در زمستان 1395 قتل زنی 37 ساله به نام ناسترن به پلیس گزارش شد.
مادرشوهر مقتول که با اورژانس تماس گرفت گفت: دقایقی پیش یکی از نوه ها با من تماس گرفت و گفت که پدرش پس از خفه کردن مادرش خودکشی کرده است که نسترن بر اثر خفگی جان باخت و همسرش بابک جان باخت. نیمه جان روی زمین افتاد و به بیمارستان منتقل شد و از مرگ نجات یافت.
بابک پس از معالجه نسبی مورد بازجویی قرار گرفت و انگیزه خود از قتل همسرش را بدبینی و تردید عنوان کرد. با اعزام متهم به دادسرای پزشکی، کارشناسان پس از معاینه سلامت روان وی را تایید کردند.
پس از تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد.
در ابتدای جلسه دو دختر مقتول انتقام پدرشان را تجربه کردند، یکی از آن ها به قضات گفت: پدر و مادرم سال ها با هم دعوا داشتند اما هیچ وقت فکر نمی کردیم که سرنوشت مادرمان اینطور شود و پدرم خفه شود. او در برابر چشمان ما.” آن شب شب یلدا بود و داشتیم برای رفتن به مهمانی آماده می شدیم که پدر و مادرمان دوباره با هم دعوا کردند و کارشان به هم خورد. بعد از اینکه پدرم مادرم را کشت، دستش را برید و چند قرص خورد تا خودکشی کند. در همان لحظه ما را تهدید کرد که به کسی نگوییم، اما در یک لحظه به مادربزرگ زنگ زدیم. مرگ مادرمان ضربه سختی به ما زد، اما نمیخواهیم با مرگ پدرمان تنها باشیم، بنابراین تصمیم گرفتیم ببخشیم.
در ادامه پدر و مادر مقتول در جایگاه قرار گرفتند و خواستار قصاص متهم شدند.
سپس متهم به سمت نیمکت رفت و گفت: اتهامم را قبول دارم. من او را کشتم چون فکر می کردم به من خیانت کرده، به من توجهی نکرد، از مرگ همسرم خوشحال نشدم و شرمنده پدر و مادرش هستم.
در پایان جلسه قضات وارد دادگاه شدند و با توجه به ادله موجود در پرونده متهم را به کیساس محکوم کردند.