امروزه با گسترش بیماریهای مختلف نیاز بیمارستانها و مراکز درمانی به خون افزایش یافتهاست. در مطلب پیش رو دو انشا درباره انتقال خون که موضوع انشا کتاب نگارش پایه نهم دانشآموزان بوده، آورده شدهاست. در این دو انشا تلاش شده با زبان طنز و غیر طنز از اهمیت اهدای خون صحبت شود.
انشا درباره انتقال خون به زبان غیر طنز
مقدمه
اهدای خون یکی از بزرگترین و مهمترین اعمالی است که میتواند جان انسانهای بسیاری را نجات دهد. خون یک مایع حیاتی و ضروری برای بدن بوده و هر انسانی در طول زندگیاش ممکن است به دریافت خون نیاز پیدا کند. پس اهدای خون یک وظیفه انساندوستانه و اخلاقی برای نجات جان همنوعانمان است.
بدنه
اهدای خون برای نجات جان انسانها بسیار بااهمیت است. هر روزه صدها نفر در بیمارستانها به خون نیاز پیدا میکنند. بیمارانی که دچار تصادف یا سانحه شدهاند، عمل جراحی میشوند، مبتلا به سرطان و یا بیماریهای خونی هستند، همگی برای مداوا و نجات جانشان به خون و فرآوردههای خونی نیازمندند. اهدای خون منظم میتواند به رفع کمبود خون در بیمارستانها کمک شایانی کند.
البته هر فردی قادر به اهدای خون نیست. اهداکنندگان باید حداقل ۱۸ سال داشته و سلامت باشند. همچنین نباید دچار بیماریهای مسری مثل ایدز، هپاتیت، سل و … باشند. قبل از اهدای خون، آزمایشهای لازم از فرد گرفته میشود تا از سلامتی او اطمینان حاصل شود.
فرآیند اهدای خون هم چندان دشوار نیست. پس از ثبت نام، پر کردن فرم، معاینه پزشکی و آزمایشهای اولیه، خونگیری انجام میشود. معمولاً بین ۴۵۰ تا ۵۰۰ سیسی خون گرفته میشود که فرآیندش حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول میکشد. پس از خونگیری، شخص باید استراحت کند تا دچار سرگیجه و ضعف نشود.
اهدای خون مزایای زیادی هم دارد. از جمله اینکه باعث تقویت سیستم ایمنی بدن میشود و سطح آهن و هموگلوبین را تنظیم میکند. البته گاهی افراد پس از اهدای خون دچار عوارضی مثل سرگیجه، ضعف و کبودی در ناحیهای که وسیله خونگیری وصل شدهاست، میشوند که البته موقتی هستند.
نتیجهگیری
در مجموع، اهدای خون کار بسیار ارزشمند و شایستهای است که میتواند جان انسانهای بیشماری را نجات دهد. هر فرد سالمی میتواند در صورت داشتن شرایط لازم، این کار خیر را انجام دهد و از این طریق سهم خود را در مسیر کمک به نیازمندان به خون در جامعه ایفا کند. پس بیایید همگی دست به دست هم دهیم تا زندگی و سلامتی همنوعانمان را حفظ کنیم.
♦♦♦
پیشنهاد ستاره: برای خواندن انشاهای دیگر که به زبان طنز و غیرطنز نوشته شدهاند، میتوانید به صفحات زیر مراجعه کنید:
انشا درباره انتقال خون به زبان طنز
مقدمه
یه روز رفتهبودم سراغ دوستم محمد که یهو دیدم حالش خوب نیست. رنگش پریده بود و ضعیف و بیجون شدهبود. پرسیدم چی شده؟ گفت کم خونی گرفته و باید بره خون بگیره وگرنه تلف میشه. منم که دلم به حالش سوخت، گفتم محمدجون! نگران نباش، من پا میشم میرم خون اهدا میکنم و خونم رو میدم بهت تا حالت خوب بشه
بخش میانی
رفتم سراغ یکی از این مراکز اهدای خون. یه آقای جدی و محترمی نشسته بود. گفتم آقا من میخوام خونم رو اهدا کنم. گفت چشم، بشین پرسشنامه رو پر کن. منم نشستم پرسشنامه رو پر کردم. بعدش بردنم اتاق معاینه تا ببینند خونم واجد شرایط هست یا نه. دکتر فشارم رو گرفت، قند و فشارم رو چک کرد. بعد گفت خوبه، میتونی خونت رو اهدا کنی.
منم خوشحال شدم که میتونم با اهدای خونم به یه نفر کمک کنم. چون خب میدونید که خون یه چیز با ارزشیه که میتونه جون یه نفر رو نجات بده. خیلیا هستن که بیماریهای خونی دارن یا تصادف کردن و نیاز به خون دارند. پس اهدای خون یه کار خیر و حسنه هست که باعث میشه جون یه نفر نجات پیدا کنه.
رفتم سراغ تختی که برای اهدای خون آماده کردهبودند. خانم پرستاره آمد گفت بشین روی تخت. منم دراز کشیدم روی تخت. بعد آستینم رو بالا زد و ضدعفونی کرد. وسایل اهدای خون رو آماده کرد. بین خودمون باشه ولی یه کم ترسیده بودم ولی خودمو جمعوجور کردم. پرستاره سِرم رو وصل کرد و گفت یه ذره خون میکشم که درد نداشته باشه. منم چشمام رو بستم و اون شروع کرد به کشیدن خون. البته یه ذره درد داشت ولی طاقتش رو داشتم چون میدونستم با این کار دارم کمکی به نیازمندان میکنم.
پرستار خون من رو انتقال داد تویه کیسه. اون لحظه یه کمی سرگیجه داشتم، ولی خب این حالت طبیعیه. پرستار بعد از تموم شدن کار، دستم رو چسب زد و گفت کمی استراحت کنم.
رفتم بیرون که بشینم روی صندلی. یهو حالم بد شد و غش کردم! وقتی به هوش اومدم پرستارا دورم بودن. آبروریزی شد. پرستاره گفت اومدی خون بدی، حالا یه چیزی هم ما باید برات بیاریم بخوری که حالت خوب بشه! برام آب قند اوردن تا بخورم. بعد از چند دقیقه حالم خوب شد. یه آقایی کنارم نشسته بود که اونم تازه خون داده بود. شروع کردیم به صحبت درباره اهمیت اهدای خون. میگفت که خیلیها فکر میکنند خون دادن سخته، در حالی که خیلی راحته و سریع انجام میشه. مخصوصاً وقتی فکر کنی که داری با این کار یه نفر رو از مرگ نجات میدی.
بعد از استراحت، رفتم سراغ پرستار و پرسیدم کی میتونم بازم خون اهدا کنم. پرستار خندید و گفت: جدی بازم میخوای بیای برای اهدای خون؟ گفتم آره، این دفه چون دفعهی اولم بود اینطوری شد. دفعههای بعدی هیچیم نمیشه. خیالتون راحت. اونم گفت هر ۳ ماه یک بار. منم تصمیم گرفتم هر ۳ ماه یک بار بیام و خون اهدا کنم، چون دیدم چقدر این کار میتونه مفید باشه. امیدوارم همه بیان و خون اهدا کنند تا بتونیم جان آدمای زیادی رو نجات بدیم.
بخش پایانی
خلاصه که رفتم خون دادم. البته کمی درد داشت ولی خوشحال بودم که تونستم کمکی به همنوعانم بکنم. امیدوارم همه مردم این کار خیر رو انجام بدن و با اهدای خون، جون بیماران نیازمند رو نجات بدن. چون سلامتی و زندگی انسانها باارزشترین چیزها هستند. پس هر کسی که میتونه، باید خونش رو اهدا کنه تا به نجات جان یه نفر کمک کرده باشه. خدا هم از این کار ممنون میشه و پاداشش رو میده.
سخن پایانی
امیدواریم از خواندن این دو انشا لذت بردهباشید. اگر شما هم خاطرهی جالبی از اهدای خون دارید با ما به اشتراک بگذارید.