در
حلاج گرگ بود:
همه دنبال کار و قرارداد می گردند و می گویند درآمد حاصل از جنگ چیزی شبیه گرگ است!
او ده ساله ای بود که با شلنگ هایش که خفاش می گرفت پنبه درست می کرد و تا زمانی که از مدت خدمتش کاسته شد امرار معاش می کرد. به ده فرسنگ دیگر می رفت و پنبه می چید و عصر به ده تای آن ها برمی گشت. یک روز زمستانی که برف باریده بود و حلاج باید به همان ده می رفت تا نان درست کند، صبح پیازش را گرفت و راه افتاد و در نیمه راه دو گرگ گرسنه به او حمله کردند. مرد گرگ به اندازه ای که چوب به دست داشت از گرگ نمی ترسید. او فکر کرد و روی دو پا نشست و با چک (دسته) کمان که روی کمان پخش می شد و صدای “په په په” شروع به پایین آوردن خود در کمان کرد. گرگ ها از صدای کمان ترسیدند و کمی عقب رفتند. گرگ ها نزدیک نشدند تا او به کمان برخورد کرد، اما گرگ ها حمله کردند تا او خسته شد و تعظیم کرد. بیچاره حلاج از ترس جانش از صبح تا شام مثل کمان پرواز کرد تا غروب تمام شد و گرگ ها فرار کردند خلج عصر دست خالی و خسته و کوفته به خانه اش آمد. زنش دید که امروز چیزی نیاورده و گفت امروز کار نکردی؟ او گفت: «خب، من امروز بیشتر از هر روز کار کردم، اما او حقوق نگرفت. او گفت: «چرا پولی به او پرداخت نشد؟» جواب داد: ای زن امروز گرگ بودم!
در
در
در
ضرب المثل های زیبا در مورد شهر و کشور خود را در قسمت نظرات بنویسید ….
ممنون از دنیا…
مجموعه: مجله اینترنتی تشویقی
ضرب المثل های ایرانی ضرب المثل های باستانی ایرانی گنجینه ضرب المثل های ایرانی ضرب المثل های قدیمی آشنایی با تمام ضرب المثل های ایرانی ضرب المثل های ایرانی ضرب المثل های ایرانی داستان ضرب المثل های معروف ضرب المثل های ایرانی با خط فارسی