مجله گردشگری

پربازدیدترین‌ها
لینک های مفید

ضرب المثل “روی یخ گرد و غبار بلند نکنید”

به قلم زود نیوز
به قلم زود نیوز
سرفصل‌های مقاله


ضرب المثل

گرد و غبار روی یخ ایجاد نکنید:

در

این مثل زمانی گفته می شود که شخصی بدون دلیل خود را توجیه کند.

آخرین روزهای زمستان بود و کوه ها همچنان برفی و یخبندان بود. غروب که چوپان گله را از صحرا و کوه می آورد، این بز هم به گله می رفت و با آن ها همنشینی می کرد و شما شب ها در «خانه» می خوابید. روزی که بزی در اطراف چرا می چرید و سگ ها در آن طرف خوابیده بودند، گرگی از آنجا گذشت و بزی را دید، اما جرأت حمله به آن را نداشت زیرا می دانست ده سگ به او اجازه نمی دهند. باید فکر می کرد و با آرامش به بز نزدیک می شد و خیلی آرام بز را احضار می کرد. “چی؟ چی میخوای؟” گفت بز. گرگ گفت: چرا اینجا نیست؟ بز گفت: چرا؟ ووک گفت: میدونی چون دیدم خیلی لاغر شدی دلم برات سوخت. می خواستم به شما راهی برای افزایش وزن به زودی نشان دهم “برج جدی به خودش گفت “لاغر و بی حال بیا بیرون.” بعد از گرگ پرسید: «پس بگو چطور چاق شوم؟» گرگ گفت: «این زمین تقدیس است و تو از علف وزن نمی‌گیری!» «کوه‌ها، یک گله گوسفند و یک شبان». بهتر است یک دقیقه صبر کنم، وقتی گرگ رفت، من می روم آنجا و عصر با گوسفندان برمی گردم.»

گرگ با دیدن بز در ذهنش متوجه شد که حقه خود را انجام داده است و با بز خداحافظی کرد و به راه افتاد و در کمین افتاد. بز وقتی دید که گرگ راهش را رفته و رفت، خیالش راحت شد و شروع به بالا رفتن از کوه کرد، اما در راه یک بار دید که دل غافل گرگ را دنبال می کند. برج جدی فکر کرد و ایستاد تا گرگ به او رسید. برج جدی گفت: “می دانم که می خواهی مرا بخوری و خوشحالم که سرشار از زندگی هستم. فقط از شما می خواهم کمی صبر کنید تا به بالای کوه برسیم و من را در آنجا بخورید، زیرا اگر می خواهید من را اینجا بخورید، “ساعت نزدیک ده است و سگ ها از سر و صدا من می آیند و جیغ می زنند و نذار بخورم آنوقت شما چیزی به دست نمی آورید و من در وسط آن خواهم بود. گرگ نه بز مادربزرگ را ديد و نه چرند گفت. خلاصه شرطش را پذیرفت و بز از جلو و گرگ از پشت ساخته شد. به کوه رفتند. دنبال بهانه می گردد. «سگ‌ها تند می‌دویدند.» گرگ گفت: «کمی آهسته برو، گرد و غبار را پاک نکن، چشمانم را کور نگه دار.» به سمت بالای کوه.

بیشتر بخوانید  سیزده بدر | جملات | متن

اما گرگ از پشت سر ترسید که ده سگ از کار او آگاه نشوند و بروند و با اینکه عقب نشینی کرد، بز که می دانست چوپان و گوسفند در کوه هستند، به دنبال فرصتی برای فرار گشت. تا گرگ برگشت و پشت سرش را نگاه کرد، گرگ تمام توانش را روی پاهایش گذاشت و فرار کرد و خودش را به داخل گله برد. سگ های چوپان نیز به دنبال گرگ رفتند و فرار کردند. برج جدی عهد کرد که دیگر به حرف دیگران گوش ندهد و اگر بتواند از گرگ انتقام بگیرد. روز بعد دوباره همان گرگ بز را دید که در محل دیروز چرا می کرد. با خود گفت: «اینجا گرگ زیاد است. کسی که منو نمیشناسه من به سمت او خواهم رفت.

با این فکر به سمت بز رفت و بزی که از همان ابتدا او را می شناخت بد فهمید که مثلاً گرگ را نمی شناسد. گرگ گفت: آه، بز، اینجا شکستگی است، بهتر است جای دیگری نرویم. برج جدی گفت: من تو را جز به یک شرط باور نمی کنم. اگر شرط من را بپذیری، هر جا که تو بگویی می روم.» گرگ گفت: «شرط تو چیست؟» بز گفت: «اگر آمدی و رفتی سر آن اجاق داغ و یک بار دو دستت را روی لبه زمین گذاشتی و قسم خوردی که این ملک وقفی است، من به آن ایمان دارم». گرگ گفت: «خب، کاری نیست» و به طرف اجاق رفت تا فحش بدهد. و دستش را روی لبه تنور گذاشت و شروع کرد به فحش دادن. سگی که در کوره خوابیده بود از خواب بیدار شد و به گرگ حمله کرد. ده سگ از راه رسیدند و او را پاره کردند.

بیشتر بخوانید  عکس های بسیار زیبا و دیدنی تینا آخوندبر / اردیبهشت 93

در

در

روی غبار یخی ضرب المثل نزنید

ضرب المثل های زیبا در مورد شهر و کشور خود را در قسمت نظرات بنویسید ….

ممنون از دنیا…

مجموعه: مجله اینترنتی تشویقی

ضرب المثل های ایرانی ضرب المثل های باستانی ایرانی گنجینه ضرب المثل های ایرانی ضرب المثل های قدیمی آشنایی با تمام ضرب المثل های ایرانی ضرب المثل های ایرانی ضرب المثل های ایرانی داستان ضرب المثل های معروف ضرب المثل های ایرانی با خط فارسی


ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید.
نظرتون رو بنویسید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *