کودکان موجوداتی حساس و لطیف هستند که شیوه رفتار و کردار اطرافیان و خصوصا پدر ومادر، بر شکل گیری شخصیت آنها، تاثیر مستقیم دارد. یک کودک از والدین خود یاد می گیرد که نسبت به مسائل مختلف، چه عکس العملی داشته باشد.
همه کودکان در برخوردهای بچگانه خود با چیزهای مختلف در زندگی روزمره، دقیقا نمی دانند که چه برخوردی باید داشته باشند. اما این والدین و اطرافیان هستند که به رفتار یک کودک جهت می دهند.
ارتباط کودکان
مسلما تائید و تشویق های به موقع و اصولی و از طرف دیگر تنبیه و تحذیر در حد اعتدال، در جهت دهی و هدایت رفتار و کرداری درست در کودکان، موثر است. وقتی والدین نسبت به فضایل اخلاقی و رفتارهای درست و شایسته، حساس باشند، این موضوع در جهت دهی به کودکان موثر است و بر آنها تاثیرگذار خواهد بود.
به طور تدریجی و با گذشت زمان، تکرار این رفتار ها از سوی والدین بر روح کودک می نشیند و موجب گرایش او به همان سمت و سو می شود. به این ترتیب می توان روح دست نخورده کودک معصوم را در جهت ارزشها، رشد و تعلیم داد تا در اثر این ارزشها، عادات و رفتارهای خوب و مطلوب، در او به وجود بیایند و عکس العمل ها و تفکرات او هم در همین راستا شکل گیرند.
آنچه مشخص است اینکه خصلت تقلید کردن در کودکان مشهود است و هر چه را که می بیند و می شنود، بر اساس تقلید می پذیرد و اعمالش را طبق آن جلو می برد و ممکن است حتی لحظه ای به خوب یا بد بودن آن فکر نکند.
می توان گفت تقریبا تمامی رفتارها از قبیل آداب و رسوم و رفتارهای اخلاقی یک کودک، مثل نحوه غذاخوردن، صحبت کردن، لباس پوشیدن و برخورد با سایر افراد، از پدر و مادر و سایر معاشران به او منتقل می شود.
روح و ذهن یک کودک مثل آینه صافی است که تصویر هر چیزی که در ان منعکس شود، ممکن است بر آن اثر گذارد. گاهی اوقات هم به نظر می رسد که بچه ها مثل دوربین تصویربرداری هستند که همه چیز را به سرعت یاد می گیرند و ضبط می کنند. مسلما چشم و گوش حساس کودکان، دریچه روح آنها هستند که دیده ها و شنیده هایشان بر روان و روحشان موثر واقع می شود.
بنابراین لازم است که والدین به این موارد دقت داشته باشند و بدانند که بچه ها از هیچ کسی به اندازه آنان اثرپذیری ندارند و البته نقش مادر حساس تر است. احتمال اینکه یک مادر ترسو بتواند فرزندی شجاع داشته باشد کم است و البته یک پدر بداخلاق نیز نمی تواند رابطه موفقی با فرزندش داشته باشد و فرزندی خوش خلق را تربیت کند.
کودکان در دنیای کودکانه خود سیر میکنند و آنها از مصلحتها و مشکلات خبر ندارند. آنها نمی توانند بفهمند که هدف گیری درست در زندگی به چه معناست. به همین دلیل تصور می کنند همان چیزی درست است که پدر و مادرشان می گویند.
کم نیستند والدینی که آرزوهای رنگارنگ و مختلفی برای فرزندان خود دارند اما به این موضوع نمی اندیشند که خودشان تا چه حد به این آرزوها نزدیک هستند. لازم است که والدین خود را به صفات و خصلتهای نیک، آراسته کنند تا این خصلتها به فرزندانشان هم انتقال پیدا کند.
جای تاسف است که برخی از والدین و اطرافیان یک کودک، هر نوع رفتار و گفتاری را در برابر دیدگان پاک یک کودک، انجام می دهند و به این موضوع توجه نمی کنند که کودک، همه رفتارها و گفته های انها را می بیند و می شنود و روزی مشخص می شود که این مسائل به چه صورت بر او اثر داشته است.
با توجه به اینکه تقلید در تعلیم و تربیت کودک، تاثیری به مراتب بیشتر از پند و اندرز دادن دارد، مهمترین وظیفه اولیا و مربیان، این است که خودشان نمونه ای عملی از رفتار و کردار نیک باشند. 1
چرا که به وجود اوردن عادتها و رفتارهای خوب، به والدین مرتبط است و انها می توانند اخلاق پسندیده و شایسته را با عامل بودن خود، در شخصیت کودک ایجاد کنند تا به طور تدریجی به انها عادت کند.
خانواده ای که دغدغه اصلی والدین آن، فراهم کردن محیطی سالم و محبت آمیز است، کودک این خانواده هم معنای محبت و احترام را درک می کند و سعی میکند تا شبیه به پدر و مادرش باشد.
پی نوشت:
1.با اندکی تغییر برگرفته از کتاب” آنچه والدین باید بدانند…” نوشته فرهادیان
منبع:تبیان