یک ضرب المثل گفتیم که نشد


یک ضرب المثل گفتیم که نشد

این ضرب المثل زمانی به کار می رود که انسان برای انجام کاری تلاش و کوشش عادی داشته باشد، با وجود همه تلاش ها و فعالیت ها، همه موانع را از هدف دور کند و در نهایت با بن بست مواجه شود که اطاعت از فرد مسئول را سخت می کند.

در این مورد و موارد مشابه، اگر پرس و جو نتیجه داد، عامل شکست خورده پاسخ خواهد داد:

ما او را نگرفتیم.

اما ریشه های تاریخی این ضرب المثل:

در کتب تاریخ آمده است که شاه عباس دوم که شاهی مهربان و غمگین از رعایای خود بود در یک روز سرد زمستانی با عده ای از رجال و وزیران خود به بازار اصفهان رفت و چون بزرگ شد از نصایح او معلوم بود. که مشتی در دست لرزانش بود، اما به دلیل سرمای زیاد و سردی هوا نتوانست مشتش را به کفش ها و تکه های چرمش بزند.

شاه عباس دلش به درد آمد و بی احتیاطی عقلش افتاد و پیرمرد را نزدیکتر خواند و گفت: پیرمرد 3 تا 9 را نبستی که به این روز افتادی؟

پیر روشن ضمیر کم کم پاسخ داد: «خب مرشد کامل (رهروی کامل از القاب سلاطین صفوی بود). «ما او را زدیم، اما او آن را نگرفت، زیرا او سی را ترک نکرد.

فراستی و حاضران شاه عباس را با جوابی کهنه پذیرفتند و گفتند اگر پرنده ای بفرستم دوباره پر کنید؟ پاسخ داد: به فضل خدا ریشه ها را پر می کنم. شاه گفت: بسیار خوب، اما ارزان.

در چند قدمی آنها شاه عباس دوم خطاب به یکی از وزرای اسب سواری گفت:

بیشتر بخوانید  آیا شرکت هلندی اسپایکر به هدف رسید؟

«از پرسش و پاسخ من و آن پیرمردی که دریده بود چه فهمیدی؟

وزیر گفت: «این یک معما بود که به من جواب ندادند.

شاه عباس با دگرگونی و خشونت گفت: عجب احمقی نادانی که کمتر از یک پیرمرد معمولی فهم و شناخت داری. سه روز به شما فرصت می دهم تا این معما را کشف کنید و توجه ما را به آن جلب کنید. اگر این نکته را تا سه روز دیگر کشف نکنید، شما را از وزارتخانه اخراج می کنم.»

وزیر بیچاره از حضور سلطان برکنار شد و به معما پرداخت، اما از زمانی که پرسید جواب دقیق و قانع کننده ای نشنید. «به جای پرسیدن این یا آن سؤال، به سراغ همان پیرمردی با دوز شکسته بروید و از او بخواهید که معما را حل کند، زیرا فکر می کنم هدف مربی کامل در طرح این معمای پیچیده، پیرمردی از لت بوده است. این گذر به تازگی می رسد.

وزیر که دوست و نظر ناصح را صحیح و معقول می دانست، با عجله به خانه محقر پیرمرد دم شکسته رفت و آن را به دامن او آویخت. پیرمرد گفت:

“من نمی گویم معما خالی است، اما خودتان دیدید که مربی عالی در پایان صحبت هایش مرا ترساند و گفت: “ارزان است”. وزیر گفت: اگر قصد رضایت شما از مال دنیاست، من حرفی ندارم و در اختیار شما هستم.

پیرمرد یک دوز صد اشرفی گرفت و پاسخ داد:

“جایی که راهنمای کامل از من پرسید: “وقتی در این روز افتادی 3 تا 9 را نبستی؟” قصدش این بود که در سه ماه تابستان و در فصل کاشت چرا کار نکردی تا 9 ماه دیگر استراحت کنی؟ به عبارت دیگر، چرا برگهای 3 ماه زمستان 9 ماه قبل را که در این روز افتادید ذخیره نکردید؟

بیشتر بخوانید  استایل دیدنی بازیگران و همسرانشان در اکران سریال زخم کاری

من هم به سلطان جواب دادم: زدیم ولی نگرفت چون 30 نرفت یعنی 9 ماه در بهار و تابستان و پاییز کار کردم ولی 30 یعنی 30 دندان اجازه نداد. من برای نجات اینجا 30 دندان به اصطلاح تعدد خانواده است که هر کدام 30 دندان دارند و من هر چه به دست می آورم خرج وجود و وجود آنها می کنم که در این صورت چیزی برای پس انداز نیست.

وزیر از یخبندان و زیرکی پیرمرد بی نهایت خرسند شد و مبلغی دیگر در دامن او ریخت، به خدمت استاد کامل شتافت و آنچه را که گذشت بر او عرضه داشت. در هر صورت عبارت فوق از آن تاریخ به صورت ضرب المثل درآمده است.

مجموعه: مجله اینترنتی تشویقی


دیدگاهتان را بنویسید