فضیل بن سهل حنفی | فضیل بن سهل حنفی کیست
با ایران چطور همراه باشید.
همراه برادرش عثمان از شرطة الخمیس یاران ویژه امام علی(ع) بودند.[البرقی، الرجال، ص۴.- و جزء 12 نفری بود که در مقابل خلفاء از ولایت امام دفاع نمود.
نسب و کنیه
سهل مکنّی به ابومحمّد، یا ابوسعید یا ابو سعد یا ابو عبد مردی جلیل القدر از برگزیدگان صحابه و بدری بود
در زمان پیامبر(ص)
سهل در جنگ بدر و همه جنگها با پیامبر(ص) شرکت کرد و در جنگ احد که برخی مسلمانان گریختند، وی از اندک کسانی بود که پابرجا ماند و در آن روز برای مرگ با پیامبر(ص) بیعت کرد و با تیر از وی دفاع می کرد و پیامبر(ص) گفت: نبّلوا سهلاً به سهل تیر دهید که آسان تیراندازی می کند.[ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، صص۶۶۲-۶۶۳؛ الامین، اعیان الشیعة، ج۷، ص۳۲۱.
در سریه امام علی(ع) برای ویران کردن بتخانه فُلس در سال نهم قمری، پرچم سپاه در دست سهل بوده است
فضایل سهل بن حنیف
برقی او را با برادرش، عثمان، از اعضای «شرطة الخمیس» معرفی کرده است و در این مورد روایتی است که دلالت می کند اعضای «شرطة الخمیس» جزو بهشتیان می باشند. همچنین سهل جزو دوازده نفری است که به غضب خلافت به ابوبکر اعتراض کردند و علی(ع) را صاحب حق می دانستند. شیخ صدوق در کتاب خصال، اسم این دوازده نفر را ذکر کرده، می نویسد: آنها در مقابل غضب خلافت اعتراض کردند و هر کدام به گونه ای از علی(ع) و حقش دفاع نمودند و سهل چنین گفت: من شهادت و گواهی می دهم که از پیامبر شنیدم که در بالای منبر می فرمود: «امامکم من بعدی علیّ بن ابیطالب و هو انصح النّاس لاُمّتی». امام و رهبر شما بعد از من، علی ابن ابیطالب است و او جزو ناصح ترین افراد نسبت به امت من باشد.
از این رو، فضل بن شاذان او را جزو افرادی معرفی کرده است که از قبل ولایت علی(ع) را پذیرفته اند.
ذریح محاربی گوید: امام صادق(ع) فرمود: سهل بن حنیف جزو نقباء است.
من گفتم: از نقباء دوازده گانه پیامبر خدا؟! فرمود: آری! هیچ یک از قریش بر او سبقت نگرفته و به فضیلت و منقبتی بر مردم منّت ننهاده است و حضرت او را تمجید و تعریف کرد.
در تاریخ طبری و سیره ابن هشام آمده است وقتی که امیرالمؤمنین(ع) در هنگام هجرت در «قبا» فرود آمد، نزد زنی به نام امّ کلثوم، دختر «هدم» به مدت دو یا سه شب منزل گزید حضرت می دید که نیمه های شب، کسی در می زند و امّ کلثوم چیزی از او می گیرد حضرت از او سؤال کرد؟ زن گفت: این مرد، سهل بن حنیف است و می داند که من کسی را ندارم. او شبانه به بتهای قومش حمله می کند و آنها را می شکند و چوبهایش را برای من می آورد و می گوید از چوب آن برای آتش استفاده کن. از آن زمان، حضرت امیر(ع) برای سهل بن حنیف احترام می گذاشت.( سیرة النبویة ابن کثیر – ج 2 ص 270،
ابن سعد گوید، سهل در جنگ بدر شرکت داشت و در جنگ احد، همراه رسول خدا ثابت قدم ماند و پیمان بست که تا لحظه مرگ بر بیعت پیامبر باقی بماند. او از پیامبر با تیر حمایت می کرد و رسول خدا(ص) از اموال «بنی نضیر» به هیچ کس نداد، مگر به سهل و ابودجانه که فقیر بودند.
در هنگامه جنگ «احد» که عده زیادی از یاران پیامبر(ص) فرار کردند، بهترین حامیان آن حضرت در این حالت، علی(ع)، ابودجانه و سهل بودند که همراه با پیامبر، صحنه نبرد را ترک نکردند و از آن حضرت دفاع نمودند.
طبق نقل صدوق، امام صادق(ع) در روایتی که مشخصات اسلام را ذکر می کند، یکی از آنها را حب و دوستی اولیای الهی معرفی می کند و اینکه دوستی آنها واجب و براءت از دشمنان نیز واجب است، بعد می فرماید: «و ألولایة للمؤمنین الّذین لم یغیّروا و لم یبدّلوا بعد نبیّهم (ص) واجبة. دوستی مؤمنان، آنان که بعد از رحلت پیامبر تغییر نکرده و دین خود را تبدیل ننموده اند، واجب است، مانند: 1- سلمان فارسی 2- ابوذر غفاری 3- مقداد بن اسود کندی 4- عمّاربن یاسر 5- جابربن عبداللّه انصاری 6- حذیفةبن یمان 7- ابوهیثم بن تیهان 8- سهل بن حنیف 9- ابوایّوب انصاری 10- عبداللّه بن صامت 11- عبادةبن صامت 12- خزیمةبن ثابت ذوالشهادتین 13- ابوسعید خدری و ولایت کسانی که همانند آنها عمل کرده اند و راه آنها را رفته اند و ولایت پیروان و اقتداکنندگان به آنها و به طریق هدایت آنها واجب است.
می بینیم در اینجا امام صادق(ع) دوستان خدا و ائمه را جزو ایمان بیان کرده است که در میان این عده، سهل بن حنیف نیز معرفی شده بود.
سهل بن حنیف در سمت فرمانداری مدینه
طبق نقل مورّخین، علی(ع) در صفر سال سی وششم، کارگزاران خود را به شهرستانها اعزام فرمود: سهل بن حنیف را به شام فرستاد. سهل بن حنیف از مدینه بیرون آمد و چون به «تبوک» رسید، گروهی اسب سوار جلو او را گرفتند و گفتند: کیستی؟ گفت: امیرم. گفتند: بر چه چیزی؟ گفت: بر شام. گفتند: اگر ترا عثمان فرستاده است، خوش آمدی و شایسته این کار هستی و اگر دیگری غیر از عثمان ترا فرستاده است، برگرد. گفت: مگر شما نشنیده اید که چه اتفاقی افتاده است؟ گفتند: چرا. سهل بن حنیف نیز به ناچار نزد علی(ع) بازگشت
عبداللّه بن عباس در این تقسیم بندی حاضر نشد پیشنهاد امیرالمؤمنین(ع) را برای امارت شام بپذیرد، درمی یابیم که سهل چگونه در مقابل خواست و فرمان امیرالمؤمنین(ع) مطیع و فرمانبردار بوده است.
زمانی که حضرت علی(ع) عازم بصره شد، سهل بن حنیف را در بیست وششم ربیع الاول به عنوان فرماندار مدینه منصوب کرد. سهل تا جنگ صفّین در این سمت باقی ماند.
وقتی که حضرت امیر(ع) برای جنگ جمل به جانب بصره رفت «ذی قار» که رسید، عایشه طی نامه ای از بصره برای حفصه، دختر عمر که در مدینه بود نوشت: اما بعد، به من خبر رسیده که علی(ع) به «ذی قار» آمده است، در حالی که مرعوب و خائف است؛ چرا که عده ما زیاد است. او مثل شتر زخم خورده است که اگر جلو بیاید، کشته می شود و اگر عقب نشینی کند، قربانی می شود. حفصه از این خبر، خیلی خوشحال شد و کنیزان خود را خواست که آواز بخوانند و در هنگام آواز خوان بگویند: چه خبر؟ چه خبر؟! علی رفته سفرمانند فرد زخم خورده ای (در ذی قار)، اگر جلو رود، کشته می شود و اگر عقب نشینی کند قربانی می گردد.
ما الخبر ما الخبر علی کالاشقر بذی قار — ان تقدم نحروان تأخر عقر
زنان طلقاء (آزاد شدگان) بر حفصه وارد می شدند و این آواز را می شنیدند و اظهار خوشحالی می کردند. این خبر به گوش امّ کلثوم، دختر علی(ع) رسید. بلادرنگ جلباب خود را پوشید و به صورت ناشناس، به جمع آنها وارد شد و در جمع آنها جامه را از صورت خود برداشت. همین که حفصه او را دید، با شرمندگی صورت خود را برگرداند، اما امّ کلثوم به او گفت: اگر امروز تو و عایشه، بر ضد پدرم، علی توطئه می کنید، قبلاً همه علیه برادرش، پیامبر توطئه کردید و این از شما دو نفر تازگی ندارد تا اینکه خداوند درباره شما نازل کرد، آنچه نازل کرد.. حفصه گفت: کافی است. رحمت خدا بر تو باد و دستور داد نامه عایشه را از بین بردند و استغفار کرد.
سهل بن حنیف که در آن زمان والی مدینه بود، در این باره اشعاری سرود و گفت: «مردها در جنگ با مردها عذر دارند اما چه کاری به زنها، و دشنام دارد. آیا کافی است ما را آنچه به ما خبر رسیده است؟ آیا برای تو حفصه خیر است در هتک حجاب زنان پیامبر؟! کسی که او را از خانه اش بیرون کرد و به گناه خود متوجه می شود، زمانی که سگها بر او پارس زنند، حالا نامه ای از او به ما رسیده؛ نامه ای شوم. زشت باد این نامه!»
سهل در این اشعار اشاره می کند به آنچه پیامبر به زنان خود فرمود: زمانی سگهای «حوأب» در برابر یکی از زنان من پارس خواهند کرد و تو ای عایشه از آنها نباشی.
زمانی که طلحه و زبیر، عثمان بن حنیف، حاکم بصره را پیش عایشه بردند، عایشه به فرزند عثمان بن عفان به نام ابان گفت: گردن او را بزن، زیرا انصار پدرت را کشتند. عثمان بن حنیف گفت: ای عایشه ای طلحه و زبیر! برادر من، خلیفه علی(ع) در مدینه است. به خدا قسم می خورم که اگر مرا بکشید، برادرم شمشیر خود را در میان خانواده شما خواهد نهاد و تمام آنها را خواهد کشت! اینجا بود که عایشه از کشتن عثمان منصرف شد و از ترس جان خویشاوندانشان، عثمان را با صورت و مژه های تراشیده به جانب علی(ع) روانه کردند.
فرار طرفداران معاویه از مدینه
سهل در مدینه بود تا اینکه جنگ جمل به پایان رسید و مردم کوفه و شام برای جنگ صفّین آماده می شدند. از آنجا که جنگ صفّین بااهمیت بود، طرفداران معاویه از مدینه فرار کرده، به وی ملحق می شدند؛ چون علاوه بر جنگ، نکته مهم در حقانیت این جنگ بود که چه گروهی بر حق است.
زمانی که علی(ع) متوجه شد سهل از فرار طرفداران معاویه ناراحت است، نامه ای به او نوشت: این نامه را سید رضی در نهج البلاغه ذکر کرده است، نامه 70 از نامه های آن حضرت است به سهل بن حنیف انصاری که از جانب آن بزرگوار بر مدینه حکمفرما بود درباره گروهی از اهل آن سامان که به معاویه ملحق شده بودند.
و من کتاب له ( علیه السلام ) إلی سهل بن حنیف الأنصاری و هو عامله علی المدینة فی معنی قوم من أهلها لحقوا بمعاویة:
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رِجَالًا مِمَّنْ قِبَلَک یتَسَلَّلُونَ إِلَی مُعَاوِیةَ فَلَا تَأْسَفْ عَلَی مَا یفُوتُک مِنْ عَدَدِهِمْ وَ یذْهَبُ عَنْک مِنْ مَدَدِهِمْ فَکفَی لَهُمْ غَیاً وَ لَک مِنْهُمْ شَافِیاً فِرَارُهُمْ مِنَ الْهُدَی وَ الْحَقِّ وَ إِیضَاعُهُمْ إِلَی الْعَمَی وَ الْجَهْلِ فَإِنَّمَا هُمْ أَهْلُ دُنْیا مُقْبِلُونَ عَلَیهَا وَ مُهْطِعُونَ إِلَیهَا وَ قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِی الْحَقِّ أُسْوَةٌ فَهَرَبُوا إِلَی الْأَثَرَةِ فَبُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً إِنَّهُمْ وَ اللَّهِ لَمْ ینْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ وَ لَمْ یلْحَقُوا بِعَدْلٍ وَ إِنَّا لَنَطْمَعُ فِی هَذَا الْأَمْرِ أَنْ یذَلِّلَ اللَّهُ لَنَا صَعْبَهُ وَ یسَهِّلَ لَنَا حَزْنَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ السَّلَامُ.
اما بعد، به من خبر رسید که مردمی که نزد تو هستند، مخفیانه به معاویه می پیوندند. پس با از دست رفتن ایشان و کاستن کمک آنها از تو، افسردگی به خود راه مده. کافی است برای ایشان گمراهی و برای تو بدل از آنها، شفا گریز ایشان از هدایت و رستگاری است و وقوعشان در گمراهی و نادانی است. و آنان دوستداران دنیا هستند که به آن با شتاب رو آورده اند و عدل و درستی را شناخته، دیدند و شنیدند و در گوش دارند و دانستند مردمی که نزد ما هستند، در حق برابرند. پس گریختند تا این که سودی را به خود اختصاص داده، دیگران را بی بهره نمایند. پس هلاکت و نابودی بر آنان باد!
سوگند به خدا ایشان از جور و ستم نگریختند و به عدل و داد نپیوستند و ما امیدواریم در این امر خلافت، خدا دشواری آن را برای ما آسان و ناهمواریش را هموار سازد. انشاءاللّه و درود بر تو باد!
نامه ای دیگر از حضرت امیر(ع) به سهل
گویا سهل بن حنیف طی نامه ای که به حضرت نوشته بود، اوضاع مدینه را برای ایشان تشریح کرده و یادآوری نموده بود که گروهی از مدینه فرار کرده، به معاویه ملحق می شوند و از آن حضرت خواسته بود که به او اجازه بدهد در جنگ با معاویه شرکت نماید. حضرت امیر، در نامه ای در جواب سهل نوشت:
اما بعد فقد بلغنی أنّ رجالاً من اهل المدینة خرجوا الی معاویة، فمن أدرکة فامنعه و من فاتک فلا تأس علیه، فبعداً لهم فسوف یلقون غیّاً. أما لو بعثرت القبور، و اجتمعت الخصوم، لقد بدا لهم من اللّه ما لم یکونوا یحتسبون. و قد جاءنی رسولک یسألنی الاذن فأقبل عفا اللّه عنّا و عنک و لاتذر خللاً انشاءاللّه.
به من خبر رسیده که مردانی از ساکنین مدینه به جانب معاویه رفته اند. پس هر کس را یافتی، او را از این عمل (عمل زشت) منع نما و هر کس که رفت و به او دست نیافتی، بر رفتن او تأسف مخور. دوری باد بر آنان! بزودی نتیجه گمراهی خود خواهند دید. زمانی که مردم از قبرها برانگیخته می شوند و دشمنها جمع گردند، به تحقیق برای آنها از جانب خدا آشکار می شود، چیزهایی که آنها را مورد محاسبه خود قرار نمی دادند (اعمالی که آنها را به حساب نمی آورده، کوچک می شمرند) و فرستاده تو نزد من آمد و از من اجازه می خواست (برای تو که در جنگ شرکت کنی). پس بیا، خداوند ما و تو را مورد بخشایش قرار دهد و چیزی (از وظایف خود) را ترک منما. انشاءاللّه.
تفاوتی که این نامه با نامه قبلی دارد این است که در این نامه حضرت دستور می دهد به مقدار ممکن از فرار افراد به جانب معاویه جلوگیری نماید.
در امالی شیخ صدوق نامه دیگری نقل شده که حضرت به سهل بن حنیف نوشته است و از آنجا که مضمون آن با آنچه در ذیل نامه چهل وپنجم نهج البلاغه) که حضرت برای عثمان بن حنیف نوشته است یکسان است، استفاده می شود که راویان مرتکب اشتباه شده و به جای عثمان بن حنیف، سهل بن حنیف نوشته اند. از این رو ما از ذکر آن خودداری می کنیم.
حضور فعال سهل در جنگ صفّین
سهل بن حنیف کارگزار مدینه بود، تا این که امیرالمؤمنین(ع) برای جنگ با معاویه آماده می شد از این رو، حضرت به کارگزاران خود در تمام سرزمین اسلامی نامه نوشت و آنان را به کوفه فرا خواند. از جمله آنها سهل بن حنیف بود. او همراه قیس بن سعد که از مصر برگشته بود، به جانب کوفه رهسپار شد.
سهل بن حنیف همراه با قیس بن سعد به کوفه رفتند و خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدند. حضرت علی(ع) یاران و اصحاب خود را فرا خوانده، درباره جنگ با معاویه نظر خواهی می کرد و از آنان می خواست که نظر خود را اعلام نمایند. بعد از این که هاشم بن عتبه و عمّار بن یاسر نظر موافق خود را اعلام کردند، قیس بن سعد نیز موافقت خود را اعلام نمود. در پی این امر بزرگان انصار از جمله خزیمة بن ثابت، ابو ایّوب انصاری و دیگران گفتند: چرا بر بزرگان قومت پیشی گرفتی؟ قیس گفت: از فضل شما مطّلعم، امّا هرگاه سخن از احزاب به میان می آید، در دلم چون دل شما، شراره کین زبانه می کشد.
گروهی از انصار گفتند: فردی از میان شما جواب امیرالمؤمنین را بدهد، در اینجا سهل بن حنیف پاسخ مثبت خود را به نمایندگی از انصار، بعد از حمد و ثنای الهی چنین ابراز کرد:
«ای امیرالمؤمنین! ما با کسانی که با تو صلح و آشتی کنند، از سر آشتی بیرون می آییم و با ستیزگران با تو، جنگ می نماییم. رأی ما رأی توست و ما به عنوان بازوی راست تو می باشیم. دیده ایم که تو در میان کوفیان برخاسته و آنان را به جنگ با تبهکاران فراخوانده ای و فضیلت این نبرد را برای آنها بازگو می نمایی، آنها اهل دیار و از توده مردم می باشند. اگر آنها مطیع امر تو شوند، مقصودت برآورده خواهد شد، ولی ما (انصار) کسانی هستیم که هیچ مخالفتی با تو نداریم. هرگاه ما را فراخوانی، تو را اجابت کنیم و زمانی که ما را فرمان دهی، اطاعت نماییم».
در اینجا سهل تصریح می کند که انصار همیشه مطیع فرمان و دستورات حضرت می باشند؛ چه در جنگ چه در صلح. سهل در صفّین فرمانده سواران نیروهای بصری بود.
زمانی که در هنگام نوشتن صلحنامه بین علی(ع) و معاویه، عدّه ای به عنوان اعتراض آمده، گفتند: ای امیرالمؤمنین! ما آماده جنگ هستیم. سهل بن حنیف به آنها گفت: شما نظر خود را مخدوش بدانید. ما در صلح «حدیبیه» همراه پیامبر بودیم؛ اگر بنا بر جنگ باشد، ما با آنها جنگ کرده بودیم. و حالا که بنا بر صلح است این سخنان بیهوده می نماید.
این سخن نشانگر تسلیم سهل در مقابل خواست علی(ع) می باشد. سهل جزو افرادی بود که صلحنامه را امضاء کرد. البتّه این موضوع بعد از اتمام مذاکرات و تصمیم بر صلح بود.
مرگ سهل بن حنیف
سهل بن حنیف بن واهب اوسی انصاری، کنیه اش ابوسعید یا ابو سعد یا ابو عبد که در کوفه در سال ۳۸ق درگذشت.
سهل در جنگ صفّین، شرکت فعّال داشت. وی همراه امیرالمؤمنین(ع) به کوفه برگشت و بعد از بازگشت به کوفه، این یار دیرینه و فداکار علی(ع) از دنیا رفت. رحمت خدا بر او باد!
سیّد رضی گوید: سهل بن حنیف انصاری با آن حضرت از صفّین برگشت و در کوفه وفات نمود، حضرت او را که از دیگران بیشتر دوست می داشت فرمود: لو احبّنی جبل لتهافت؛ اگر کوهی مرا دوست داشته باشد، (تکّه تکّه شده) فرو ریزد.
سیّد رضی در معنای این جمله علی(ع) گوید: معنای سخن حضرت این است که آزمایش با گرفتاری و بیچارگی، بر او سخت می گیرد. پس اندوهها به سوی او می شتابد و این قابل تحمّل نیست، مگر برای پرهیزکاران نیکوکار و برگزیدگان بزرگوار و این گفتار مانند فرمایش آن حضرت است که فرمود: من احبّنا اهل البیت فلیستعدّ لفقر جلباباً؛ هر که خاندان ما را دوست بدارد، باید برای پوشیدن پیراهن فقر و پریشانی آماده شود. فرمایش آن حضرت بر معنای دیگری نیز تأویل شده است که اینجا جای بیان آن نیست.
ابن ابی الحدید گوید: شاید سخن رضی علیه الرحمه به دو نکته اشاره دارد که در تأویل
حدیث، ممکن است به آن استشهاد کرد.
1- دوستان علی(ع) همیشه مؤمن هستند، نه منافق؛ زیرا نقل این روایت از پیامبر(ص) ثابت است که فرمود: یا علی لایحبّک الّا مؤمن و لایبغضک الّا منافق؛ ای علی تنها تو را مؤمن دوست دارد و دشمن تو نیست، مگر منافق.
2- مؤمن همیشه گرفتار و دچار معصیتهاست. در این زمینه از پیامبر روایاتی نقل شده است که فرمود: انّ البلوی اسرع الی المؤمن من الماء الی الحدور؛ «بلا و مصیبت سریعتر به مؤمن می رسد از فرود آمدن آب از منطقه سرازیری.» البتّه بلوی به معنای امتحان نیز آمده است و نیز فرمود: المؤمن ملقیّ و الکافر موقیّ؛ مؤمن مشکل پذیر است (او به سراغ آن می رود) و کافر (خود را) از مشکل حفظ می نماید و فرمود: خیرکم عنداللّه اعظمکم مصائب فی نفسه و ماله و ولده؛ بهترین شما نزد خدا، کسی است که مصائب بیشتری نسبت به خود، مال و فرزندانش دیده باشد.
امام جعفر صادق(ع) می فرماید: وقتی که سهل از دنیا رفت، حضرت علی(ع) او را با «برد احمر یمنی» که منسوب به «حبره» بود، کفن کرد.
در حدیث صحیح از آن حضرت نقل شده است که امیرالمؤمنین(ع) بر سهل که بدری بود پنج تکبیر گفت. بعد جنازه او را حرکت دادند و به زمین گذاشتند. دو مرتبه پنج تکبیر بر او خواند و همین گونه عمل کردند، تا این تکبیرات به بیست وپنج تا رسید. در روایتی که از امام باقر (ع) نقل شده است وجه پنج بار شدن تکبیرها چنین بیان شده است که هر بار که جنازه را اندکی تشییع می کرده اند عده ای می رسیده اند و می گفته اند که ما به نماز سهل نرسیدیم. از این رو امام جنازه را می گذاشته و دوباره نماز می خوانده است و تا اینکه به قبر برسند ۵ بار شده است. (لامین، اعیان الشیعة، ج۷، ص۳۲
گفته اند امیرالمؤمنین(ع) پس از درگذشت وی بسیار بی تابی می کرد و با شگفتی نقل می کرد که در آغاز اسلام در سال نخست هجری، سهل، بت های قومش را شبانه می شکست و برای بیوه زنی از انصار می برد و می گفت با این هیزمها آتش درست کن (.الامین، اعیان الشیعة، ج۷، ص۳۲۱. ).
رحمت خدا بر سهل باد که با افتخار زندگی کرد و در حالی از دنیا رفت که علی(ع) از او راضی بود.
پایان مطلب