زخم قدیمی خنیاگران – ایسنا



ایسنا / خراسان رضوی گنجینه های فولکلور ، که صدای آنها فریاد پیشینه تاریخی ماست ، اما سخاوت و فروتنی آنها بیانگر سکوت و محجوب بودن آنهاست. البته این سکوت نشانه رضایت نیست؛ این سکوت راوی زخم های قدیمی کنیاگران است.

چندی پیش خبر درگذشت پسر حسن سمندری (فرزند استاد گلم حسین سمندری) را که خواننده دوتار و ماکامی است ، شنیدم و شوکه کردم. در اوایل بهار امسال ، او با حسن سمندری تلفنی صحبت کرد و او چنان صبور بود و او با آرامش و خونسردی جواب داد که هرگز به ذهنم خطور نکرد که کودک بیماری دارد و با چنین معضلی روبرو است.

او در این گفتگو همچنین از وصیت نامه پدرش می گوید؛ استاد گلم حسین سمندری به پسرش سفارش کرده بود: “اگر مرا دوست داری ، این هنر را رها نکن. میراث و هر چیز بزرگتری که به شما می دهم ، خانه ای به شما می دهم یا کلاً همان اشکال را به شما می دهم ، سرانجام یک روز ناپدید می شود و شما چیزی نخواهید داشت. “اما این هنر پس از مرگ شما همیشه با شما و دیگران باقی خواهد ماند.”

اما پس از درگذشت پسر آقای سمندری حسن ، اخباری مبنی بر اینکه یک سری آشوب علیه هنرمندان محلی و البته آنها در فضای مجازی در حال تکرار است ، منتشر شد و سپس شایعه شد که وی ادعا کرده دخترش را فروخته است. درمان پسرش بسیاری از اوقات کافی نیست که بگوییم پشیمانی و سالها پشت به شرم کنیم. کسانی که به موسیقی علاقه مندند ، ارزش یک ساز را برای یک نوازنده می دانند. حسن آقا خودش در مورد اهمیت ساز صحبت کرد و گفت: “پدر من با سازش همبستگی زیادی داشت. “بیشتر اوقات ، وقتی به استقبال آنها می رفتم ، می دیدم که آنها دستان خود را زیر سر خود قرار داده و ساز را بر روی سینه های خود قرار داده اند و آنها در همان حالت خوابیده اند.”

بیشتر بخوانید  ببینید: خسروی در آسانسور گیر کرده است!

حال ، آیا پسر این پدر که بدون شک همان همبستگی با ساز را از پدرش به ارث برده است ، باید سازش را بفروشد؟ من این را از اخبار خواندم و از دوستان مشترک آن را شنیدم. یکی از نزدیکان آقای سمندری حسن گفت که وی ادعا کرد این را به جمعی از افرادی گفته است که برای ابراز همدردی با از دست دادن فرزندش به خانه وی رفته اند و سپس این مشکل در رسانه ها گزارش شده و … ؛ البته این افراد به راحتی چنین چیزهایی را نمی گویند ، بسیاری از این هنرمندان انتظار ندارند که زخم و درد خود را فریاد بزنند ، آنها دردها را می بلعند و با سازهایشان به آنها می گویند.

امروز دوباره با آقای حسن سمندری تماس گرفتم. در طول مکالمه ، او با همان متانت و بدون شکایت گفت: “ساز ما گوشت ، پوست و خون ما است. ما نفس می کشیم ، ما عاشق بازی هستیم.” من به او گفتم که این میزان بی رغبتی باعث خجالت ما نیز شد ، اما “مودبانه پاسخ داد” اگر شما عاشق موسیقی باشید ، ما هستیم ، در غیر این صورت بدون مردم هیچ چیز نخواهیم بود.

البته ، این زخم ها نیز قدیمی هستند و هر بار باز می شوند. از زخم های استاد فقید فولکلور برای ما بگویید که به خانواده اش گفت ما برای شما تخت بیمارستان نداریم یا از تبعید بی پایان استاد شریف زاده برای ما بگویید که او چگونه آخرین لحظات زندگی خود را سپری کرد … در مورد استاد پور- آتئی که کنسرتش لغو شد یا محمد یگان که برایش می گوید: “مردگان هنرمندان عزیز هستند” برای ما بگویید …

بیشتر بخوانید  آیا موج عظیم پناهجویان افغان در مرزهای ایران واقعی است؟

همه اینها گفته شد و به درستی شنیده نشد … همه این گنجینه از دست رفت و حمایتی که باید از هنرهای عامیانه و فولکلور انجام شود فراهم نشد. شاید مسئولان ذیربط فراموش کرده اند که وظیفه آنها چیست ، شاید اهمیت هنر مناطق را فراموش کرده اند یا شاید فراموش کرده اند که وظیفه آنها مراقبت از وضعیت هنر و هنرمندان است ، شاید به این دلیل که فراموش کرده اند هنرمندان محلی که به اندازه بسیاری سر و صدا ندارند. آنها به دنبال بدست آوردن بایگانی از گنجینه های هنری خود نیستند و حتی نمی دانند چگونه باید شناخته شوند. جای تأسف بیشتر این است که نقش و وظیفه سرپرستان در دو موضوع خلاصه می شود که در دو موضوع خلاصه می شود ، بازدید از هنرمندان در طول بیماری و نامه تسلیت بعد از مرگ آنها …

یادداشت سیمین سلیمانی ، خبرنگار ایسنا

انتهای پیام

دیدگاهتان را بنویسید