وقتی یک چیز کوچک را بزرگ می کنند و در مورد آن صحبت می کنند، عبارت فوق کنایه آمیز است.
«آقامحمدخان» چیزی نداشت و وقتی از شیراز رفت آنقدر فقیر بود که در پول آن زمان دویست سال پیش فقط دو سکه داشت که پایین ترین پول آن زمان و امروز بود. دویست دینار (یک عباسی).
سنار جاگارک میز تحریر نمی خواهد
وقتی به خانه اول رسیدند، برای اینکه پول پس انداز کند و بتواند خود را به اصفهان برساند، این طرح را در سر داشت: یک قرص نان از نانوایی به قیمت یک سکه خرید و به جگر فروشی رفت و نان را خواست. کبد. فروشنده به محض اینکه جگر را وسط نان گذاشت و نان کمی چرب شد، به بهانه اینکه جگر تازه نبوده و مانده است، آن را پس فرستاد و نان سنکگ را خورد. کمی چرب با چنگال و گرسنه بودند.