ضرب المثل آستین نو برنج بخور


ضرب المثل آستین نو برنج بخور

یک روز ملا نصرالدین به مهمانی رفت و لباس کهنه پوشید. رئیس فریاد زد و او را از خانه بیرون کرد.

او به خانه رفت و یک لباس گران قیمت از همسایه قرض گرفت، لباس پوشید و دوباره به همان مهمانی رفت.

این بار رئیس بیرون آمد و سلام کرد و او را در جای خوبی قرار داد و برایش سفره ای با غذاهای رنگارنگ چید.

مولا از این رفتارش خندید و با خود فکر کرد که تمام آن احترام به لباس جدید اوست.

آستین لباسش را کشید و گفت: آستین نو، برنج بخور، آستین نو، برنج بخور.

رئیس که از این رفتار متعجب شده بود از قاطر پرسید که چه کار می کند؟

مولا گفت: من همانی هستم که با لباس کهنه به مهمانی تو آمدم و مرا راه ندادی و حالا که لباس نو می پوشم، آنقدر به من احترام می گذاری. پس این احترام برای لباس من است نه برای من. پس آستین نو بخور، آستین نو بخور..

ضرب المثل آستین نو برنج بخور

در هر کجا که زندگی می کنیم ضرب المثل هایی به زبان و گویش و منطقه خود داریم

اگر لطف دارید ضرب المثل های خود را برای ما بنویسید یا داستان او را اینگونه تعریف کنید

ما همچنین آنها را از طرف شما منتشر می کنیم و این باعث می شود که زبان، گویش و منطقه خود و دیگران را بهتر بشناسید.

یک دنیا سپاس از همه شما عزیزان

و منتظر نوشته های شما هستیم

نویسنده و طراح: مهدی پویان

مجموعه: مجله اینترنتی تشویقی


بیشتر بخوانید  شعور بهتر است یا شهرت؟

دیدگاهتان را بنویسید