وی افزود: جایی که مسئله، مسئله کفر و اسلام بود یا انقلاب داشت از مسیرش دور میشد بهشدت میایستاد، در عین حال با توجه به روحیه آرامشان برخوردها ملایم و منعطف بود، ملایمت و انصافشان باعث میشد جوانها جذبشان شوند.
مهدویکنی خاطرنشان ساخت: ایشان هوش خاصی داشتند و همین باعث میشد جریانات را خوب تشخیص دهند، بهعنوان مثال هنوز باطن جریانات دوم خرداد در دولت آقای خاتمی خیلی مشخص نشده بود که ایشان جریان مشروطه و اسلام و بحث بازگشت به مشروطه را مطرح کردند و پشت این داستان را زود تشخیص دادند. در آن ایام خیلیها میگفتند این بحث درست نیست اما دیدیم چه شد.
فرزند مرحوم مهدویکنی بیان داشت: بهیاد دارم، در جریان نمایش عزاداریهای اردوغان در عاشورای سالهایگذشته میگفتند “نمیتوانم باور کنم که برای او بحث اسلام و شیعه مهم است”، در حالی که همه میگفتند این حکومت تمایلاتی به اسلام دارد و دیدیم چه شد. درباره شرایط و جریانات داخلی هم همین طور بود، از یک نوع حسششمی برخوردار بودند که بعضی مسائل را قبل از وقوع متوجه میشدند، این مسئله از جهاتی برای ایشان مشکلساز بود و از جهاتی به مجموعه انقلاب، نظام و اسلام کمک میکرد.
وی همچنین عنوان کرد: حاج آقا بر مبنای فکری که در بحثهای اخلاقی داشتند، عمل میکردند و این مبنا را در زندگی خانوادگی و اجتماعی نیز بهکار میبردند. ایشان اخلاق را مبنای وضع احکام اسلامی میدانستند و معتقد بودند اخلاق را باید در عمل با مسائل حکومتی، سیاسی و فقهی همراه کرد. این مسئله را در مقدمه کتابشان هم ذکر کردند، معتقد بودند سیاستی اسلامی است که مبنای آن اخلاق باشد، در رفتارهایشان هم اخلاق اسلامی را رعایت میکردند، منفک کردن اخلاق و سیاست را از همدیگر نمیپذیرفتند.
مهدویکنی در مورد دیدگاههای سیاسی پدرش در جریانهای انتخابات گفت: در جریان انتخابات مختلف دنبال “خیرالموجودین” بودند، یعنی بهترینهای موجود را دریابیم، حتی در بعضی مواقع “خیرالشرّین” را هم بهکار میبردند، حتی ممکن بود دو طرف شر تصور شوند با فرض اینکه اینطور باشد در شر بودن هم باز یکی بهتر از دیگری است. قاطع میتوانم بگویم که در جریانات مختلف چه در انتخابات مجلس و چه در انتخابات ریاستجمهوری ایشان واقعاً روی ایدههای خاصی که داشتند، میایستادند؛ ممکن بود سیاستهای خود را رسماً اعلام نکنند، اما تقریباً همه متوجه نظرشان میشدند. مواقعی که احساس خطر میکردند نظر خود را صریح اعلام میکردند و صریح میایستادند.
وی ادامه داد: کلمه “تنزل” برای من غریب بود، فکر نمیکنم از اصولشان کوتاه میآمدند، یعنی حتی نسبت به دوستان انقلابیشان که میدانستند برای انقلاب زحمت کشیدند، کوتاه نمیآمدند، نه به مردم اجازه توهین به آنها را میدادند و نه البته به آنها اجازه میدادند به انقلاب توهین کنند، محکم میایستادند و به هر دو طرف توجه داشتند. در انتخابات بر اساس ایدههای خود حرکت میکردند و پیرو جریانات سیاسی نبودند. نظر، نظر خودشان بود و آنجایی که تشخیص میدادند، محکم و قاطع میایستادند، مؤید حرفم نوع تربیت شاگردان ایشان در دانشگاه امام صادق(ع) است؛ اگر به شاگردانشان نگاه کنید، دانشجویان و دانشآموختگان با گرایشهای سیاسی مختلف را در دانشگاه امام صادق(ع) میبینید.
فرزند مرحوم مهدویکنی بیان کرد: اینطور نیست که بگویید افراد با یک طرز فکر خاص از دانشگاه بیرون میآیند. آن چیزی که در همه دانشجویان مشترک است این است که به انقلاب و اسلام اعتقاد دارند، از آقای آشنا گرفته تا دکتر همایون، زاهدیوفا، ایوبی، جلیلی و علی باقری؛ بههرحال همه آنها دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) بودند و از یک طیف خاص نیستند. هیچ کدام مایل نیستند کوچکترین خدشهای به انقلاب وارد شود و نسبت به اسلام و انقلاب پایبندند، نوع سلیقههای آنها فرق میکند و ممکن است تعریفی که از مسائل اسلام دارند با هم متفاوت باشد، اما هیچ کدام نمیگویند جمهوری اسلامی ایران و انقلاب نباشد.
وی گفت: در بحث رهبری و ولایت فقیه بهشدت نسبت به این مسئله تعصب و قلباً اعتقاد داشتند، نه بهخاطر اینکه انقلابی شده بودند، بلکه تمام زندگی خودشان را پای بحث ولایت گذاشته بودند.
مریم مهدویکنی در خصوص مسائل فردی و خانوادگی پدرش نیز گفت: اینطور نبود سلیقه خود را به فرزندانشان القا کنند.در زندگی هیچ وقت به فرزندان خود تحکم نکردند، نظرشان را بیان میکردند، ولی در نهایت میگفتند “هر طور صلاح میدانید، عمل کنید”. بنده در دوره دبیرستان رشته تجربی را انتخاب کرده بودم و در دانشکده پیراپزشکی پذیرفته شدم. یادم هست به من گفتند “دوست نداشتی الهیات بخوانی؟” که گفتم “چرا ولی رشته من تجربی بود و میخواهم در همان رشته ادامه تحصیل دهم”. پیشنهاد رشته الهیات را به من دادند، ولی هیچ وقت مرا اجبار به خواندن الهیات نکردند.
وی خاطرنشان کرد: جریان انقلاب فرهنگی که پیش آمد کلاسها تعطیل شد. بعد از انقلاب فرهنگی هم دو ترم در کلاسهای پیراپزشکی شرکت کردم، اما بعد احساس کردم که تحصیل در این رشته واقعاً آن چیزی که من میخواهم نیست و پدرم درست میگفتند، لذا مسیر تحصیلم را به الهیات تغییر دادم، ولی هیچ وقت نگفتند که چرا آن موقع حرفشان را گوش نکردم.
مهدوی کنی اضافه کرد: بعد از اینکه تحصیلم تمام شد، قرار بود در دانشگاه الزهراء(ع) مشغول به کار شوم. زمانی که تقریباً کارهای اداری را انجام دادم، به من گفتند “احتمالاً مجموعه خواهران را در دانشگاه امام صادق(ع) راهاندازی کنیم، کمی تأمل کنید”، دیدم حرف درستی است، اگر ایشان نیرو نیاز داشته باشد و من جای دیگر درگیر شوم نمیتوانم با مجموعه امام صادق(ع) همکاری کنم، لذا بحث تدریس دانشگاه الزهرا را دنبال نکردم. چند ماه بعد مجموعه خواهران دانشگاه امام صادق راهاندازی شد و مشغول به کار شدیم.
وی در خصوص دیدگاههای مرحوم مهدویکنی در رابطه با مردمسالاری بیان داشت: در زمینه بحث مردمسالاری، حاج آقا تأکید داشتند ملاک اولیه مشروعیت از جانب اسلام است و بعد قبول مردم، پس ابتدا مشروعیت و سپس مقبولیت ملاک است. درباره مسائل عبادی واقعیت این است که زندگیشان براساس ساعات نماز تنظیم میشد، برنامهریزی اموراتشان بر اساس نماز بود، اینکه “اگر مثلاً قرار است مسافرتی برویم زمانی حرکت کنیم که نماز ظهر به فلان شهر برسیم و اول نمازمان را بخوانیم”.