : سعی در ترازوی خویش بودن: کنایه از حاصل و بهرۀ چیزی شامل حال خود فرد شدن بازو: مجاز از قدرت
تلمیح به آیۀ 39 سوره نجم: و أن لیس للإنسان إلّ ما سعی: نیست برای انسان جز آنچه برای آن می کوشد.
🔸 بیت 14 : دست کسی را گرفتن: کنایه از یاری دادن به دیگران
خود را افکندن: کنایه از اظهار ضعف و درماندگی کردن
🔸 بیت 16 : سر و در: جناس ناهمسان)اختلافی( حرف اول اوست و پوست: جناس ناهمسان
سر: مجاز از انسان / مغز و سر: تناسب
🔸بیت 17 : سرا: مجاز از جهان
✅ توضیح آرایه جناس
جناس به کاربردن کلماتی است که در «همه » یا «بعضی از حروف » به نوعی با یکدیگر اشتراک داشته باشند.
انواع جناس:
همسان یا تام: کلماتی که در ظاهر مشترک هستند اما در معنا متفاوت اند.مانند: روان)روح( / روان (جاری) ناهمسان یا ناقص :
-
اختلاف کلمات در حرف اول، وسط یا اخر : چنگ/ رنگ سوزد/ سازد خروش و خروس -
جناس افزایشی : چمان و چمن -
جناس ناهمسان حرکتی: مهِر/ مُهر -
جناس هم ریشه: طلعت/ طلوع