نقل کفر، کفر نیست


اگر کسی برای تحقیر و تسلیم شدن در مورد خود چیزی نگوید، اما نقل قول کند، اگر طرف صحبت با او اعتراض کند، گوینده سعی می کند خود را نمایندگی کند و از خود سلب مسئولیت می کند.

اگر چه عبارت فوق جنبه شرعی دارد، زیرا همانطور که می دانیم از نظر احکام و آموزه های دینی، خواندن هتک حرمت، کفر نیست.
مثلاً اگر گفته شود: «خدا شریک دارد» کفر محض است، اما اگر این مطلب از قول دیگری نقل شود، بحث و حد شرعی بر گوینده است نه راوی.

نقل کفر، کفر نیست

اما از آنجایی که این یک واقعه تاریخی است که مسئله فقهی را به ضرب المثل تبدیل کرده است، بیان واقعه نابجا نیست.

شاه شجاع فرزند امیر مبارزالدین محمد و دومین پادشاه سلسله آل مظفر بود که از نیمه دوم قرن هشتم هجری به مدت پنجاه سال در منطقه جنوب ایران حکومت کرد.

نقل کفر، کفر نیست

شویه سلطانی متواضع، سخاوتمند، خوش قلب و عالم بود. او نسبت به بزرگان و دانشمندان آن زمان علاقه و توجه خاصی داشت. خودش شعر می گفت و این رباعی از شعرهای زیبای اوست:

در مجلس، مست مست مستی پست است، نه چنگ در دست دارد و نه تنبور.
همه رندان به ترکان تعظیم کردند، جز رئیس شهر که مست بود

همین بس که ممدوح حافظ بود و خوایه ای شیرازی او را در قصیده ای بلند ستوده است و در اینجا چند بیت از آن قصیده را نقل می کنیم:

میدان زمین با نور شادی شاه جهانستان گسترده شد
دهر شاه شجاع آفتاب ملک خاکان کامگار و یک امپراتور نوجوان دارد
ماه که اول شد روشن است، زمین پادشاهی است که زمان روشن می کند
سیمرغ به قدرت معراج که کوشش او در آنجا لانه کند باور نداشت

شاه شعاع در آغاز سلطنت، بیشترین عشق و علاقه خود را به خواجه نشان داد، اما پس از مدتی و آوازه حافظ فراگیر شد، چون خود شاه شعاع شعر می گفت و نمی توانست از حافظ پیروی کند، حسادت کرد. برانگیخته شد و در هر جلسه و مجلسی حاجی را به نظر خود تحقیر و تحقیر می کرد و یا بعداً به تحریک عماد فقیه شاعر معروف و خانقاه دار کرمان، امیر فارس به حافظ تغییر عقیده داد و شاعر شد. قربانی.

بیشتر بخوانید  دورهمی و تیپ خفن بازیگران زن معروف/ کدوم خوش تیپ تره؟

کزا روزی در مجلسی که شاعران و دانشمندان در آن جمع بودند برپا شد و ظاهراً خواجه شیراز شمع آن مجلس بود. شاه شویا از فرصت استفاده کرد و به حافظ گفت:
غزلیات شما وحدت درون مایه ای ندارند و هر شعری خود را می آفریند، در حالی که دیگرانی که می خواهند شعر بنویسند موضوع و مضمون خاصی در ذهن دارند و بر آن مضمون تکیه می کنند.

حافظ گفت: حرف شاه راست و درست است و به همین دلیل است که غزل حافظ هنوز تمام نشده است… اما اشعار دیگران! سال ها می گذرد و او از دروازه شیراز بیرون نمی رود.

شاه شویا در حرمسرای خود همسر و بانویی داشت که از ذوق و ظرافت ادبی بی بهره نبودند. این بانو اغلب در مجالس شعر شاه شجاع و شعرای دربار حاضر می شد و گاه شوخی های تند بین او و خواجه های شیراز رد و بدل می شد.

وقتی خاتون از پاسخ دندان شکن حافظ به همسرش شاه شجاع مطلع شد، روزی که شاعران و علما در حضور سلطان جمع شده بودند، انتقام گرفت و این شعر را پشت پرده خواند:

فرشتگانی را دیدم که در میخانه ای می زدند، گل آدم را می رویاندند و به موچین می زدند.

سپس با تمسخر از حافظ پرسید شما هم حضور داشتید؟
حافظ به شوخی پاسخ داد: بله!
خاتون دوباره پرسید گل آدم هم کاه داشت؟!

خواجه گفت: نه نی نداشت!

خاتون که به اشتباه و امتیاز حافظ فکر می کرد، دوباره پرسید چرا نی نداشت!

حافظ بدوه از بیان دلیل عذرخواهی کرد اما در مقابل اصرار شاه شجاع و خنده حاضران پاسخ داد: دلیلش در خاتون است!
خاتون گفت: دلیلی نمی بینم.
حافظ سرش را خم کرد و گفت: «اگر جا بود!» اساساً دست بردار نبود.

بیشتر بخوانید  جزییات دار زدن سگ‌ ها توسط شهرداری تبریز

شاه شجاع با شنیدن سخنان گزنده حافظ بیشتر آزرده شد و منتظر فرصتی شد تا چشم زخم را به او بدهد.

به زودی این فرصت پیش آمد و مخالفان اعلام کردند که بیتی از غزلیات حافظ بوی کفر می دهد و می تواند سندی برای جفای شریعت و ثروت او باشد.
شاه شجاع تردید و اندیشه را جایز ندانست، قاضی شیرازی را فراخواند و از او خواست که در مورد این شعر حافظ اظهار نظر کند.

اگر مسلمان کسى است که حافظ دارد، اى اگر از امروز باشد فردا خواهد بود

قاضی القدات احساس کرد که باید از حافظ بپرسد و ببیند هنگام سرودن این شعر چه فکری می کند. بدیهی است اگر نتواند پاسخ قانع کننده ای بدهد به اشد مجازات محکوم خواهد شد.
یکی از شاگردان حافظ که اتفاقاً در آن مجلس حاضر شده بود، موضوع را به اطلاع او رساند تا برای رهایی و نجات او چاره ای بیندیشد.

خانواده حافظ از از بین بردن مدارک جنایت می ترسیدند و تمام نوشته ها و دست نوشته های حافظ را که از عالی ترین تراوشات اندیشه بشری بود پاره کردند و یا شستشو دادند.

در آن روزگار عارف وارسته شیخ زین الدین ابوبکر تایبادی برای ادای حج از طیبت خراسان به شیراز آمد و بین او و خواجه شیراز علاقه زید الوصفی بود چنان که حافظ شعری سرود. پس از اطلاع از ورود وی به شیراز این اطلاعات نوشته شده است:

مژده دل که مسیح در راه است

کسی که بوی کسی را دوست دارد

حافظ مضطرب نزد شيخ شتافت و از او چاره جويي كرد. شیخ زین الدین پس از مطالعه شعر و اندکی تأمل گفت: با بغضی که شاه شعاع از تو در دل دارد بوی خون می دهد که همه عارف نیستند که منظور تو را بفهمند. راه حل و گریز این است که آهنگی بسازید که از دیگران نقل می کند و در مقابل این آهنگ قرار دهید تا بیت شاهد شاه در مورد تکرار سخنان دیگران و به اصطلاح وکلا معتبر باشد و جنبه کفر نداشته باشد و داشته باشد. اتاق برای تلفظ

بیشتر بخوانید  دمنوشی که هر ویروسی را نابود می کند

خواجه به دستور شیخ عمل کرد و در وقت مقرر نزد قاضی رفت. مربیان و نویسندگان شهر جمع شدند و شاه شجاع نیز در آن جلسه حضور داشت تا از ضعفی که از کواجه به دست آورده بود از او دلجویی کند.

قاضی شهر که خوشبختانه روی نیمکت نشسته بود رو به حاجی کرد و علت سرودن این شعر و قصدش از بیان چنین چیزی را که به نظر کفر محض به نظر می رسد، جویا شد.

حافظ از آنها خواست که غزل را از اول تا آخر بخوانند. وقتی غزل خوانده شد و به شعر مورد نظر رسیدند، حافظ نسخه ای از آن غزلی را که با خود داشت عرضه کرد، در اعتراض به این که دشمنان و حسودان بیت قبل را از غزل گرفته اند تا مرا کافر معرفی کنند، در صورت لزوم. چنین باشد بخوانید:

این حدیث را پسندیدم که گفت سحر با دف ​​و نی به در خانه می روی.
اگر مسلمان کسى است که حافظ دارد، اى اگر از امروز باشد فردا خواهد بود

در واقع مضمون مسلمانی را فردی بی باک با تنبور و نی بیان می کرد نه حافظ گوشه نشین.

قاضی محترم تأیید می کند که از نظر فقهی «نکیل الکفر لیس بکفر» یعنی «نکیل الکفر کفر نیست» پس جرم و مجازات دارد.

دفاع مستدل خواجه جای هیچ تردیدی باقی نگذاشت و به برائت او رای دادند.

خلاصه اینکه خواجه زین الدین ابوبکر تایبادی حافظ را از هیاهوی بدخواهان رها کرد.

شاه شجاع چون با راندوی جانباز مواجه شد از لجاجت و لجبازی دست کشید و حافظ شیرین سخن بیش از پیش مورد بازرسی و متنعم قرار گرفت.


دیدگاهتان را بنویسید