متن و جملات نوستالژی دهه ۶۰
ما دهه شصتیا نسلی هستیم که در صورت بروز شیطنت بیش از حد با یک قاشق روی شعله ی اجاق گاز روبرو می شدیم !
جملات کوتاه نوستالوژی
اژدها :
حسنی کجا میری ؟
حسنی :
دارم میرم به مهمونی
خونه مادربزرگ
بخورم پفک نمکی
چاق بشم چله بشم
بعد میام تو منو بخور !
(تبلیغ قدیمی پفک نمکی در تلویزیون !)
پیام با موضوع نوستالژی دهه 60
یادش بخیر یه تفریح سالمی که داشتیم تو نوجوونی این بود که شبا با بچه های محل میشستیم راجب جن و روح صحبت میکردیم و هممون از ترس زهر ترک میشدیم …
متن نوستالژی
یکی از بزرگترین دغدغه های دهه شصتی ها خفه کردن صدای مودم های دایل آپ بود !
فرستنده : بینام
یادتونه بچه که بودیم لواشک غیر بهداشتی میخریدیم میپیچیدیم دور انگشت سبابمون بعد هی انگشتمونو تا ته میکردیم تو حلقمون ؟ چه حالی میداد خدایی …
جملات زیبا و خواندنی دهه شصتی
دهه شصت یعنی این جمله : پاهای پرتوان ، برسید به داد این ناتوان !
عکس نوشته نوستالژی
روزای اول که تلفن اومده بود خونمون تا زنگ میخورد ۱۶نفر رو تلفن بودن ولی بیچاره الان تلفنمون باید بسوزه تا یکی برش داره !
جملات یادش بخیر قدیما
یادش بخیر وقتی قارچ خور یا میوه خور بازی میکزدیم و کلی مرحله میرفتیم جلو ، سِیو که نمیشد لامصب ، بعدِ یه مدت دستگاه داغ میکرد و بازی گیر میکرد !
یعنی از شکست عشقی بدتر بود …
وقتی مدرسه میرفتیم ناظم میومد سر کلاس میگفت فردا 50تومن پول بیارید با کاسه و قاشق آش میدیم !
جملات نوستالژی دهه 70
میدونید بهترین روز واسه ما ده شصتیا چه روزی بود ؟
روزی که مشق نمینوشتی بعد فردا معلمت مشقاتو نگاه نمیکرد …
متن نوستالژی دهه 60
“الان میرم به مامانت میگم”
یکی از ترسناک ترین جمله های دوران ما بود …
شعر نوستالژی
اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم ؛ مامانمونم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده و مام ذوق مرگ می شدیم …
جملات یادش بخیر قدیما
برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم میبردیم سر کلاس پز میدادیم !
جملات نوستالژی دهه شصت
یادش بخیر هروقت تو کلاس هر اتفاقی میفتاد مینداختیم گردن شیفت مخالفی ها …
متن در مورد نوستالژی کودکی
یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با ضربه زدن شارژش میکردیم ، در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی میذاشتیم بجوشه ۶ماه دیگه کار میکرد ؛ در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم به جونش که ببینیم توش چیه …
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم !
متن زیبا در مورد عکس یادگاری
اون موقع ها شلوار باباها اندازه ی پرده ی خونمون چین داشت !
جملات ناب دهه شصت
نوستالژی به فنا دهنده یعنی این جمله : بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنید با صف بیاید برید تو حیاط ، معلمتون نیومده !!!
جملات دهه 60 برای استوری
یه زمونایی برا امتحان باید از اون ورقه ها که بالاش آبیه میگرفتیم میبردیم مدرسه برای امتحان دیکته !
متن های خاطره انگیز دهه شصت
زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام “املا پاتخته اى” ، در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت ، یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملا عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم …
یادتون میاد ، کلاسی که در داشتن خودکار استدلر بود در سوار شدن بی ام دبلیو نبود ؟؟؟
خاطرات مدرسه دهه شصت
میز نیمکت های چوبی و میخ دار رو کی یادشه ؟ زیر میز ۳تا جای کیف یا کتاب داشت … وقت امتحان یه نفر باید میرفت زیر میز و ورقه ش رو میزاشت رو نیمکت …
متن و جملات دهه 60 و 70
تو دبستان زنگ تفریح که تموم میشد مامورای آبخوری دیگه نمیذاشتن آب بخوریم !
یکی از سرگرمی های ما بالا رفتن از رختخواب ها بود ، خدا میدونه چند بار رختخوابها ریزش کردن و موندیم زیر !
لذت صعود از این رختخوابها برابری میکرد با صعود به قله دماوند ! چه کنیم تفریح نداشتیم که …
یادش بخیر ، حاشیه دور فرش جاده اتومبیل رانیمون بود !
جملات کوتاه نوستالژی
گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون یا کتابمون نقاشی می کشیدیم بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن …
شعرهای نوستالژیک دهه شصتی
زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون !
چند نفر می شدیم نفری یه چوب دستی بود و یه لاستیک موتور ، با هم مسابقه میدادیم !
مهیج ترین تفریح بعضیا مزاحمت تلفنی از نوع فوتی بود !
نوستالژی دهه شصت برای استوری
سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن ولی یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکیشون میبستن و ذوق دنیارو میکردن که ماشینشون ۲متر عقب تر از خودشون راه میره …
به افتخار اون نسلی که ظهرها به زور میخوابوندنشون تا خرابکاری نکنن اما حالا باید ظهر به زور بیدارشون کنن …
یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود ، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها یا ضرب المثل یا چیستان !
شعر نوستالژی دهه 60
دهه شصت :
یعنی شیفت صبح مدرسه آخر حال و شیفت بعد از ظهر ضدحال
یعنی عشق زنگ ورزش و با زیرشلواری مدرسه رفتن
یعنی بخاری نفتی و مکافات روشن کردنش
یعنی از این تمبر کوچیکا بسته ای 10تا تک تومن
یعنی بوی نارنگی و سیب قاچ شده توی کیف
یعنی بستنی خوردن و تکرار “بستنیش خوشمزه تره مامان !”
یعنی ویدئو قاچاقی کرایه کردن و یواشکی دیدن
یعنی صف طولانی شیر ، از اون شیشه ای ها که خامه اولشو با انگشت پاک می کردیم !
یعنی ته کلاس بچه تنبلا ، ردیف جلو خرخونا
یعنی صدآفرین ، هزار آفرین ، کارت تلاش
یعنی زنگای اول ریاضی ، زنگای آخر انشا و تعلیمات مدنی
یعنی از این بستنی توپیا که شکل زی زی گولو بود
یعنی مشق شب نوشتن فقط با دوتا مداد : سیاه و قرمز
یعنی تلویزیون سیاه و سفید که فقط دوتا کانال می گیره
یعنی بوی رب گوجه همسایه توی حیاط ، لواشک پهن کرده تو سینی و سفره رو پشت بوم
یعنی کلاسی 45نفر هر نیمکت سه نفر
یعنی میکرو ، سگا ، آتاری کرایه کردن ساعتی 20تومن
یعنی دوست داشتن ، دوست داشته شدن ، صفا ، صمیمیت ، عشق …
پیام های زیبای نوستالژی
قدیما شبا تو بالا پشت بوم میخوابیدیم و ستاره ها رو می شمردیم و دلمون به وسعت یه آسمون بود.
این روزها چشم میندازیم به سقف محقر اطاقمون و گرفتاریامونو می شمریم!
جملات یادش بخیر قدیما
قدیما یه تلویزیون سیاه و سفید داشتیم و یه دنیای رنگی،
متن نوستالژی کودکی
این روزا تلویزیونای رنگی و سه بعدی و یه دنیای خاکستری!
متن نوستالژی
یادش بخیر اون موقع ها کاغذ استسیل بود… الآن کپی و پیست. مثلا همین مطلبی که می بینید از 1360s.blog.ir کپی شده.