ویژه برنامه ماهواره ای داستان (داستان کوتاه طنز)


داستان ویژه برنامه ماهواره ای (داستان کوتاه طنز)

برنامه ویژه ماهواره ای:

بعد از مدت ها با ذوق به نزد اقوام رفتیم

به سختی منتظر دیدن دریافت ماهواره بودم

بقیه برای صحبت و تعریف به اتاق اونوری می روند

یک نمایش ویژه شروع شده است و کلی چیزهای شگفت انگیز و جالب نشان داده شده

و من تعجب کردم و گفتم:

وای

خدای من

آه

اااااااااااو …………..

من ………….

بگذارید همه از آن اتاق به سمت میز پذیرش فرار کنند تا ببینند من از این صداها چه می شنوم.

اما وقتی می رسند

ویژه برنامه تمام شد و چند دختر بازی کردند(برنامه بعدی شروع شد)

حالا همه جوری به من نگاه می کردند که باعث ناراحتی من می شد

دیگه حرفی برای گفتن نداشتم یعنی گفتم فایده نداره…

سپس آن جریان

دیگران می گویند: این پسر چشم سفید (منظورم آنهاست) با خودت نبر.

هر وقت این فک و خانواده ام مرا می بینند دو تا سه ساعت مرا می گیرند و نصیحت می کنند.

این شادی ماست

از آن روز به بعد پشتم را به ماهواره نرم گرم کردم!

می گویند ماهواره به من بدهید. آه جیزه که شرم می آورد و …. همین …

————————————————- —————

از این داستان نتیجه می گیریم که: ماهواره بد است..!!

مهدی پویان

مجموعه: مجله اینترنتی تشویقی


بیشتر بخوانید  نمایش جهانی پنگوئن

دیدگاهتان را بنویسید