“سرم به خودم گرم بود. ناگهان دیدم عباس (بابای) دستان دو بچه را گرفته و به سمت ماشین می آید. وقتی نزدیک شد ، به من گفت ،” هی ، به من نگو چرا نیستی پوشیدن لباس جدید ، تا زمانی که این کودکان پابرهنه هستند ، ما حق نداریم لباس جدید بپوشیم! ”
به گزارش ایسنا ، این روزنامه اطلاعات وی نوشت: “عید قربان امسال مصادف با سی و چهارمین سالگرد شهادت سرلشکر عباس بابایی است.” در مورد خصوصیات اخلاقی ، سبک زندگی و سبک مدیریت افراد مختلف ، همکاران ، دوستان و اعضای خانواده بحث های زیادی صورت گرفته است ، اما هنوز جای بحث و گفتگو وجود دارد. به قول شاعر شیرین سوهان ، زبان ناپیدا ، آقای حافظ:
این فقط یک داستان است
این در هر زبانی که می شنوم غیرمعمول است
رهبر معظم انقلاب اسلامی ، امام خمینی ، بارها بر نقش سازنده و دلگرم کننده جوانان در پیشرفت کشور ، به ویژه در اداره جنگ تحمیلی تأکید کرده اند. رهبر معظم انقلاب مانند امروز استفاده از این نیروهای معجزه آسا را توصیه می کنند و آنها را پیشگام و پیشگام در حل مشکلات کشور می دانند. نیروی هوایی شاید اولین سازمانی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، جوانان درگیر و متخصص را در مدیریت خود با موفقیت وارد کرد.
کشتارهای کور و گسترده منافقین ، انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ، فرار بنی صدر و سران منافقین از پایگاه شکاری اول باعث ایجاد تغییر اساسی در ساختار حاکمیت نیروی هوایی متخاصم شد. . بر اساس این پیشرفت ، خلبانان جوان و کادر فنی و غیر فنی مدیریت نیروی هوایی را بر عهده گرفتند. خلبانان جوان فرماندهی پایگاه های شکار و حمل و نقل و کادر فنی جوان را در ایستگاه های رادار دریافت کردند. همین اتفاق در ستاد نیروی هوایی ، در ادارات و مدیریت رخ داد. فرماندهی پایگاه اول شکاری به سرگرد صدیق ، فرماندهی پایگاه دوم شکاری به ناخدا ساعدی ، فرماندهی پایگاه سوم شکاری به ناخدا حضرعی و فرماندهی پایگاه هشتم شکاری به ناخدا داده شد. بابا هر یک از این بستگان به دو درجه موقت ارتقا یافته و مسئولیت های جدیدی را به عهده گرفتند. در همان زمان ، از ایستگاه های رادیویی خارجی گزارش شد: کودتایی در نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده است! از نظر دشمنان کشور ، این تحول عمیق و گسترده کودتا محسوب می شد ، اما مقامات جمهوری اسلامی این حرکت عمیق و سازنده را تحولی انقلابی می دیدند و به شدت از آن حمایت می کردند.
وقتی زمینه فعالیت و مدیریت نیروهای جوان مانند شهید بابایی در پایگاه با مدرن ترین هواپیما (F-14) فراهم شد ، مشکلات مختلف پایگاه در مدت زمان کوتاهی از جمله پرواز ، پشتیبانی فنی و رفع شد. . به عنوان مثال ، منبع اصلی آب باید لایروبی می شد و پرسنل پایگاه و خانواده های آنها از کمبود فاضلاب در منبع آب شکایت می کردند ، افسران و سربازان مسئول لایروبی شدند. وضعیت سربازان وظیفه چه از نظر معیشتی و چه از نظر تشکیلات ، رابطه بین کارکنان پایگاه و مقامات شهری در اصفهان برای تأمین نیازهای پایگاه و تأمین امنیت شهر و همچنین ارتباط بهتر شده است. بین دانشگاه اصفهان و پرسنل اصلی فنی برای تعمیر قطعات. الزامات مربوط به هواپیماها و سایر تجهیزات ایجاد و تقویت شده است. به تعبیری ، کمیسیون مشترکی از متخصصان دانشگاه و پایگاه اولین مشکل F-14 را که مشکل توقف هواپیماها بود ، برطرف کرد و سرهنگ بابی برای اثبات توانایی های متخصصان هواپیمای تعمیر شده را به پرواز درآورد. این خبر بسیار مهم حتی کارکنان ستاد نیروی هوایی را نیز متعجب کرد. پس از این موفقیت چشمگیر ، بذر موسسه جهاد خودکفا در بنیاد کاشته شد.
حوادث مشابهی در اولین پایگاه شکار اتفاق افتاد. با تشویق فرمانده جوان پایگاه ، مرحوم Sidick ، کادر فنی بال جدیدی را برای هواپیمای جنگ زده نصب کرد که یکی از آنها پاره شد و فرمانده پایگاه با شجاعت کامل و اطمینان به کار متخصصان آن را پرواز داد . جهاد خودکفا نیز در این پایگاه شکل می گیرد.
طولی نکشید که حکومت موفقیت آمیز سرهنگ بابی با ویژگی های شخصیتی اش به ستاد نیروی هوایی و ایستگاه های دیگر رادار سرایت کرد. وقتی مرحوم معاون عملیات هوایی ، سرهنگ هوشیار فقید در مورد وضعیت پایگاه ها س askedال کرد ، وی پاسخ داد: اگر تا به حال از پایگاه […] “من هواپیما می خواهم ، هواپیماها 10 دقیقه تا یک ربع با تأخیر می رسند!”
همزمان با این تغییر اساسی در نیروی هوایی ، تحول گسترده ای در نیروهای زمینی رخ داد. فرماندهی ارتش به سرگرد جوان علی صیاد شیرازی سپرده شد و آن بزرگوار با درجه سرهنگی فرمانده کل ارتش شد. نتیجه چنین تغییرات عمیقی در نیروهای هوایی و زمینی و هماهنگی بین این جوانان وفادار ، غیور و شجاع با فرماندهان سپاه پیروزی های عملیات جاده بیت المقدس ، عملیات فتح الموبین و عملیات بیت المقدس بود.
کمتر از دو سال پس از این تغییر اساسی در ساختار مدیریت نیروی هوایی ، بر اساس تجربه موفق به دست آمده ، تغییر دیگری در نیروی هوایی رخ داده است. در این تحول جدید که عمدتاً در بخش ستاد صورت گرفت ، فرمانده افتخاری عباس بابای به عنوان معاون عملیات نیروی هوایی منصوب شد. چنین افزایشی باعث تغییر صفات شخصیتی آن عزیز و استفاده از تجهیزات و امکانات بیشتر در وی نشد. او موافقت نکرد که در ویلاهای پرسنل بزرگ زندگی کند و همچنین از وسایل نقلیه گران قیمت و بعضاً زرهی نیز استفاده نکرد.
موقعیت جدید به این فرمانده جوان کمک کرد تا به طور گسترده تر و واقع بینانه تری در حمایت از جنگ عمل کند. با استفاده از امکانات موجود مدرسه خلبانی ایجاد کنید ، مسئولیت استفاده و استقرار هواپیماهای F-14 بیشتر باشد و از تاکتیک های ابتکاری و ابتکاری در عملیات خلبانان در خارج از کشور استفاده کنید.
با توجه به اوضاع در جبهه های جنگ ، کارمندان محترم کشوری تصمیم گرفتند زمینه ای برای پشتیبانی موثرتر در جبهه ها ایجاد کنند. فرماندهی این قرارگاه که به قرارگاه رعد معروف شد به فرمانده عزیز عباس بابا سپرده شد. در این سال ها ، عباس بابای جوان به فرماندهی باتجربه ، سخت کوش و پخته تبدیل شد که از سختی های زمان جان سالم به در برد. کمتر صحبت می کرد ، بیشتر در فکر فرو رفته بود و بیشتر عمل می کرد. تقوا و اخلاص وصف ناپذیر این فرمانده جوان را به یک عارف عملی تبدیل کرده بود؛ نفاق را شناخت و منافقین را در سطوح مختلف دولت شناخت. اخبار پیچیده ای در تمام واحدهای نیروی هوایی وجود داشت مبنی بر اینکه عباس بابای فرمانده بعدی نیروی هوایی خواهد بود. این خبر کارکنان نیروی هوایی ، به ویژه کارکنان نهادهای انقلابی را خوشحال کرد. وقتی پیشنهاد شد: “اگر صف ما را ببینید ، یک فرمانده نیروی هوایی خواهید شد!” او پاسخ می دهد: “من کی می خواستم فرمانده شوم تا دم شما را ببینم؟!”
فشار جنگ تحمیلی از یک سو و چنین نگرشهای ریاکارانه ای از طرف دیگر باعث پیر شدن آن شد. چین و چروک های پیری در چهره این عارف جوان ظاهر شد. آرزوی او شهادت برای ترویج اسلام و جمهوری اسلامی بود. وقتی اوضاع میادین جنگ منجر به کناره گیری سرهنگ صیاد شیرازی از فرماندهی نیروی زمینی شد ، با ناراحتی گفت: “صیاد نباید استعفا می داد ، باید شهید می شد!”
یکی از مشکلات خانواده و همکاران بابایی پرهیز از پوشیدن لباس جدید بود. چه لباس شخصی و چه لباس خلبانی. لباسی که می پوشید اغلب مورد استفاده قرار می گرفت. راننده وی توضیح داد: “ما داشتیم به جلو می رفتیم.” عباس در بعضی مناطق گفت: “ماشین را پس انداز کن”. ایستادم و ماشین را نگه داشتم. میان وعده هایی در ماشین بود. آنها را برداشت و پایین رفت. چند دختر دور هیزم جمع شدند. من می دانستم که او می خواهد به این کودکان غذا بدهد زیرا اغلب این کار را می کرد. سرم به خودم گرم بود ، ناگهان دیدم عباس دست دو نفر از بچه ها را گرفته و به ماشین نزدیک شده است. وقتی نزدیک شد ، گفت: “هی ، به من نگو چرا لباس جدید نمی پوشیدی ، تا وقتی که این بچه ها پابرهنه هستند ، ما حق نداریم لباس جدید بپوشیم!”
روحش در آرامش آرامش بگیرد و افراد زیادی راه او را دنبال کنند! “
انتهای پیام