نوشته های ناب خوانا سری 23


نوشته های ناب خواندنی سری 1

***نوشتن واضح و خوانا***

در

یک روز قاضی شهر و مرد کمیسر از کوچه عبور می کردند
صدای آواز در یکی از خانه ها شنیده شد
قاضی به سرعت صدای عبور از کوچه را شنید، اما مرد با اعتماد به نفس تمام مسیر را با آرامش طی کرد
وقتی به قاضی رسید گفت چرا عجله رفتی؟ قاضی گفت می ترسم رای من روی من تاثیر بگذارد.
مرد گفت: اما این چیزها اثر درمانی ندارد.
اندکی بعد مردی به قاضی شکایت کرد و همان مرد را از اعتماد قاضی برای شهادت برد.
قاضی مرد را دید و گفت: او شهادت دروغگویان و دیوانگان را نمی پذیرد!
مرد با تعجب گفت: «من اینطوری هستم؟» قاضی ماجرای آن روز را به یاد آورد.
اگه تورات بود میگفتی برتو تاثیر نداره دیوونه و دروغگو نیست…

***نوشتن واضح و خوانا***

مرد کوتاه قدی که جان نمک حیدر را خورد
او سر مادرش فریاد زد و با غرورم برخورد کرد
روی نوک پا ایستادم
امحیف
دستش روی سرم رد شد و به مادرم برخورد کرد
هر کاری کردم سپر درد و بدبختی شدم
نمی شود که سیلی آخرین درخشش را زده باشد
آه زینب
ندیدی
خدایان را دیدم
مادرم به دیوار خورد اما لیز خورد
سیلی تندش چشمانم را کور کرد
با این حال مادر دو سه سیلی محکمتر خورد
لگد زد و خفه شد
مادر اما سخت تر و محکم تر می زد
حسن از غم بر زمین افتاد و بیهوش شد
زینب از نوحه ای دیگر غمگین شد
داستان کوچه یک مهاجر غریب است
ولی
به سختی تا لحظه ای که زهرا لگد به در زد

بیشتر بخوانید  شهروز سخنوری | فساد الکس قاچاقچی دختر و دوست دخترش مانلی

***نوشتن واضح و خوانا***

کی گفته نمیشه یه دنیا تو یه شهر، یه خونه، یه نفر داشت؟ پس چطور این همه سال تمام دنیای من این دیوارها و طاق ها بوده است؟ او از همه چیز و همه جا به شما گفت. از ساده ترین اختراعات بشر تا عجیب ترین شهرهای جهان. همه چیز از آن شب سرد زمستانی شروع شد، وقتی داستان ما شروع شد … که گفتی دوست داری آن شهر قطبی را ببینی که مرگ در آن ممنوع است … که گفتی حق نداری بمیری زیرا هرگز در آن خاک نمی شوی. قلب من … که باغ کوچکمان را آبیاری کردیم و فکر کردیم در ونیز باغی وجود خواهد داشت … که مبلمان آبی خریدیم و به عنوان شهر تک رنگ هند پرده ها را با آن رنگ آمیزی کردیم. ما موافقت کردیم. اما آن را زیر …
فراموش کردی که نمی توانی در قلب من دفن شوی… و حالا مثل آن شهر یک مرد است… من تنها ساکن جهان بدون تو هستم. هر روز تنها می نشینم کنار کتابخانه آرام تو و فقط چای می نوشم و تمام خاطراتمان را در این دنیای کوچک تنها می گذرانم…

***نوشتن واضح و خوانا***

گردآوری: مجله اینترنتی دلگرم


دیدگاهتان را بنویسید