گفتگو با نیلوفر شهیدی
نیلوفر شهیدی بازیگر تلویزیون و سینما و دختر اسفندیار شهیدی مدیر فیلمبرداری است که چند سالی است وارد این حوزه شده. از این بازیگر جوان مجموعه «به کجا چنین شتابان» که از شبکه پنجم سیما پخش شد که او در این سریال نقش مریم را بازی کرد.
او همچنین در فیلم سوم مهرشاد کارخانی با عنوان «سینما سوخته» بازی کرده که به نوعی اولین فیلم سینمایی وی محسوب میشود و هنوز اکران عمومی نشده است. البته شهیدی در کنار این دو کار، بازی در تلهفیلمهای مختلفی را نیز تجربه کرده است. میتوان به آینده این بازیگر جوان امیدوار بود، زیرا به دنبال نقشهای متفاوتی است تا بتواند برای مخاطب خود تکراری نباشد. این گفتگویی با نیلوفر شهیدی از زمان ورودش به این حرفه تاکنون است.
پدر شما اسفندیار شهیدی یکی از مدیران فیلمبرداری قدیمی سینماست که در همین رشته کار تدریس نیز انجام میدهد. میشود گفت پس شما از سینما با وجود پدر دور نبودید. چقدر حضور ایشان مشوق بازیگری برای شما بود؟
سوال شما جالب است، باورتان نمیشود حتی پدرم دوست نداشت من وارد سینما یا حوزه بازیگری شوم. با اینکه رشته هنر در دانشگاه قبول شدم باز هم اجازه نداد در این رشته تحصیل کنم. به همین دلیل مهندسی کامپیوتر خواندم.
چند مدت بعد بدون اجازه پدر تصمیم گرفتم در کلاسهای بازیگری ثبتنام کنم، که باز بابا متوجه شدند و نتوانستم این کلاسها را ادامه دهم. تا این که حدود ۳ سال پیش به طور اتفاقی رفتم سر کاری که پدرم مدیر فیلمبرداری و آقای صادق کرمیار نیز کارگردان آن فیلم بودند.
پس کارهای آقای شهیدی را دورادور دنبال میکردید و سر صحنه میرفتید. با توجه به علاقهای که داشتید خودتان را از سینما یا حوزه بازیگری و کار دور نمیکردید. غیر از این موضوع دیدن فیلمهای روز دنیا یا سینمای ایران را هم قطعا برای رسیدن به هدفتان دنبال میکردید.
همیشه کارهای بابا را دنبال میکردم چون علاقه داشتم. من به نوعی کنار دوربین بزرگ شدم. از طرفی چون بابا در این حوزه بود ما تمام فیلمهای روز دنیا یا سینمای ایران را دنبال میکردیم. البته خیلی فرق میکند تو با کسی فیلم ببینی که با سینما آشناست و همیشه بعد از دیدن فیلم با هم بحث میکردیم و من در همان زمان نیز تجربه میکردم.
اولین تجربه بازیگری شما چطور شکل گرفت؟
همان زمانی که به طور اتفاقی سر کار آقای کرمیار رفته بودم ایشان به من پیشنهاد بازیگری دادند و من خودم حقیقتا زیاد جدی نگرفتم تا این که حدود دو ماه بعد یک روز به من زنگ زدند و گفتند قرار است یک فیلم تلویزیونی را به زودی کلید بزنند و از من دعوت کردند در آن بازی کنم که عنوان آن رویا بود. من هیچ وقت از دوربین نمیترسیدم ولی برای این فیلم که اولین کارم بود، خیلی برایم سخت بود و آن روز احساس کردم بازیگری کار بسیار سختی است.
من در این فیلم نقش رویایی خانم مرجان شیر محمدی را بازی میکردم؛ زنی که در حال مرگ بود و مدام یک رویا را میدید و او آن رویا را در واقعیت پیدا میکند و همسر و کودکش را به وی میسپارد و بعد فوت میکند.
پس پدرتان دیگر مخالفت نکرد و کار در حوزه بازیگری را دنبال کردید؟
به گونهای پدرم در عمل انجام شده قرار گرفت و خوشبختانه دیگر مخالفت نشان نمیداد. بعد از آن کار،من در ۶ ماه تقریبا در ۶ تلهفیلم از کارگردانانی چون سعید سلطانی، ابراهیم سلطانیفر و… بازی کردم و این لطف دوستان بود که من را معرفی میکردند.
البته من در این چند کار نقشهای کوتاهی بازی میکردم تا به هدف اصلی برسم. به نوعی شاید به نظر شما پرکاری بیاید، اما این حضورهای کوتاه به نوعی باعث ورود من به این حوزه میشدند. البته نمیخواستم به نوعی از حرفه بازیگری هم دور شوم و بیشتر در حال تجربه کسب کردن بودم.
حالا که بالاخره وارد این حوزه که مورد علاقهتان بوده، شدهاید، شهرت از ابتدا چقدر برایتان اهمیت داشت؟
برایم خیلی مهم نبود. هدف من چیز دیگری است. نمیگویم از شهرت بدم میآید، این که ذات آدمی است. ولی دغدغه اصلی من یک بازیگر خوب شدن بوده و هست. شاید میتوانستم از طریق عنوان پدرم بیشتر به هدفم برسم ولی هرگز چنین کاری نکردم. به هر حال ایشان موافق این موضوع نبود و در آن زمانها هیچ کمکی به من نمیکرد.
اما حالا خوشحال هستم، وقتی کاری از من پخش میشود زنگ میزند و انتقاد میکند و حتی بعضی وقتها تشویقم میکند. این برایم رضایتبخش بود. این آرزوی من است که بتوانم روزی جایگاهی مثل ایشان در سینما پیدا کنم.
میخواهم همیشه برای مخاطبم جذاب باشم و از دیدن من در نقشهای مختلف به وجد بیاید. دلم نمیخواهد روزی فرا برسد که برای مخاطبم تکراری شوم.
برگردیم به حضور شما در مجموعه «به کجا چنین شتابان» که فکر میکنم بعد از کار در این چند تلهفیلم برای بازی در آن دعوت شدید؟
سر یکی از همین تلهفیلمها آقای طالبی بازی من را دیده بودند و از من دعوت کردند که در این مجموعه حضور پیدا کنم. وقتی قرارداد بازی در نقش مریم را قبول کردم تصمیم گرفتم کار شخصی خودم که فعالیت در یک شرکت کامپیوتری بود را هم کنار بگذارم، زیرا تصمیم داشتم دیگر به صورت حرفهای بازیگری را دنبال کنم.
از طرفی من حدود ۸ ماه آفیش بودم برای این مجموعه و نمیتوانستم کار خودم را دنبال کنم و آن زمان به بعد بازیگری در کنار علاقهای که به آن داشتم حرفه من شد و به نوعی به صورت حرفهای آن را دنبال کردم.
چطور در این مجموعه پرکاراکتر نقش مریم را انتخاب کردید؛ نقشی که کاملا مثبت است و حتی هیچ ویژگی منفی ندارد.
باور کنید نقش مریمی که در این مجموعه قرارداد بستم. این مریمی نیست که شما در این کار میبینید. البته درباره مثبت بودن آن باید بگویم قرار نیست ما چنین شخصیتی را در جامعه دیده باشیم. تلویزیون ما باید یک سری چیزها را به مخاطب بیاموزد. شاید آدمی بدون عیب و نقص مثل مریم در جامعه نباشد. چرا فکر نمیکنید گذشت مریم یک عیب نبوده است.
اولین باری که فیلمنامه را خواندم از دید من مریم یک دختر مستقل، تحصیلکرده امروزی، با نگاه باز و یک مسلمان واقعی است که معنی گذشت و فداکاری را میداند و به خاطر خانوادهاش چنین حرکتی را میکند. مریم یک الگویی خوبی برای جامعه است.
زمانی که حضور در نقش مریم را در یک مجموعه طولانی با زمان پخش بالا قبول کردید، این احساس را نداشتید که با یک داستان کلیشهای روبهرو هستید؟
فیلمنامهای که من در ابتدا خواندم متعلق به لیلا کریمان و ابوالقاسم طالبی بود. ولی در حال حاضر آن سریالی که شما میبینید آن چیزی نیست که ما در ابتدا به خاطر آن قرارداد بستیم. این نقشی که من باورش کردم و در خودم پرورش دادم، این مریمی نیست که شما میبینید. این مریم حالا، نقشی کاملا خنثی است. دختری که فقط یک گذشت و فداکاری میکند و هیچ نتیجهای در قبال آن نگرفت. همیشه از قدیم میگویند «خدا گر ببندد ز حکمت دری ز رحمت گشاید در دیگری» این موضوع را برای مریم ندیدم.
خیلی از سکانسها گرفته شد ولی در زمان پخش نبود یا یک سری سکانسها و صحنهها در فیلمنامه بود، اما نمیدانم اصلا چرا گرفته نشد.
شما به عنوان یک بازیگر هیچ صحبتی در این ارتباط نمیکردید یا نظر نمیدادید؟
به هر حال نظر اصلی را کارگردان میدادند. من فقط میتوانم عنوان کنم مریمی که من برای آن ۸ ماه انرژی گذاشتم این شخصیتی نیست که شما حالا در مجموعه میبینید. از این ۸ ماه فقط یک ماه آن سرکار نبودم و مابقی تمام مدت و هر روز سر صحنه حضور داشتم.
آیا در این زمان ۸ ماه پیشنهاد کار برای بازی در تلهفیلم یا مجموعه تلویزیونی نداشتید؟
اتفاقا پیشنهادات خوبی هم داشتم، اما قبول نکردم. چون آقای طالبی اجازه این کار را به کل بازیگران کار نمیدادند. یکی از این کارها پیشنهاد بازی در یک مجموعه تلویزیونی به کارگردانی اکبر خواجویی بود که حتی برای آن تست گریم هم شدم که باز آقای طالبی اجازه ندادند.
رابطه یونس (بابک حمیدیان) و مریم به لحاظ عاطفی در فیلمنامه چگونه بود؟
این رابطه عاطفی در فیلمنامه اولیه بسیار زیبا و به خوبی چیده شده بود. به طوری که وقتی یونس در پایان فیلم قصد فرار از مرز را دارد بهخاطر مریم و دیالوگی که او پای تلفن میگوید، برمیگردد.
از ابتدا چه توصیفی آقای طالبی برای شما از نقش مریم کرده بود؟
زمانی که رفته بودم قرارداد ببندم، ایشان گفتند شما نقش یک دختر این داستان هستید و توضیحاتی در این باره ارائه کردند. من با شنیدن چنین صحبتهایی با انرژی فوقالعادهای کار را شروع کردم، اما با دیدن این اتفاقات و حذف این سکانسها تقریبا در اواسط کار انرژی خودم را از دست داده بودم.
واکنش اطرافیان یا دیگران نسبت به نقش مریم چگونه بود؟
دوستان و نزدیکانم از من میپرسند ۸ماه برای بازی در این مجموعه آفیش بودی، اما حاصل تلاش و انرژی تو در این کار دیده نمیشود و من فقط به عنوان بازیگر کار از آنها عذرخواهی میکردم.
من برای بازی در این مجموعه سختیهای زیادی کشیدم. در صحنه اسیدپاشی واقعا موتور مرا مصدوم کرد. یا زمانی که در بیمارستان برای گرفتن صحنهها بستری بودم، پایم هر روز ۱۲ساعت در گچ به وزنههای سنگینی آویزان بود، اما این تلاشها و انرژیها به خوبی دیده نشده است. من میدانم این سختیها بخشی از کار بازیگری است، اما زمانی که نتیجه این سختیها دیده نمیشود بازیگر بیانگیزه و دلزده میشود. مریم در بخشی از داستان متاسفانه رها میشود و این به شخصیتپردازی لطمه میزند و او را یک آدم خنثی نشان میدهد. در صورتی که این شخصیت میتوانست در اواسط قصه تغییر مثبتی ایجاد کند.
رابطه مریم و یونس هم در نسخه پخششده تغییر پیدا کرد؟
در فیلمنامه مریم از طریق ماجراهایی متوجه میشود که یونس معتاد شده است و خانواده در جریان قرار میگیرند و این که او مجبور شده است بگوید راضی به این ازدواج نبوده است. اما در نسخه نهایی مریم وقتی از کوه به خانه برمیگردد برای خانوادهاش ماجرا را بازگو میکند که اصل سکوت او را زیر سوال میبرد. این تغییرها به شخصیت مریم و رابطهاش با یونس لطمه زد.
من برای سکانس گریه مریم حدود ۵ ساعت واقعا اشک میریختم. دوست داشتم احساس این دختر با اتفاقی که برایش افتاده به مخاطب منتقل شود. از این سکانس راضی هستم.
مریم و کتایون دو رقیب یکدیگر بودند اما حتی یکبار با هم روبهرو نشدند.
خودم هم نمیدانم چرا. این دو حتی برای لحظهای با یکدیگر دیدار نداشتند. در هر صورت این موضوع را باید از نویسنده یا کارگردان سوال کرد.
گویا پایان مجموعه نیز تغییر کرده است و مریم در پایان قبلی نقش پررنگتری داشته است؟
در فیلمنامه اینگونه بود که یونس هنگام فرار از مرز برای خداحافظی با خانه تماس میگیرد و مریم به او میگوید به خاطر من و خانوادهات برگردد، منتظرت هستم. این پایان نشان میداد که مریم هنوز عاشق یونس است و یونس عشق معنویش به مریم را حفظ کرده است. اما این سکانسها گرفته نشد!
من هم با وجود راضی نبودن از شخصیتی که شما در حال حاضر از مریم میبینید اما احساس میکنم هر کاری یک تجربه محسوب میشود. همکاری با بازیگری مثل آهو خردمند برای من ارزش زیادی داشت و یک کلاس بازیگری بود.
بعد از بازی در این مجموعه چه کار دیگری را در حوزه بازیگری آغاز کردید؟
بعد از «به کجا چنین شتابان» حدود ۴ ماه، کاری را قبول نمیکردم و بیشتر با پیشنهاداتی روبهرو بودم که شباهتهای زیادی به مریم داشت. بعد از آن در تلهفیلم «نقطه صفر» کاری از امیر قاسم راضی یک نقش منفی بازی کردم.
چطور با مهرشاد کارخانی آشنا شدید و در فیلم سینمایی سینما سوخته بازی کردید؟
من در دفتر یکی از دوستانم رفت و آمد داشتم که به طور اتفاقی آقای کارخانی من را دیده بودند و از طریق مهدی پورموسی دستیارشان پیگیر شدند و از من برای بازی در این فیلم دعوت شد. اول راجع به فیلمنامه صحبت کردیم و بعد قرارداد بستیم.
با فضای کارهای کارخانی آشنا بودید یا فیلمهای قبلی او را دیده بودید؟
«گناه» من را قبلا دیده بودند. قبل از کلید زدن سینما سوخته هم من و میلاد کیمرام و آقای کارخانی با هم «ریسمان باز» را دیدیم. همان شب کارگردان درباره فضای سینما سوخته و نگاه مستندی که به موضوع دارد، صحبت کرد.
به نظر میرسد فیلم در ستایش سینما است.
بخشهایی از این فیلم در خیابان لالهزار گرفته شد. باورتان نمیشود این خیابان جزو معدود خیابانهای جهان است که در آن بیش از ۲۰ سالن سینما بوده و حالا خیلی از آنها از بین رفته است.
به طور نمونه سینما کوچ در نظامآباد که یکی از سینماهای قدیمی تهران است حالا قرار است به پاساژ تبدیل شود. وقتی درباره علت این موضوع سوال کردیم متوجه شدیم به دلیل نداشتن امکانات قرار است خراب و به پاساژ تبدیل شود.
یا وقتی من، کیمرام و کارخانی وارد سینما اروپا شدیم که حالا تعطیل است، ۳ نفری گریه کردیم. باورتان نمیشود سالن سینمایی بزرگ با یک پرده عظیم. هنوز نمیدانم چرا باید چنین سینمایی تعطیل شود.
فکر میکنم بیشتر صحنههای شما در سینما سوخته خیابانی باشد.
بله، بیشتر لوکیشنهای ما در جوادیه، قلعهمرغی، لالهزار و… گرفته شد. ما در خیابان لالهزار با شرایط سختی کار را دنبال میکردیم. چند بار در آن صحنهها کسبه با ما دعوا کردند. در لوکیشن دیگری ما تصادف کردیم. به هر حال با همه این شرایط سعی کردیم تقریبا ۳۰ روزه کار را تمام کنیم.
از ابتدا به عنوان یک کار سینمایی قرارداد بستید؟
روز اول آقای کارخانی گفتند که کار برای سیما فیلم است. ولی قصد داریم آن را به ۳۵تبدیل کنیم.
از شخصیت خود در فیلم سینما سوخته کمی توضیح میدهید؟
اولا این شخصیت اسم ندارد زیرا برای آن هیچ محدودیتی نداریم. هر مخاطب با هر طبقه اجتماعی میتواند با او همذات پنداری کند و ما تنها چیزی که از او میبینیم ع مویی است که آپاراتچی سینما بوده و از گذشته و آینده وی هیچ اطلاعاتی بیان نمیشود.
عکسهای منتشر شده نشان میدهد شما به انبار فیلمی رفتید که حلقههای مختلفی از آثار قدیمی در آنجا بوده است.
بله، ما به یک انبار قدیمی در یک زیرزمینی رفتیم که به نوعی تمام فیلمهای قدیمی ایرانی و خارجی به صورت نگاتیو آنجا بود. من و کیمرام آنجا دنبال حلقههای فیلمها میگشتیم و بعد آنها را میبردیم سینما و آقای اکبر معززی پخش میکردند. ایشان با دیدن این فیلمها گریه میکردند این صحنهها خیلی روی من تاثیر گذاشت. معززی بهترین انتخاب برای این نقش بودند و سکانسهایی که کنار ایشان بازی کردم برای من کلاس بازیگری بود.
در این انبار پوستر فیلمهایی بود که شاید من فقط اسم آنها را شنیده بودم. مردی در همان انبار مسوول بود و از همه سینمای ایران و جهان اطلاعات داشت و در پلانی در سینما با ما بازی کردند. این انبار متروکه به اندازهای کثیف بود که من و کیمرام آلرژی پوستی گرفتیم.
کار در سینما سوخته چه جایگاهی برای شما دارد؟
این فیلم را با تمام وجودم دوست دارم. من غرق این کار شده بودم و هیچکدام از سختیهای آن را متوجه نمیشدم.
بعد از سینما سوخته چه کارهای دیگری انجام دادید؟
بعد از این فیلم، دیدم نسبت به سینما تغییر کرد و خیلی چیزها یاد گرفتم. حالا حاضرم مدتها کار نکنم تا با یک فیلمنامه متفاوت روبهرو شوم تا انرژی لازم را بگذارم و نتیجه آن را دریافت کنم.
البته بعد از سینما سوخته در فیلمی با عنوان مهراوه بازی کردم. البته قرار بود ۳۵ شود که به دلیل برخی مشکلات به موسسه رسانههای تصویری فروخته شد و به زودی وارد شبکه نمایش خانگی میشود. من در این فیلم نقش یک دختر معتاد به نام مهراوه را بازی کردم که فیلم با اعتیاد وی شروع میشود.
من این نقش را خیلی دوست داشتم و برای رسیدن به آن خیلی تلاش کردم. مهراوه اعتیاد به کراک داشت. در این فیلم ۴ مقطع مختلف زندگی این شخصیت را میبینید. برای این نقش تحقیقات زیادی کردم و خماری کسانی را دیدم که به موادهای مختلف اعتیاد داشتند تا بتوانم فرق استفاده از کراک را نسبت به سایر مواد پیدا کنم و سعی کردم لایههای درونی شخصیت مهراوه را پیدا کنم. امیدوارم نتیجه کار خوب باشد. البته در دو اپیزود مجموعه «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» با عنوان شهربانو کاری از محمدرضا رحمانی و رویای تلخ به کارگردانی احمد معظمی بازی کردم.
اما احساس میکنم حالا دیگر کم کار شدهاید یا گزیده کار.
نه من خودم را محدود نمیکنم ولی سعی میکنم فیلمنامههای خوب را انتخاب کنم. در این مدت به من کار پیشنهاد شده است ولی باور کنید دنبال متن خاصی هستم و دوست دارم بیشتر متفاوت ظاهر شوم. امسال سال من است. من به این موضوع باور دارم. باید موقعیتها را در اختیار من قرار دهند تا من آنها را بسازم، باید این امکان داده شود. من خودم را به خودم ثابت کردم.
الگویی در سینما برای بازیگری دارید؟
الگوی من پنهلوپه کروز است. من عاشق بازی او هستم. بازیگری که برای بازی در ۷سکانس جایزه اسکار میگیرد.
درباره جایگاه خود در سینما یا تلویزیون چه نظری دارید؟
اگر من حالا اینجا هستم و در این جایگاه قرار دارم خدا خواسته است. اگر روزی به جایی برسم و برای آن جایگاه تلاش کرده باشم حتما خواست آن بالایی بوده است و حتی اگر تلاش کرده باشم و به جایی نرسم باز هم حتما زمانش نبوده است. شاید اگر در «به کجا چنین شتابان» آن اتفاقی که میخواستم میافتاد من بعد از آن دیگر این همه تلاش نمیکردم.
شاید باید میرفتم و در سینما سوخته بازی میکردم یا در مهراوه حضور پیدا میکردم تا به جایی که میخواستم برسم. من به دنبال شهرت نیستم، اما میخواهم اگر قرار است به جایی برسم به خاطر این باشد که بازیگر خوبی هستم.
گردآوری توسط : دلگرم