اگر اندیشه بشر نبود، زندگی آدمی از ابتدای هستی تا امروز چندان تغییری نکرده بود و هنوز انسان تنها دغدغهاش غذا بود و فقط سر لقمهای خوراکی با حیوان یا انسانی دیگر میجنگید و به محض سیر شدن، دیگر دلیلی برای جنگ نداشت و چون شیر درندهای که سیر شده باشد، در گوشهای آرام میگرفت.
اما بنابر حکمت پروردگار، انسان صاحب اندیشه شد؛ اندیشهای که در طول زمان گام به گام او را از حیوان و گیاه دور ساخت و لحظه به لحظه بر تفوق و برتریاش افزود.
با گذشتن از مراحل نخستین، اندیشه مالکیت و حاکمیت نیز در او تقویت شد، این فکر و اندیشه بود که دگرگونی زندگی آدمی و جدایی از زندگی حیوانی را پدید آورد، پیوسته کوشید، مدام نو آفرید و کهنه را از زندگی خود زدود.
بعدها ارتباط اقوام و نژادها سرعت نوآوری را بیشتر کرد. گو اینکه هماره اقوام و ملل همسایه با یکدیگر جنگیدهاند و گاه قوم و ملت مغلوب برای همیشه از صفحه روزگار محو شده است، نظیر سومریها، آشوریها، فینیقیها، بابلیها، مادها و… با این وجود هرگز نمیشود، منکر پیشرفتها و بهبود اوضاع جوامع متاثر از برخورد فرهنگی و ارتباطات اقوام با همدیگر شد.
مونتسکیو، برخورد فرهنگی جوامع را موجب دگرگونی ژرف اخلاقی و منشاء تحریک فرهنگی میداند. بشر برای رسیدن به جایی که است سختی بسیار کشیده و خون دلها خورده تا اینکه امروز بیش و کم یکدیگر را تحمل میکند، مسلمان، مسیحی، یهودی، هندو، سیاه، سفید، زرد و… میتوانند در کنار هم زندگی کنند.
در خیابان سیام تیر (قوامالسلطنه سابق) تهران پیروان ۴ مذهب زرتشتی، یهودی، مسیحی و مسلمان به فاصله کوتاهی هر یک به عبادتگاه خود میروند و زندگی میکنند؛ اتفاقی که روزگاری تصورش نیز محال بود. هنوز راه درازی پیش رو است تا آدم، آدم شود. روزی که فقر متعلق به فقیر نباشد و جهل متعلق به جاهل. اگر ارتباط اقوام و ملل وجود نمیداشت و اگر تضاد افکار و اندیشه نمیبود، وضع زندگی آدمهای نخستین با انسان امروزی خیلی تفاوت نمیکرد.
تضارب عقیدهها و برخورد نظریهها موجب رشد عقلانی بشر شده است. دانشمندان این رشته از علم میگویند، جداماندگی فرهنگی باعث جداماندگی ذهنی میشود. ۲، ۳ سده بیشتر نگذشته است که اقوامی در شمال اروپا، زلاندنو یا اقصی نقاط جهان وجود داشتند که بر اثر جداماندگی فرهنگی و قطع ارتباط با دیگر اقوام، حتی از داشتن خط و فرهنگ نوشتاری محروم مانده بودند.
با این مقدمه به شرح مطلب امروز که معرفی نخستین کلیسا و پیشرفت ارامنه در تهران است، میپردازیم. ارامنه ۱۷۰۰ سال است که مسیحیت را پذیرفتهاند. پیشینه آشنایی ایرانیان با مسیحیت به دوران اشکانیان میرسد؛ روزگاری که ارمنستان جزو خاک ایران بود و زیر فرمانروایی حکومت دولت اشکانی به سر میبرد.
با ورود مسیحیت به این سرزمین و پذیرفتن ارامنه، آنان در محدوده سکونت خود آتشکدههای زرتشتی را ویران کردند و کلیساها را در جای آنها ساختند. ارامنه معتقدند ارمنستان نخستین کشوری است در دنیا که مسیحیت را پذیرفته است.
پس از دوران باستانی و تقسیمات کشورهای سدههای اخیر تشکیل نخستین جامعه ارامنه در ایران به روزگار پادشاهان صفویه بازمیگردد. مهاجران ارامنه در این عصر به ایران آمدند و برای گرامیداشت دین خود شورای خلیفهگری تشکیل دادند و کلیسا ساختند. ارامنه کلیسای اچمیاد زین را در شهر <واقارشابات> در نزدیکی ایروان به سال ۳۰۱ میلادی بنا کردند، و در ادامه راه، باز هم به ساخت کلیسا دست زدند و با گذشت زمان بر تعداد آنها افزودند.
پس از تغییراتی که در نخستین سدههای اسلامی در جغرافیای کشورهای منطقه پدید آمد، اوایل قرن یازدهم گروهی از ارامنه به ایروان مهاجرت کردند. بعد از آنکه تعداد ارامنه مهاجر در اصفهان افزون شد، شاهعباس فرمان داد، …< به جهت مردم مسیحیه در دارالسلطنه صفاهان کلیسای عالی در کمال رفعت و… ترتیب دادند.>
دیرینگی کلیساهای آذربایجان و اصفهان و شورای خلیفهگری آنها از تهران بیشتر است، قدمت کلیسا در تهران که با روی کارآمدن قاجاریه مرادف است، حدود دویست و ده دوازده سال است. لیکن امروز به دلیل اهمیت شهر تهران و از طرفی انبوه جمعیت زیرپوشش خلیفهگری تهران، این خلیفهگری از دیگر شوراها مهمتر قلمداد میشود.
با این شرح به قصد اصلی خود، معرفی اولین کلیسای تهران میرسیم. این توضیح را پیش از آن باید داد که دو کلیسای <گئورک> و <طاطاوس( >ارامنه آنرا تادهوس Thaddeus میگویند که نام نخستین حواری حضرت عیسی است که به ایران و ارمنستان روی آورده است. ما آنها را گئورک و طاطاوس آنچه در زبان پارسی و تداول تهرانیها گفته میشود، میخوانیم) هر دو به نحوی اولین به شمار میروند، بدین ترتیب که بنای کلیسای طاطاوس از بنای کلیسای گئورک کهنهتر است یعنی نخستین بنای کلیسایی تهران طاطاوس است.
لیکن کلیسای گئورک پیشتر از کلیسای طاطاوس و به صورت محراب روستایی ساخته شده بود که بعدها آن را خراب و در همانجا ساختمان کلیسای گئورک را بنا کردند. بنابراین سابقه کلیسای گئورک را گواینکه سنگ بنایش محراب روستایی بوده، نخستین کلیسای تهران میدانیم و به شرح تاریخچه آن میپردازیم. سورپ گئورک را اسقف اعظم مانوکیان چنین معرفی میکند. گئورک سرداری بود که به سال ۳۰۳ میلادی در راه ترویج مذهب مسیحیت و مبارزه با مخالفان به دست مشرکان و بتپرستان به شهادت رسید.
لینا ملکمیان تاریخ بنای کلیسای گئورک را در کتاب <کلیساهای ایران> در فاصله سالهای ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۵ میلادی ۱۲۰۴۴ تا ۱۲۱۰ قمری) آورده که بهگونه محراب روستایی بوده و در سال ۱۸۳۵ میلادی ۱۲۵۱۱ قمری) به کلیسا تبدیل شده است و باز در عملیات بازسازی دیگری به سال ۱۸۸۲ میلادی به صورت کنونی درآمده است. محل کلیسا در محله سنگلج یکی از ۴ محله عتیق تهران قرار دارد.
آن زمان محل کلیسا به تقریب خارج از محدوده مسکونی شهر بوده، گواینکه داخل حصار صفوی و نزدیک راه غربی شهر و دروازه عتیق قزوین قرار داشت. این محل هنگامی که محراب را در آنجا ساختند بایر و عاری از هرگونه آبادانی بود، به طوریکه با توجه به توسعه سریع تهران در دوران ناصری بعد از گذشت حدود ۷۰ سال که از تاریخ ساخت محراب میگذشت وقتی اولین نقشه تهران را موسیو کرشش (سال ۱۲۷۵ قمری) تهیه کرد، هنوز باغهای وسیعی در آن حوالی بود.
اینکه چرا این محل برای کلیسا انتخاب شده نکته بسیار جالب و قابلاعتنایی است و در مطالعه و بررسی تاریخ زندگی یهودیان و مسیحیان ایرانی در طول تاریخ استنباط میشود که به اختصار اشاره میکنیم. یهودیان بیشتر در بطن بازار و گردش پول نقش داشتند و این نقش را از گذشتههای دور بهدست آورده بودند.
چنانکه هنگام تصرف بابل که کوروش هخامنشی یهودیان را آزاد کرد، ایشان با قیاس امروز عملیات بانکداری آنجا را بهعهده داشتند در حالیکه مسیحیان به کارهایی نظیر کشاورزی و در یکی دو قرن اخیر کمابیش صنعتی اشتغال میورزیدند و متاثر از همین دیدگاه یهودیان به مراکز تجاری و سکونتی مسلمانان نزدیکتر و مسیحیان بهویژه ارامنه دورتر و جداگانهتر بودند.
از اینرو است که اگر تاریخچه مهاجرت و زندگی این دو اقلیت مذهبی را در تهران بکاویم، به روشنی آشکار میشود که آنان در دو سده اخیر برای بقای خود در پایتخت از این الگو پیروی کردهاند. بنابراین انتخاب محل کلیسای گئورک که در مجاورت محل سکونت ارامنه بوده (در آن روزگار دور از تجمع مسلمانان بود.) از این قاعده تبعیت داشته است.
البته باید به یاد داشت که با توسعه شهر محل سکونت ارامنه هم تغییر میکرد و با پیروی از این قاعده و اساس، آنان نیز به حاشیه جدید شهر کوچ میکردند. زندهیاد مصطفوی باستانشناس از کلیسای گئورک چنین یاد کرده است: …< معماری کلیسای گئورک خیلی از کلیسای طاطاوس مجللتر است. نمازخانه آن دارای طاق بلند، ردیف ستونها، یک دهانه طاق چشم در وسط و دو دهانه در طرفین آن، درست نقشه کلیساهای دوره ساسانی است… کلیسای گئورک خیلی معمور و آباد است.
سنگ قبری درآن است که بر آن تصویر صاحب قبر با لباس دوران محمدشاه قاجار و تاریخ ۱۸۳۵ میلادی ( ۱۲۵۲ قمری) و نوشتهای به خط ارمنی دیده میشود…> یادآوری این نکته ضرورت دارد که در نقشه کرشش (سال ۱۲۷۵ قمری ترسیم شده) محل کلیسای گئورک را با نام <محله ارامنه> و در نقشه نجمالدوله (سال ۱۳۰۹ قمری) با نام <کلیسای ارامنه> مشخص کردهاند.
در نقشه امروز تهران نشانی این کلیسا عبارت است از:
خیابان وحدت اسلامی (شاهپور سابق)، بازارچه طرفانی (قوامالدوله سابق)، کوچه مغفوری (درخونگاه.)
داریوش شهبازی