سایه سنگین خرافات | چرا خرافات بخش جدایی‌ناپذیر از باورهای انسان شده است؟


روزنامه واشنگتن‌پست در سال 1888 در مقاله‌ای به بررسی یک باور خرافی رایج در انگلستان می‌پردازد؛ باوری که بر اساس آن عروس‌های انگلیسی برای خوشبختی در زندگی پیش‌رو، دسته‌ای تار مو از همه اعضای خانواده‌شان را به آستر لباس عروس‌شان می‌دوختند. آنها حتی برای محکم‌کاری، از موی حیوان خانگی‌شان هم نمی‌گذشتند. از انتشار این مقاله حدود یک‌ونیم‌قرن می‌گذرد ولی همچنان بدون شک خرافات بخشی از سیستم فکری ما باقی مانده است. دیگر «باور انسان به ناباورانه‌ترین پدیده‌ها» شگفت‌زده‌مان نمی‌کند و حتی متعجب هم نمی‌شویم وقتی رفتارمان تحت تاثیر عقایدی است که می‌دانیم تا چه اندازه بی‌اساس و پوچ هستند. طرفداران تیم بیسبال شیکاگو کابز از خرافاتی‌ترین طرفداران تیم‌های ورزشی در دنیا محسوب می‌شوند. آنها عجیب‌ترین کارها را برای پیروزی تیم مورد علاقه‌شان انجام می‌دهند؛ از تکان دادن دست‌های خود در طول بازی تا شستن لباس‌هایی که هنگام باخت تیم محبوبشان بر تن داشتند. آنها باور عمیقی دارند که شستن لباس‌ها می‌تواند شانس بد را از بین ببرد.

خرافات ریشه‌ای عمیق در ترس انسان از ناشناخته‌ها و در اعتقاد او به کنترل شانس در زندگی دارد. در واقع انسان‌ها به کمک خرافات می‌توانند به دنیای بی‌نظم و مملو از اتفاقات تصادفی پیرامونشان نظم ببخشند و تصور کنند که می‌توانند در کنترل همه اتفاقات نقش داشته باشند. باور به خرافات پدیده‌ای جهانی است و به نظر می‌آید که هیچ‌کس از این باورها در امان نیست. برخی خطوط هواپیمایی صندلی شماره 13 یا فرودگاه‌ها گیت سوار شدن به هواپیما با این شماره را حذف می‌کنند. در 80 درصد برج‌های بلند دنیا طبقه سیزدهم وجود ندارد، حتی در بعضی هتل‌ها و بیمارستان‌ها اتاق شماره 13 یافت نمی‌شود. 70درصد دانشجویان آمریکایی برای کسب نمره بهتر به طلسم‌های خوش‌شانسی متوسل می‌شوند. میلیون‌ها نفر در چین تصور می‌کنند که رنگ قرمز یا عدد هشت برایشان پول و خوشحالی به ارمغان می‌آورد. پژوهشی در تایوان نشان داده است که خریداران تعداد خریدهای خود را در سبدشان طوری تنظیم می‌کنند که نشانگر یک عدد خوش‌یمن باشد. مشکل اینجاست که بسیاری از ما می‌دانیم که چه اندازه این خرافات غیرمنطقی هستند، اما همچنان ناخودآگاه در رفتار و تصمیم‌گیری‌هایمان گوشه‌چشمی هم به خرافات داریم.

روان‌شناسی خرافات

 جین رایسن، استاد علوم رفتاری دانشگاه شیکاگو بوث در ایلینویز و یکی از اعضای اتحادیه روان‌شناسی آمریکا که سال‌های زیادی را وقف مطالعه باورهای خرافی و تفکرات جادویی کرده است، تاکید می‌کند که حتی افراد باهوش و تحصیل‌کرده نیز در دام خرافات گرفتار می‌شوند. دلیل این پدیده چیزی نیست جز سیستم فکری مغز که دنیل کانمن، روان‌شناس برجسته آمریکایی در کتاب «تفکر سریع و آهسته» برای نخستین‌بار آن را معرفی کرده است.

دنیل کانمن در کتاب خود فرضیه جدیدی درباره عملکرد مغز مطرح می‌کند. بر اساس این فرضیه ذهن انسان از دو نوع عملکرد سریع و آهسته برخوردار است. عملکرد سریع عملکردی شهودی است، در حالی که عملکرد آهسته به نوعی عقلانی‌تر است و وظیفه آن نادیده گرفتن قضاوت‌های شهودی در هنگام بروز خطاست. جین رایسن بر این باور است در هنگام تشخیص خطا، تفکر دوگانه مغز به طور خودکار نمی‌تواند آن را تصحیح کند. به عبارت دیگر، مردم می‌توانند متوجه شوند که باورشان اشتباه است، اما همچنان به آن عمل کنند.

بیشتر بخوانید  معجزه باورنکردنی سیب در سلامتی

این سیستم عملکرد دوگانه مغز، نقش اصلی در تقویت باور به خرافات دارد. سیستم یک که همان تفکر سریع مغز محسوب می‌شود در ارائه بدترین سناریوی ممکن برای هر اتفاقی بسیار ماهرانه عمل می‌کند و دائم در حال یافتن روابط علت و معلولی برای هر پدیده‌ای است؛ حتی پدیده‌هایی که هیچ علت خاصی برای آنها وجود ندارد یا پدیده‌هایی که حاصل تاثیرگذاری چندین عامل متفاوت هستند. برای مثال طرفداران تیم شیکاگو کابز معتقدند دلیل باخت تیمشان برای سال‌های متمادی، بیرون انداختن یک بز نر از استادیوم این تیم و نفرین صاحب این بز بوده است. طبیعی است که یافتن دم‌دستی‌ترین و سریع‌ترین دلیل برای شکست‌های مستمر تیم محبوبشان بسیار آسان‌تر از یافتن دلیل منطقی برای آن است. در سیستم تفکر سریع ذهن جایی برای نقش شانس در مسیر زندگی وجود ندارد و ذهن هرگز اتفاقی را که شاهد آن بوده است نتیجه تصادفی بودن پدیده‌ها نمی‌داند. علاوه بر بی‌توجهی نسبت به تصادفی بودن پدیده‌ها، بخش بزرگی از مردم از سوگیری تاییدی نیز رنج می‌برند، یعنی پیش‌فرض‌هایی دارند که همیشه به دنبال تایید آنها هستند و باورهای خرافی میانبری مناسب برای تایید پیش‌فرض‌های ذهنی آنهاست. سوگیری تاییدی تحت تاثیر عملکرد سریع مغز چرخه‌ای را ایجاد می‌کند که در نهایت تفکرات خرافی به یک واقعیت انکارناپذیر ذهنی تبدیل می‌شوند.

در مقابل سیستم سریع، سیستم آهسته مغز فرآیند منطقی را برای توضیح پدیده‌ها دنبال می‌کند که بسیار وابسته به واقعیت‌های ملموس و عینی است و مطالعات نشان داده است که ما اغلب به طور کاملاً ارادی این سیستم را نادیده می‌گیریم. یعنی نهایت سعی خود را می‌کنیم که از تحلیل منطقی وقایع براساس داده‌های واقعی شانه خالی کنیم. گویی ذهن نمی‌خواهد در تحلیل موقعیت‌ها، منطق را در اولویت خود قرار دهد. پژوهشی در ژورنال «شخصیت و روان‌شناسی اجتماعی» در سال 2007 به چاپ رسید که طی آن شرکت‌کنندگان باید در رقابت پرتاب دارت شرکت می‌کردند در حالی‌که روی صفحه دارت یک گروه، عکس یک کودک و روی صفحه دارت گروه دیگر عکسی از هیتلر بود. نتایج نشان داد که دقت آن گروه از شرکت‌کنندگان که به صفحه‌ای با عکس کودک دارت پرتاب می‌کردند، بسیار کمتر از آنهایی بود که به عکس هیتلر دارت پرتاب می‌کردند. یعنی حتی با علم به اینکه پرتاب دارت نمی‌تواند هیچ آسیبی به کسی وارد کند، همچنان هدف‌گیری و رفتار آنها تحت تاثیر سیستم تفکر سریع مغز بود و تحلیل غیرمنطقی مانع از دقت عمل آنها می‌شد.

حال چرا ما به فرآیند سریع فکری‌مان متوسل می‌شویم و خرافات را آنقدر جدی می‌گیریم؟ یکی از دلایل مهم آن این است که باورهای خرافی و عمل به آنها معمولاً برای ما هیچ هزینه‌ای ندارند. ما همیشه در حال مقایسه پیامدهای تصمیماتمان هستیم. وقتی تصور می‌کنیم رد شدن از زیر نردبان ممکن است بدشانسی بیاورد، ترجیح می‌دهیم با چند قدم بیشتر از مسیر دیگری عبور کنیم تا اینکه نحسی این کار دامن ما را بگیرد و گرفتار پیامدهای سنگین بدشانسی شویم.

دلیل دیگر نیز به رفتار پیشینیان ما برمی‌گردد. مقاله‌ای که در ژورنال روان‌شناسی و علوم رفتاری در سال 2018 به چاپ رسید، به این موضوع می‌پردازد که «خرافات ریشه در تفکر نیاکان ما دارند، اجداد ما قادر به درک نیروها و پدیده‌های جهان طبیعت نبودند، ولی متوجه بودند که نیروهایی هستند که می‌توانند بقای آنها را به خطر بیندازند». در نتیجه همین حس ناامنی، باورهای خرافی برای ایجاد حس کاذب کنترل بر شرایطی غیرقابل کنترل و کاهش اضطراب به وجود آمدند و به همین دلیل هم هرچه شرایط به‌هم‌ریخته‌تر، بی‌ثبات‌تر و ناامن‌تر باشد، خرافات مقبول‌تر و رایج‌تر است.

بیشتر بخوانید  گشت و گذار در بلندترین آبشار لرستان

روی زشت و زیبای خرافات

هرچند به ظاهر خرافات از محبوبیت چندانی در جوامع مدرن برخوردار نیست، اما واقعیت این است که برخی باورهای خرافی چندان هم بی‌فایده نیستند. آن بخش از خرافات که بر خوش‌یمن بودن بعضی رفتارها و کارها متمرکز است، می‌تواند با کاهش اثر اضطراب، بهبود عملکرد افراد را به همراه داشته باشد. استوارت وایس، نویسنده و استاد کالج کانکتیکات، در مصاحبه‌ای که با انجمن روان‌شناسی بریتانیا انجام داده است می‌گوید:   «شواهدی موجود است که نشان می‌دهد باورهای خرافی مثبت و متمرکز بر خوش‌شانسی، یک مزیت روان‌شناختی دارند که موجب بهبود عملکرد افراد می‌شوند. زیرا در وضعیت عدم کنترل بر شرایط که اضطراب زیادی به همراه دارد این باورهای خرافی هستند که روحیه مثبت را در افراد تقویت می‌کنند، حتی وقتی در سطح منطقی تفکرات خود یقین داشته باشند که پای هیچ جادویی در میان نیست.» نتایج مطالعه‌ای دیگر بر روی ورزش‌هایی مانند گلف، بازی‌های فکری و حرکتی توانسته است ثابت کند ژست‌هایی که نشان‌دهنده دعا کردن برای موفقیت بازیکنان یا هر نوع آرزوی کلامی برای موفقیت آنهاست موجب افزایش اعتماد به‌نفس و بهبود عملکرد آنها می‌شود.

ولی روی آشکارتر و عیان‌تر خرافات روی زشت آن است. بخشی که ریشه در ترس از ناشناخته‌ها دارد. همان بخش از خرافات که به جای ایجاد آرامش باعث افزایش نگرانی و اضطراب می‌شود. برای مثال به تخته زدن پس از تعریف از یک شخص، تصور بدشگونی آینه شکسته یا نحسی گربه سیاه، صبر بعد از عطسه یا خون ریختن بعد از خرید ماشین نو. همه این خرافات با نوعی ترس در زندگی همراه هستند و این احساس را به انسان می‌دهند که سایه شوم بدشانسی و بدیمنی همیشه برزندگی او سنگینی می‌کند. حتی دونالد ترامپ بعد از هر وعده غذایی با ریختن نمک بر شانه‌اش چشم بد را از خود دور می‌کند (نیویورک‌تایمز، 2016). این باور که بدشانسی در کمین است و باید با هر ترفندی آن را از خود دور کرد، می‌تواند امنیت ذهنی و روانی انسان‌ها را مختل کند.

خرافات و تصمیمات مالی

93سرمایه‌گذاران از هر پیشینه فرهنگی و طبقه اجتماعی که باشند نمی‌توانند خود را از تاثیر خرافات دور نگه دارند. دنیای مالی بسیار غیرقابل پیش‌بینی و بی‌ثبات است و سرمایه‌گذاران همیشه به دنبال یافتن ساختاری پیش‌بینی‌پذیر در این آشفته‌بازار هستند و تنها راه یافتن چنین ساختاری متوسل شدن به خرافات است. نمونه آن بازار سهام در کشور چین است. در فرهنگ چینی، اعداد خاصی خوش‌یمن و اعدادی دیگر بدشگون هستند و همین باور ساده بسیاری از برنامه‌ریزی‌ها و رفتارهای مردم چین را تحت تاثیر خود قرار داده است. در مطالعه‌ای که در سال 2016 بر روی شرکت‌های فعال بورسی در چین انجام شده مشخص شد تعداد شرکت‌هایی که کد آنها شامل اعداد خوش‌یمن هستند بسیار بیشتر از شرکت‌هایی با عددهای بدشگون است؛ علاوه بر آن سهام این شرکت‌ها به طور میانگین با قیمت‌های بالاتری نسبت به شرکت‌هایی با عددهای بدشگون خریدوفروش می‌شوند. به طور کلی یافته‌های این پژوهشگران نشان می‌دهد که قیمت‌های بازار سهام در چین بسیار هماهنگ با باورهای خرافی در مورد خوش‌شانس بودن یا نبودن اعدادی خاص است.

بیشتر بخوانید  المیرا شریفی مقدم کیست؟ | سیر تا پیاز زندگی مجری معروف شبکه خبر

نفوذ باورهای خرافی در رفتار مالی سرمایه‌گذاران تا جایی پیش رفته است که آن را یکی از عوامل موثر بر نوسانات قیمت‌های سهام می‌دانند. جسیکا واچر، استاد مدیریت مالی دانشگاه وارتون، در پژوهشی با عنوان «سرمایه‌گذاران خرافاتی» توضیح می‌دهد که نوسانات بازار سهام گاهی بسیار بزرگ‌تر از آن است که تصور کنیم ناشی از انتظارات منطقی سهامداران از سود سهام است. واچر تاکید می‌کند که در تحلیل‌های بازار سهام باید همواره این واقعیت را در نظر داشت که سرمایه‌گذاران افرادی غیرمنطقی هستند که تصمیم‌گیری‌های آنها بسیار تحت تاثیر سوگیری‌های ذهنی‌شان قرار دارد. واچر و همکار محقق او مطالعه‌ای در ادامه مطالعه دهه 1940 روان‌شناس آمریکایی، بی‌ اف اسکینر، انجام دادند. در مطالعه اسکینر مشخص شده بود که کبوترها به طرز عجیبی تمایل دارند از مجموعه‌ای از اتفاقات تصادفی ساختاری منظم و قاعده‌مند بسازند که نتیجه مشابهی در مطالعه واچر نیز به دست آمد. واچر ثابت کرد که انسان‌ها نیز به صورت غریزی مایل‌اند در هر موقعیتی به دنبال نظم و الگویی قاعده‌مند باشند. واچر و همکارش در مطالعه خود قید می‌کنند که قیمت سهام معمولاً نتیجه یک فرآیند تصادفی مانند سود سهام شرکت یا نرخ ارز یک کشور است ولی باید همیشه به خاطر داشت که پیش‌بینی که امروز برای قیمت آینده سهام انجام می‌دهیم فقط در قیمت امروز سهام تاثیرگذار است. به عبارت دیگر فرآیند قیمت یک سهام فرآیندی غیرقابل پیش‌بینی است و همواره این قیمت است که با واقعیت منطبق می‌شود، نه واقعیت با قیمت. واچر در تایید نقش نفوذ خرافات در بازار سهام به «اثر روز دوشنبه» اشاره می‌کند که بر اساس آن معامله‌گران بازار سهام با تصور اینکه روند روز جمعه (آخرین روز هفته) به طور قطع در روز دوشنبه هم ادامه پیدا می‌کند معاملات خود را در بازار سهام انجام می‌دهد. واچر همچنین به جمعه‌ای که 13 ماه باشد یا نوسانات بیش از اندازه در ماه اکتبر نیز اشاره می‌کند. خود این واقعیت که یک روز هفته شاهد رفتار متفاوتی از سرمایه‌گذاران هستیم نشان‌دهنده نقش یک پدیده روانی بر بازار سهام است.

باورهای خرافی لزوماً افراد را به سرمایه‌گذاران بدی تبدیل نمی‌کند ولی بهترین سرمایه‌گذاران کسانی هستند که واقعیت‌ها را به فرضیات نمی‌فروشند. آنچه یک سرمایه‌گذار حرفه‌ای نیاز دارد اطلاعات است، نه خوش‌یمنی و بدشگونی خریدوفروش در یک روز از هفته. حقیقت ناخوشایند این است که نه‌تنها بازارهای مالی، بلکه کل دنیا مکانی پیش‌بینی‌ناپذیر و مملو از اتفاقات تصادفی است. اگر شواهد نشان دهند که عواقب یک تصمیم سرمایه‌گذاری خطرناک و جبران‌ناپذیر است، هیچ خوش‌یمنی که هلال باریک ماه نو به همراه می‌آورد نمی‌تواند مانع از زیان دیدن شما در سرمایه‌گذاری‌تان شود. 

دیدگاهتان را بنویسید