یعنی حدود سال 2199. مردم جهان ناخودآگاه در یوغ ماشینها گرفتار شده و تحت فرمان و کنترل هوش مصنوعی (AI) / رایانههای اراده آزاد هستند. اتفاقی که می افتد و می آید یک قانون ساده و روشن است: قانون علیت (حرف های شخصیت «مرووینگیان» در قسمت دوم ماتریکس را به خاطر بیاورید که یک قاچاقچی اطلاعات است و قلمرو کوچکی بین دنیای مردم و مردم دارد. جهان). ماشین جهانی) The
اعمال انسان نتیجه انگیزه های نهفته اوست و زندگی را به بخش ناخودآگاه ذهن او سوق می دهد، ناخودآگاهی که ابررایانه ای را که خود انسان زمانی طراحی کرده بود کنترل می کند.
قالبی (ماتریس) از باورهایی که جهان پیش از او را دست در دست آفریدند: جهانی که تماماً از باورهای او تشکیل شده است نه واقعیت های مستقل از ذهن. «واقعیت فقط سیگنالهای الکتریکی است که در مغز تفسیر میشوند» (مورفئوس، ماتریکس، قسمت اول) و مغز انسان کنترل ابررایانهای را در دست دارد که سیستم اطلاعاتی و باورهایش را سازماندهی میکند. آنچه می بیند، می شنود، بو می کند و.
اینها همه توهماتی است که کامپیوترها با برچسب واقعیت به مغز او ارائه می کنند. هیچ واقعیتی در ماتریس وجود ندارد، یک “خلاء واقعیت” وجود دارد (مورفئوس، ماتریس، بخش اول).
هفده سال پیش برادران واچوفسکی (واچوفسکی)، دو کارگردان سهگانه ماتریکس (1999-2003)، هیلاری پاتنم یک آزمایش ذهنی را در آنچه امروز یکی از نوشتههای کلاسیک در مورد فلسفه ذهن است، یعنی مغز در بشکه، برنامهریزی میکند. که به راحتی در ماتریکس بازتولید می شود: “فرض کنید یک دانشمند انسان شرور (که می تواند شما باشید) عمل کرده و مغز خود (مغز شما) را در شیشه ای که مواد مغذی لازم در آن وجود دارد از بدن خود خارج می کند.” تا مغز را زنده نگه دارد.
او انتهای اعصاب را با یک ابرکامپیوتر به هم متصل کرد و از طریق این ابر رایانه مغز فردی را با این توهم که واقعی و کاملاً عادی است بمباران کرد. به نظر می رسد این افراد و اشیاء اطراف و بالای آسمان هستند و …
اما حقیقت چیز دیگری است; تمام تجربیات فردی شما (شما) نتیجه تکانه های الکترونیکی از کامپیوترها به پایانه های عصبی است. کامپیوتر مورد نظر به قدری هوشمند است که به محض اینکه فردی بخواهد دست خود را بلند کند، باعث می شود ببیند و احساس کند که دستش بالا رفته است. علاوه بر این، دانشمند شرور ما می تواند تغییراتی در برنامه ایجاد کند تا قربانی او هر موقعیت و محیطی را که دانشمند دوست دارد تجربه کند (تصور کند).
علاوه بر این، او حتی می تواند خاطره قربانی خود را پاک کند و بیان کند که همیشه فکر می کند از ابتدا در این محیط بوده است. او حتی ممکن است به این فکر کند که روی صندلی بنشیند و همان عبارت را در مورد فرض مضحک و بیهوده یک دانشمند شرور که مغز انسان را از بدن آنها بیرون می کشد در شیشه های مواد مغذی و مواد مغذی که مغز را زنده نگه می دارد، بخواند. پایانه های عصبی با یک ابر رایانه علمی مرتبط هستند که این توهم را در مغز ایجاد می کند که برخلاف برادران واچوفسکی، پاتنام در مقاله خود با توضیح اینکه چنین فرضی به خودی خود ویرانگر است، احتمال صحت چنین داستانی را رد می کند.