شعر و عکس نوشته روز مادر
در این مطلب سایت روزانه چند شعر ویژه روز مادر و اشعار عاشقانه و احساسی در وصف مادران عزیز به مناسبت ولادت حضرت فاطمه (س) رو روز مادر را به همراه چند عکس نوشته آماده کرده ایم با ما همراه باشید.
در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست
دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست
در گـــویــش عـاشـقانـه، نـام مــــادر
شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست
***
زنم از دیده بر دل روی مادر
منم مست کمان ابــروی مادر
گل از خجلت نقابی بر رخش زد
چو آمد عطر مشکین بــوی مادر
***
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما
قلب او سرچشمه امیدهاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
***
مادر سوگند به جان عزیز ات که هیچ گاه
یاد شکـــــوه مند تو، از دل نمیرود
تا دامن کفـــــن نکشم زیر پای خاک
نقشی تو هم دمی ز مقابل نمیرود
***
مادر نمــای قــدرت دنیـــای خلقـــت است
مادر به مـا ز ایــزد یکتــا فضیـــلت است
فـردوس را بــــه زیر قدمهـــاش مانده رب
کـو را مقــام، بعــد خـــدا در عبـادت است
***
اشعار دو بیتی روز مادر
در گلستان ادب آموزگارم مادر است
بعد رب العالمین پروردگارم مادر است
من که شاگرد دبیرستان عشق مادرم
نخستین معشوق من در روزگار مادر است
***
آغوش تو اي مادر من بستر ناز است
لالایی شب هات مرا گلشن ساز است
رخسار و وجود تو مرا پیکر مهر است
هم قبله و هم کعبه و هم عشق و نیاز است..
***
یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در بین بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
جلوه اي زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه اي از یک شمع
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست
***
شعر بلند ویژه روز مادر
شد صفحه روزگار تیره
تا دفتر من گشود مادر
از هستی من، نشانه اي نیست
خود بودن من چه بود، مادر
ناموخت مرا زمانه درسی
رندانه ام آزمود، مادر
من در یتیم و گردش چرخ
از دست توام ربود مادر
در دامن روزگارم افکند
از دامن خود چه زود مادر
حالیست مرا که گفتی نیست
گریم همه ی رود رود مادر
هرروز سپهر سفله داغی
بر داغ دلم فزود مادر
از اختر من شدست گویی
دریای فلک کبود مادر
این ابر منم کز آتش دل
بر چرخ شدم چو دود، مادر
با من همه ی بخت در ستیزاست
من خاستم، او غنود، مادر
ابریشم بخت من تهی گشت
یکباره ز تار و پود، مادر
این کودک درد آشنا را
ایکاش نزاده بود، مادر
شعریست که در غم تو، فرزند
با خون جگر سرود مادر
***
من زاده شدم به عشق مادر
پرورده شدم به عشق مادر
در دامن او شدم چنین نور
پیوسته شدم به عشق مادر…
***
بعد از خدا ، خدای دل و جان من توئی
من، بنده اي که بار گنه میکشم به دوش
تو، آن فرشته اي که ز مهرت سرشته اند
چشم از گناهکاری فرزند خود بپوش.
***
الهی من بمیرم جایِ ماد
به چشمانم بمالم پایِ مادر
بیاد لای لایِ بچگی ها
منم با هی هیِ هیهای مادر
***
اشعار زیبای روز مادر
تا دیده ام به روی جهان باز شد ز شوق
لبخند مهربان تو جان در تنم دمید
فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فریاد من رسید
روزت مبارک مادرم
***
ای خواب تو بی خواب شده ، هر شب و روز
زآن لحظه خدا تو را صدا زد ، مادراین نام تو ، نام توست زآن روز نخست
زآن دم همه مبهوت ثنایت ، مادرروزت مبارک مادرم
***
هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد
یا نبض گل سرخ، سخن میگوید
چشمان پر از ستـاره مــــادر مــن
در گــردش آشـنـا مرا میجـویـد
روزت مبارک مادر
***
خاک را پرسیدم
میتوانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی و خرمن اخترگردی
گفت: نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
روز مادر مبارک
***
مادرمای بهتر از فصل بهار
مادرم روشنتر از هر چشمه سار
مادرمای عطر ناب زندگی
مادرمای شعلهی بخشندگی
روزت مبارک مادر
***
مادرم ای بهتر از فصل بهار
مادرم روشن تر از هر چشمه سار
مادرم ای عطر ناب زندگی
مادرم ای شعله ی بخشندگی
مادرم ای حوری هفت آسمان
مادرم ای نام خوب و جاودان
مادرم ای حس خوب عاشقی
مادرم خوشتر ز عطر رازقی
مادرم ای مایه آرامشم
مادرم ای واژه آسایشم
مادرم ای جاودان در قلب من
مادرم ای صاحب این جسم و تن
مادرم می خواهمت تا فصل دور
مادرم پاینده باشی پر غرور
مادرم روزت مبارک ناز من
***
مادر ای جان و روانم
ای که سرشارترین مهر خدایی
مهر سرشارِ تو رابا چه همانند کنم من که ندانم…
آن که بیش از همه ی دریافت تو خوبی
خدا بود
چون به تو داد بسی ویژگی ویژه خودرا
چون خدا مهر فراوان به تو داده
مهر در یک دلِ چون چشمه جوشان به تو داده
هیچ چیزی به جهان نیست چو تو مادر خوبم
چون خدا زایش فرزند تو را داد
آفریداری و پروردن و شیدایی بی چند تو را داد
بهترین غنچه لبخند تو را داد
چون خدا ویژگی ویژه خود رابه تو داده ست
کجا این من کم مایه توانم سخنی از تو بگویم؟
مهدی سلحشوری
***
دستت را هیزم و طناب بریده و زخمی کرده است
قدت را نشاء و خرمن کوبی خم نموده است
حتی یک لحظه در دنیا نیاسودی
عمرت در گشتن و دویدن در جنگل و صحرا تمام شده است
لالالالا، به قربان تن خسته ات
فدای بوی پیراهن مادرم بشوم
به فدایت که مرا در گهواره تاب می دادی
به فدایت که شب ها برایم نمی خوابیدی
برایم تا صبح لالایی می خواندی
به فدایت که برایم آرزوها داشتی
لالا، به فدایت که دلم پر از حسرت و آرزوست
بدون تو دنیا برایم زندان است
به فدایت که کوله باری از هیزم بر پشتت نهادی
به فدایت که دستانت پینه بسته است
یا مشغول نشاء و یا به دنبال دام ها روانه بودی
لالا، چشمم پر از اشک است، به فدایت
تو خوشی دنیای من بودی
خورشید، حتی گوشه دل تو نمی شود
بهار، نیز بنفشه دستانت نخواهد شد
اگر تمام خوشی های دنیا برای من باشد
هرگز ارزش خوابیدن در آغوش گرم مادر را نخواهد داشت
لالا، به فدای غمخوار خودم
به فدایش که اکنون تنش بیمار و رنجور است.
***
شعر در وصف مادر عزیز
شد صفحه روزگار تیره
تا دفتر من گشود مادر
از هستی من، نشانه ای نیست
خود بودن من چه بود، مادر
ناموخت مرا زمانه درسی
رندانه ام آزمود، مادر
من در یتیم و گردش چرخ
از دست توام ربود مادر
در دامن روزگارم افکند
از دامن خود چه زود مادر
حالیست مرا که گفتی نیست
گریم همه رود رود مادر
هر روز سپهر سفله داغی
بر داغ دلم فزود مادر
از اختر من شدست گویی
دریای فلک کبود مادر
این ابر منم کز آتش دل
بر چرخ شدم چو دود، مادر
با من همه بخت در ستیزاست
من خاستم، او غنود، مادر
ابریشم بخت من تهی گشت
یکباره ز تار و پود، مادر
این کودک درد آشنا را
ایکاش نزاده بود، مادر
شعریست که در غم تو، فرزند
با خون جگر سرود مادر
***
مادر ای زیباترین معنای هستی
مادر ای گل پونه عشق الستیای نگاهت مایه جانها و هستی
دوست دارم من تو را ای عشق و مستیمن چه گویم از کلام با صفایت
من چه هستم در میان ان نگاهت؟چون گلی پرپر شوم من زیر پایت
ای فدای تو شود این نوگل عشق و وفایتعاشق مهر تو هستم با کلامت مست مستم
با وجودت در همه عالم چو مرغ میپرستمعزیز بزم آرا
***
اشعار در مورد سپاس از مادر
خوش بحال آنکه همراهش دُعای مادر است
در شبستان ادب ذکرش رضای مادر استچشم دل را رو به چشم انداز دنیا بسته است
مست و شیدای نگاه آشنای مادر استمیکشد مانند بلبل حسرت دامان گل
محو معنای حدیث دلربای مادر استلذت دنیای فانی را چو نیکو بنگری
چندروزی بیش نیست، کانهم صفای مادراسترنج دنیایی اگرکوهی بلا گردد، چه باک
بر کسی که چتر مأوایش، رَدای مادر است…قاسم پیرنظر
***
ای آن که تویی صبور خانه، مادر
ای شمع تویی فروغ خانه، مادرای عطر تو عطر هر بهار است، مادر
وای (وی) مهر تو در حد کمال است، مادرای نام تو ملک، چه بی ریایی، مادر
هم شاه غم و ملک وفایی، مادرای آن که بهشت بود تو را، ای مادر
کآن وعده اوست، خدا، تو را ای مادرای افضل و ای سرور و ای شاه کلیدم، مادر
زآن لحظه کودکی تویی امیدم، مادرای خواب تو بیخواب شده، هر شب و روز
زآن لحظه خدا تو را صدا زد، مادراین نام تو، نام توست زآن روز نخست
زآن دم همه مبهوت ثنایت، مادر
***
ناگفتهترین ترانهام از بر بود
انگار کمی ز عشق بالاتر بودوقتی که سرودهها سحخیز شدند
شبگیر تمام واژهها مادر بودجعفر جعفری
***
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتنبر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتنروزت مبارک مادرم
***
در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست
دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیستدر گـــویــش عـاشـقانـه، نـام مــــادر
شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست
***
هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد
یا نبض گل سرخ ، سخن می گویدچشمان پر از ستـاره مــــادر مــن
در گــردش آشـنـا مرا می جـویـد
***
قسم بر اولین واژه ی هستی
که عشق ودین ومظهرم تو هستی
قسم بر دیدگانت شمع روشن
که هستی- گلی سرور به گلشن
***
بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم
سجده پس از خدا برم بر کف پای مادرم
اتش پاک عشق را دامن شوق می زند
در دل خام-سوز من حمد و نثای مادرم
***
دلم برای تو تنگ می شود مادر
برای وصف قافیه لنگ می شود مادر
بریدم از عالم و آدم , از این بختم
انگار قلب ثانیه سنگ می شود مادر
***
شعر کوتاه و بلند مادر
اى مـادر عـــزیــز کـــه جـان داده اى مــرا
سـهـل است اگر که جان دهم اکنون براى تو
گـر جـان خــویـش هــم ز بــرایـت فـدا کـنم
کـارى بزرگ نیست ، کـه بـاشـد سـزاى تـو
***
تمام عالم امکان فدایت ای مادر
تمام عمر میکنم دعایت ای مادر
تمام روزی من از دعای خیر تو بود
وحاضرم که دهم جان برایت ای مادر
***
هر لحظه در برابر من اشک ریختی
از چشم پر ملال تو خواندم شکایتی
بیچاره من، که به همه ی اشکهای تو
هرگز نداشت راه گناهم نهایتی
***
تو گوهری که در کف طفلی فتاده ای
من، ساده لوح کودک گوهر ندیده ام
گاهی بسنگ جهل، گهر را شکسته ام
گاهی بدست خشم بخاکش کشیده ام
***
مادر ای یکدانه و تنهاترین غمخوار من
از من عاشق تر به من دیوانه و بیمار منوصف تو نتوان به صدها دفتر و دیوان نوشت
ای که وصفت روز و شبها تا ابد در کار منپروراندی جان من با رنجهای بی شمار
کی شود قربانی ات این جان بی مقدار منخرج کردی عمر خود را تا بروید جان من
من به لطفت زنده ام ای ابر باران دار منشرح لطفت در ازل افسانه ای ننوشته بود
جان به قربان تو ای زیباترین پندار منقصه ننوشته مهر و وفا را خوانده ای
ای که مهرت تا ابد در سینه تب دار مندرد هایم درد تو رنجم همه در جان تو
ای به دردم مرهم و ای مخزن اسرار منهستی ام هست از تو و نامم ز تو نامی گرفت
سبز می باشم ز تو ای سبزی افکار منسالهای عمرت افزون از هزاران سال باد
سالهای عمر من قربانی ات ای یار من
***
آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن.
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما…مادر ندارن …
به سلامتی همه مادرای دنیا
روز مادر مبارک
***
فوق العاده ترین نمونه ای از عشق در زندگی من:
“وقتی که ۴ سیب داشتیم و ما ۵ نفر بودیم
مادرم گفت:
“من سیب دوست ندارم”
(بوعلی سینا)
***
سایه لطف خدایی مادر
معنی عشق و وفایی مادرشعر من درخور تفسیرت نیست
اوج مهری و صفایی مادر
***
خاک را پرسیدم
می توانی آیادل مادر گردی
آسمانی شوی و خرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارمدر دلم گنج نهان کم دارم
این جهان را گفتم
هستی و مکان را گفتم
می توانی آیالفظ مادر گردی
همه رفعت را
همه عزت را
همه شوکت رابهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارمرفعت و شوکت و شان کم دارم
عزت و نام و نشان کم دارم
آن جهان را گفتم
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشیگفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه مادر بود آن کم دارم
***
اشعار کوتاه و زیبا ویژه روز مادر برای اینستاگرام
بوی بهشت می دهد دست دعای مادرم
سجده پس از خدا برم بر کف پای مادرماتش پاک عشق را دامن شوق می زند
در دل خام سوز من حمد و نثای مادرم
***
مادر ای والاترین رویای عشق
مادر ای دلواپس فردای عشقمادر ای غمخوار بی همتای من
اولین و آخرین معنای عشق
***
بعد از خدا ، خدای دل و جان من توئی
من، بنده ای که بار گنه می کشم به دوشتو، آن فرشته ای که ز مهرت سرشته اند
چشم از گناهکاری فرزند خود بپوش.
***
مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدای
توی روزگار غربت با غم دل آشناییمی نویسم از سر خط ای معنی بودن
می نویسم تا همیشه تویی لایق ستودن
***
در گلستان ادب آموزگارم مادر است
بعد رب العالمین پروردگارم مادر استمن که شاگرد دبیرستان عشق مادرم
اولین معشوق من در روزگار مادر است
***
مادر نمــای قــدرت دنیـــای خلقـــت است
مادر به مـا ز ایــزد یکتــا فضیـــلت استفـردوس را بــــه زیر قدمهـــاش مانده رب
کـو را مقــام، بعــد خـــدا در عبـادت است
***
تو نمایانگر الطاف خدایی مادر
مروه و حج و صفایی مادر
زیر پای تو بهشت است بهشت
باز هم طفل توام ،هرچه کردم ، چه زیبا و چه زشت
***
مادر ، تکواژهایست زیبا
مادر ، عین زیباییست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست
قلب بزرگ خدا در سینهی مادران میتپد
مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا
آنگاه که مادر، گهواره را تکان میدهد
***
مادر! حضور نام تو در شعر های من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است
***
مادر خوبم ، روزت مبارک
به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود
و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود
روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . . .
***
من زاده شدم به عشق مادر
پرورده شدم به عشق مادر
در دامن او شدم چنین نور
پیوسته شدم به عشق مادر…
***
مادر
نمیتوانم کلامی در مورد اش بنویسم و عاجزم
فقد از خداوند میخواهم که
خـدایا بالاتر از بهشت هم داری..؟
برای زیر پای مــــــــادرم می خواهم
روز مادر مبارک
***
مادر ای والاترین رویا ی عشق
مادر ای دلوا پس فردای عشق
مادر ای غمخوار بی همتا ی من
اولین و آخرین معنای عشق
***
مادر زشیره ی دادی تــــــو شیـــر مــــــــادر
در پـــای نــو جوانت گشتی تـــو پیـر مــــادر
کانون زندگـــانی گـــــرم از محبت تـــــوست
آغوش گــــرم خـــود، از مـــا مگیـر مـــــادر
***
مادر قسم بجان عزیز ات که هیج گاه
یاد شکـــــوه مند تو، از دل نمی رود
تا دامن کفـــــن نکشم زیر پای خاک
نقشی تو هم دمی ز مقابل نمی رود
***
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما
قلب او سرچشمه امید هاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
***
خدا از خاک عشق تو رو سرشته
فـرســتـاده از آســمـون فـرشته
تـا در آغــوش امـن خـود بـگـیـرم
کـه ایـن یـک ذره جا مثـل بهشته
***
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش
که مهریش تا ابد در دلم جای دارد
تو بهترین گل ، میان شهر گلهایی
تو رنک آفتابی ، شب که می رسد
مسل ستاره گوییا مهتابی ، مادر خوبم
روزت مبارک
***
مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی
توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
مینویسم از سر خط ای معنی بودن
منیویسم تا همیشه توی لایق ستودن
***
قسم بر اولین واژه ی هستی
که عشق و دین و مظهرم تو هستی
قسم بر دیدگانت شمع روشن
که هستی گلی سرور به گلشن
***
دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است
تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است
روز مادر مبارک
***
آغوش تو ای مادر من بستر ناز است
لالایی شب هات مرا گلشن ساز است
رخسار و وجود تو مرا پیکر مهر است
هم قبله و هم کعبه و هم عشق و نیاز است
مادر روزت مبارک
***
چشمان گریان ترا مادر چه سان خندان کنم _ قلب پر از درد تورا با چى دوا درمان کنم
بوسم کف پاى تورا، بعد از خدا رب گویمت _ با این همه کم گفته ام تا زحمتت جبران کنم
در آسمان بخت خود ماه درخشان خوانمت _ خورشید اقبال منى، شب با سحر یکسان کنم
با تو بخندد این جهان، بی تو بگرید آسمان _ نور خدا گویم تورا تا عالمى حیران کنم
گردون اگر بارى تورا از من جدا سازد، بدان _ هفت آسمان آتش زنم، قلب زمین بریان کنم
هر چند کردم من گنه اما تو بخشیدى مرا _ از لطف و احسان تو من آرامش وجدان کنم
شبها نه خفتى تا سحر، خاموش کردى گریه ام _ بگذار تا خاک رهت را سرمه ی چشمان کنم
صد بوسه بستاند ” زراب ” از دیده ی نمناک تو _ خشکیده لب هاى تو را باشد که تا خندان کنم
***
دلم برای تو تنگ می شود مادر
برای وصف قافیه لنگ می شود مادر
بریدم از عالم و آدم، از این بختم
انگار قلب ثانیه سنگ می شود مادر
***
میشه اسم پاکتو _ رو دل خدا نوشت
میشه با تو پر کشید _ توی راه سرنوشت
میشه با عطر تنت _ تا خود خدا رسید
میشه چشم نازتو _ رو تن گلها کشید
مادرم جونم فدات _ برم قربون چشات
تو اگه نگام کنی _ جون میدم واس نگات
***
الهی من بمیرم جایِ ماد
به چشمانم بمالم پایِ مادر
بیادِ لای لایِ بچگی ها
منم با هی هیِ هیهای مادر
***
مادر تو بهشت جاودانی مادر خورشید بلند آسمانی مادر
در چشم تو نور زندگانی جاریست سر چشمه ی مهر بیکرانی مادر
ای کاش که تا ابد نمیرد مادر یا هستی جاودان بگیرد مادر
مهر است سراسر وجودش تا هست ای کاش که پایان نپذیرد مادر
هر بار که خنده بر لبش می روید یا نبض گل سرخ، سخن می گوید
چشمان پر از ستاره ی مادر من در گردش آشنا مرا می جوید
چون مهر، بزرگ و بی نشانی مادر آرام دل و عزیز جانی مادر
ای کاش همیشه جاودان می بودی آن قدر که خوب و مهربانی مادر
در کوچه جان همیشه مادر باقیست _ دریای محبتش چو کوثر باقیست
در گویش عاشقانه، نام مادر شعریست _ که تا ابد به دفتر باقیست
***
چیزی نمانده خاطرم از نان مادرم _ چیزی بهغیر تاول دستان مادرم
تنها اتاق خلوت رؤیای کودکی _ شاهانه بود چادر ارزان مادرم
قایم که میشدیم کسی کارمان نداشت _ در چادر گرفته بهدندان مادرم
وقتی که از زمین و زمان خسته میشدیم _ سر میگذاشتیم به دامان مادرم
اقساط ماهیانه بابای کارگر _ کم بود در مقابل ایمان مادرم
غیر از دعا به حال من و خواهران من _ چیزی نبود در تب و هذیان مادرم
یادش به خیر شانه به موهام میکشید _ قربان گیسوان پریشان مادرم
یک سفره پر از برکت پهن کردهام _ با پول تانخورده قرآن مادرم
هرگز قسم به جان عزیزش نخوردهام _ دلتنگ مادرم شدهام جان مادرم
کو شانهای که سر بگذارم بهروی آن _ حالا که آمدهست سر شانه مادرم
از روزگار درس فراوان گرفتهام _ اما هنوز طفل دبستان مادرم
وقتی که از زمین و زمان خسته میشدیم _ سر میگذاشتیم به دامان مادرم
***
ای مادر مقدس و ای مهربان من
ای روشنی قلب من و دیده گان من
عشق و صفا و مهر و محبت نشان توست
ای پرتو امید دل ناتوان من
***
مادر من روح اندر جسم بیجانم تویی _ مادر من رونق این باغ و بوستانم تویی
شیره جان دادی تا بر جان خود آگه شدم _ جان بخش جسم زار خالی از جانم تویی
تو نهادی نام پاک ذات الله بر لبم _ مادر من رهبر قلب پریشانم تویی
بار ها آزاردمت لیکن تو خندیدی ز لطف _ مادرم بخشنده همچون ذات یزدانم تویی
تو بپروردی به مهرم تا شدم لایق به حرف _ در حقیقت شاعر هر شعر سوزانم تویی
پیکار دردمند دارد به مهرت احتیاج _ هم شریک خنده ها و چشم گریانم تویی
نظیفه پیکار
***
بی محبت مادر _ یک قنات بی آبم
مثل راه بی مقصد _ مثل عکس بی قابم
بی محبت مادر _ از شکوفه ها دورم
یک کبوتر بی بال _ یک چراغ بی نورم
بی محبت مادر _ چون لبان بی لبخند
ساکتم و غمگینم _ مثل بلبلی در بند
بی محبت مادر _ در دلم صفایی نیست
از بهار در قلبم _ هیچ رد پایی نیست
مادر عزیزم روزت مبارک
***
خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی و خرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
این جهان را گفتم
هستی و مکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همه رفعت را
همه عزت را
همه شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شان کم دارم
عزت و نام و نشان کم دارم
آن جهان را گفتم
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه مادر بود آن کم دارم
***
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش
و مهرش تا ابد در دلم جای دارد
تو بهترین گل، میان شهر گلهایی
تو رنگ آفتابی، شب که می رسد
مثل ستاره گویای مهتابی، مادر خوبم
روزت مبارک
***
در گلستان ادب اموزگارم مادر است
بعد رب العالمین پروردگارم مادر است
من که شاگرد دبیرستان عشق مادرم
اولین معشوق من در روزگار مادر است
روز مادر مبارک
***
مادر ای یکدانه و تنهاترین غمخوار من
از من عاشق تر به من دیوانه و بیمار من
وصف تو نتوان به صدها دفتر و دیوان نوشت
ای که وصفت روز و شبها تا ابد در کار من
پروراندی جان من با رنجهای بی شمار
کی شود قربانی ات این جان بی مقدار من
خرج کردی عمر خود را تا بروید جان من
من به لطفت زنده ام ای ابر باران دار من
شرح لطفت در ازل افسانه ای ننوشته بود
جان به قربان تو ای زیباترین پندار من
قصه ننوشته مهر و وفا را خوانده ای
ای که مهرت تا ابد در سینه تب دار من
درد هایم درد تو رنجم همه در جان تو
ای به دردم مرهم و ای مخزن اسرار من
هستی ام هست از تو و نامم ز تو نامی گرفت
سبز می باشم ز تو ای سبزی افکار من
سالهای عمرت افزون از هزاران سال باد
سالهای عمر من قربانی ات ای یار من
***
تو گوهری که در کف طفلی فتاده ای
من، ساده لوح کودک گوهر ندیده ام
گاهی به سنگ جهل، گهر را شکسته ام
گاهی به دست خشم به خاکش کشیده ام
***
ای آن که تویی صبور خانه، مادر _ ای شمع تویی فروغ خانه، مادر
ای عطر تو عطر هر بهار است، مادر _ وای (وی) مهر تو در حد کمال است، مادر
ای نام تو ملک،چه بی ریایی، مادر _ هم شاه غم و ملک وفایی، مادر
ای آن که بهشت بود تو را، ای مادر _ کآن وعده ی اوست، خدا، تو را ای مادر
ای افضل و ای سرور و ای شاه کلیدم، مادر _ زآن لحظه ی کودکی تویی امیدم، مادر
ای خواب تو بی خواب شده، هر شب و روز _ زآن لحظه خدا تو را صدا زد، مادر
این نام تو، نام توست زآن روز نخست _ زآن دم همه مبهوت ثنایت، مادر