در زمان های قدیم انسان گناهکار بود و حاکم به او دستور داد یکی از این سه راه را انتخاب کند تا به سزای خطای خود برسد; یا صد چوب بخور یا پیاز بخور یا صد تومن بده.
مرد گفت من دارم پیاز می خورم پیاز برایم آوردند.
چوب خورد و پیاز و پول داد
از آنچه می دید دیگر نمی توانست بخورد، گفت: «پیاز نمی خورم، چوب می زنم.» به دستور حاکم او را برهنه کردند.
چند بار با چوب به او زدند و گفتند: من را نزن، من به تو پول می دهم.