داستان ضرب المثل خر کریم را نعل کردن
آن گونه که میدانیم در قرون گذشته اغلب شاهان ایران و جهان در دربار خود افراد دلقک و مسخره پیشهای داشتند که این دلقکها با حاضر جوابیها و شیرین کاریها و بخصوص متلکهای نیش داری که به حاضران جلسه میگفتند شاه را میخندانیدند و موجب مسرت او میشدند.
دلقکها مجاز بودن به هر کس حتی شخص شاه هرچی دلشان خواست بگوید مشروط بر آن که در بذلهگویی و مسخرهگی نمکی داخل کنند تا لطف سخن از دست نرود و فرد مورد تعرض قرار نگیرد.
از جمله دلقکهای معروفی که نامشان در صفحات تاریخ و سفرنامهها ثبت شده است کریم شیرهای میباشد. وی در دربار ناصرالدین شاه میزیست، اهل اصفهان بود و در آنجا به خاطر متلکهای نیشدارش به کریم پشه معروف بود. کریم در ابتدا معاون نقارهخانه شد و به اقتضای شغلش بر چند دسته از مطربهای شهر ریاست میکرد.
علت اینکه به کریم، شیرهای میگفتند کاملا مشخص نیست اما او هرگز اهل تریاک و شیره نبوده است، شاید بر مبنای شغل اولیهاش که شیره فروشی بوده یا بنا به شیرین کاریهایی که از او سر میزده به این لقب معروف شده باشد.
کریم شیرهای چون در حال حاضر جوابی و بذله گویی ید طولایی داشت پس از چندی طرف توجه ناصرالدینشاه واقع شد و در دربار و خلوت شاه نفوذ پیدا کرد. ناصرالدینشاه زیاد اهل شوخی نبود بلکه کریم را از آن جهت دلقک دربار کرد تا به اقتضای موقع و سیاست روز بتواند بعضی از درباریان بانفوذ را با نیش زبان و متلکهای او تحقیر و کوچک نماید.
کریم خری داشت که همیشه بر آن سوار می شد و به دربار یا ملاقات دوستان و آشنایان خود می رفت. خرکریم برخلاف سایر خرها شکل و ریخت مسخری داشت. یعنی کریم طوری جل پالان بر پشتش میگذاشت که هر وقت سوارش میشد همه از آن شکل و هیئت میخندیدند.کریم میدانست به چه کسانی باید متلک بگوید و پیداست که به افرادی که مورد توجه شاه بودند بیادبی نمیکرد.
درباریان و سایر رجال برای آنکه از نیش زبان او در امان باشند هر کدام باج و رشوهای به او میدادند. آنهایی هم که از دلقک و دلقک بازی خوششان نمیآمد و حاضر نبودند چیزی به کریم بدهند شکایت به ناصرالدین شاه میبردند. ناصرالدین شاه نیز با خنده و کنایه به آنها میگفت: (به جای گله و شکایت بروید خر کریم را نعل کنید) یعنی چیزی به او بدهید تو از شر زبانش در امان باشید.عبارت بالا در رابطه با کریم و خرش از آن تاریخ به بعد ضرب المثل شده است.
در اینجا خالی از لطف نیست که گونهای از شیرین کاریهای کریم را نقل کنیم:
سلیمان خان رئیس ایل افشار (که جدش را به علت تندخویی و ترشرویی زهر مار خان میگفتند) از طرف ناصرالدین شاه لقب صاحب اختیار گرفته بود. کریم شیرهای هرچند تلاش میکرد از او انعامی بگیرد موفق نمیشد. زیرا صاحب اختیار ذاتا از دلقک و دلقک بازی خوشش نمیآمد. کریم به انتظار فرصتی نشست تا انتقام بگیرد.
دیری نپایید که این فرصت مناسب به دست آمد. توضیح آن که روزی کریم شیرهای مطلع شد که صاحب اختیار در شمیران و در حضور شاه است و در ساعت معینی از کاخ صاحبقرانیه خارج خواهد شد. پس بر خرش سوار شد و به سمت شمیرانات حرکت کرد.
اما در میانهی راه به نحری رسید (که البته در مسیر حرکت شاه قرار داشت). خرکریم به اصطلاح بدچشمی کرد و از عبور کردن امتناع ورزید. و کریم هر چه کرد توفیق نیافت که او را رد کند.
در این موقع ناصرالدین شاه با صاحب اختیار صحبت کنان به نحر نزدیک شدند. شاه از کریم پرسید اینجا چه میکنی؟ کریم عرض کرد: میخواهم به منزل یکی از دوستان بروم ولی خرم به هیچ عنوان حاضر نیست از نحر بگذرد. ناصرالدین شاه دستور داد یکی از همراهان اسب خود را در اختیار کریم بگذارد.
کریم افسار اسب را در دست گرفت و خطاب به خرش گفت: دست بر سرت کشیدم رد نشدی، کتکت زدم، باز هم رد نشدی. حالا که قبله عالم این اسب را به من مرحمت فرمودند دیگر احتیاجی به تو ندارم از نحر رد بشوی صاحب اختیاری، رد نشوی صاحب اختیاری.
لطیفه ابهام آمیز کریم شیرهای بی نهایت شاه را خنداند و به صاحب اختیار که از طعنهی کریم سخت ناراحت شده بود گفت: معلوم میشود خرکریم را نعل نکردهای. اختیار چون دید حریف کریم میشود سرانجام مجبور به دادن انعام شایستهای به او شد تا دست از سرش بردارد.
در پایان مقاله از انصاف به دور است که به این نکته آگاه نشویم که ما در طول تاریخ فقط جنبهی نشاط آور و مثبت حضور دلقکان در دربار را دیدهایم. اما واقعیت مطلب آن است که بسیاری از پادشاهان گاهی در خنده و مزاح چنان بلاهایی بر سر دلقکان دربار میآوردند که قضاوتش فقط با پروردگار است.
همچنین بخوانید:
ضرب المثل هفت شهر عشق را عطار گشت یعنی چه ؟
ضرب المثل مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه یعنی چی؟!
ضرب المثل خر ما از کرگی دم نداشت یعنی چه ؟