رقابت امری است که همیشه بین بچه های یک خانواده وجود دارد. اما ممکن است والدین نیز ، با رفتارهای ناخودآگاه خود ، به آن دامن بزنند. ما همگی مصرانه بر این باوریم که بین فرزندان خود تفاوتی قائل نیستیم و از صمیم قلب می گوییم:” ما همه بچه هامون رو یک جور دوست داریم.”
اما چه طور می توان بچه هایی را که به طور طبیعی با هم تفاوت دارند به یک شکل و یک اندازه دوست داشت؟ چنین چیزی محال است.
آیا این طور نیست که پدر یا مادر به عنوان مثال با فرزند ارشد بیشتر احساس هم دلی می کند ؟ آیا ما همگی ، وقتی فرزندانمان با هم دعوا می کنند، بی اختیار مایل نیستیم یکی از آن ها را محق بدانیم؟ بی طرفی مطلق والدین در دنیای انسان ها جایی ندارد.
به جای حس گناه ، بهتر است سعی کنیم ببینیم چرا ، برغم میل باطنی، بین فرزندان خود فرق می گذاریم؟ یا حتی اگر فرقی نمی گذاریم ، ببینیم چرا با یکی از آن ها بیشتر احساس نزدیکی می کنیم. یا چرا یکی از آن ها بیشتر از بقیه ما را عصبی می کند؟ اگر شهامت به خرج دهیم و با صراحت چنین پرسش هایی را مطرح کنیم، آسوده تر می توانیم مانع تبعیض ها شویم.
برای این که نگرشِ تا حد امکان بی طرفانه داشته باشید راهکارهایی را پیشنهاد می کنیم که با تکیه بر آن ها می توانید بفهمید که چرا هر یک از فرزندان ، احساسات خاصی را در وجود ما بیدار می کند.
بچه و گذشته من
هر کدام از بچه ها در مقطع خاصی به زندگی شما قدم گذاشته اند و شما را به یاد گذشته خودتان می اندازد . مثلا فرزند ارشد وقتی به دنیا می آید که مادرش از لحاظ شغلی موفق است. کمی بعد وقتی بچه دوم به دنیا آمد ، مادر تصمیم می گیرد تا مرخصی بگیرد . اما دیری نمی پاید که نمی تواند در خانه ماندن را تحمل کند. بنابراین احتمال دارد به شکلی ناخودآگاه بین فرزند دوم خود و دوره دلسردی ارتباط برقرار کند.
این چنین است که رابطه اش با فرزند دوم از این افکار ناخودآگاه متأثر می شود. حالت دیگر این است که یکی از رفتارها یا خصلت های بچه شبیه یکی از والدین باشد که ممکن است سبب نزدیکی آن دو شود یا باعث شود تا پدر و مادر به خاطر همین تشابه فرزند را از خود براند.
جا دارد تا والدین با دید باز و دقیق به تجربه های دوران کودکی خود بنگرند، چون اغلب آنان این تجربیات را از نسلی به نسل دیگر منتقل می کنند. حیف است که پدر و مادر به این ترتیب و از سر ناآگاهی باعث شوند که نسل به نسل در خانواده ، سلسله ای از بچه های “عزیزدردانه” یا برعکس ” جوجه اردک زشت” بار بیایند…
رقابت بین فرزندان واحساس تبعیض کردن
بچه بازتابی است از زن و شوهر
تولد هر کودک در مقطع خاصی از تاریخچه زندگی زناشویی رخ می دهد ، به عنوان مثال ، فرزند اول ثمره عشق والدین و بچه سوم شاید نجات بخش زندگی زوج در حال فروپاشی است.
رابطه ای که شخص با فرزندانش ایجاد می کند، در اکثر موارد تحت تأثیر رابطه ای است که با همسر خود دارد. مثلا در دوره خوش و خرم عشق و عاشقی ، مادر از این که می بیند چهره پسرش مو به مو به چهره پدر شباهت دارد به وجد می آید و دلباخته او می شود .
کافی است زوج دچار مشکل شود تا این قبیل روابط زیرو رو شود. مادر از این که می بیند پسرش شبیه شوهری است که این همه او را اذیت می کند دل چرکین می شود و به همین دلیل نیز او را پس می زند.
با وقوع طلاق ، تبعیض بین بچه ها تشدید می شود و گاه شکل اغراق آمیزی به خود می گیرد، به عنوان مثال مرد یا زن دیگر تحمل فرزندی را ندارد که شبیه همسر سابقش است. این گونه است که همسر سابق نیز از همین شباهت فرزند با خود استفاده می کند و او را وا می دارد تا موضع خود را مشخص کند.
باور همگان بر این است که فرزند عزیز دردانه در میان سایر فرزندان، جایگاه بهتری نیز دارد اما همیشه این طور نیست. به دلیل این که پدر و مادر روی او سرمایه گذاری های بزرگی نیز می کنند این احتمال وجود دارد انتظارات فراوان والدین برای چنین کودکی خفقان آور و فلج کننده نیز باشد.
قابل پیش بینی نیست
باور همگان بر این است که فرزند عزیز دردانه در میان سایر فرزندان، جایگاه بهتری نیز دارد اما همیشه این طور نیست. به دلیل این که پدر و مادر روی او سرمایه گذاری های بزرگی نیز می کنند این احتمال وجود دارد انتظارات فراوان والدین برای چنین کودکی خفقان آور و فلج کننده نیز باشد.
بدون تردید بچه هایی که عزیز کرده نیستند از این که می بینند منتخب والدین نیستند رنج می کشند. اما عزیز دردانه نبودن جنبه های مثبت هم دارد. کودکی که احساس می کند به نسبت برادر یا خواهرش کمتر مورد توجه والدین است مدام تلاش می کند تا جای دیگری جلب توجه کند.
این امر می تواند باعث شود تا در بیرون از چارچوب خانواده به دنبال جلب توجه و عرض اندام باشد. چنین کودکی در قیاس با عزیز دردانه ی پدر و مادر ، خیلی راحت تر به استقلال می رسد و محیط خانه را ترک می کند.
می بینیم که پیش بینی آینده کودک با توجه و علاقه ای که والدین به او داشته اند ، کار ساده ای نیست.همه چیز بستگی به ظرفیت فرد در قبال جایگاهی که پدر و مادرش در دوران کودکی برای او در نظر گرفته اند.
بازبینی کنید
باید وقت گذاشت و به ویژه شهامت به خرج داد و در رفتار با کودکان بازبینی کرد. اما مسئله این جاست که آیا باید به ناله ها و شکوه های فرزندانمان نیز توجه کنیم؟ بارها شنیده ایم که یکی از آن ها گفته:” تو فلانی رو بیشتر از من دوست داری”
وقتی یکی از بچه ها به این ترتیب ما را مخاطب قرار می دهد ، ما باید به حرفش گوش کنیم، شاید چیزی هست که از چشم ما پنهان مانده است اما دلیل ندارد که آن را زیاد جدی بگیریم.
بهتر است در چنین شرایطی موضع خود را به صورت واضح مشخص کنیم:” من سعی می کنم تا جایی که می شه بین شما فرق نذارم” بعد باید با کسی مشورت کنیم ، از همسر خود یا یکی از نزدیکان بخواهیم نظر خود را در این باره بگوید تا ببینیم آیا بین فرزندان خود تبعیض قائل می شویم؟ البته طرح چنین پرسشی ایجاب می کند که توان و ظرفیت کافی برای شنیدن پاسخ منفی هم داشته باشیم و بدانیم که آیا تغییر رویه خواهیم داد یا نه.
این امر به هر پدر و مادری اجازه می دهد تا رشد کند و متحول شود. این چنین است که تغییراتی در خود پدید می آوریم که به ما اجازه می دهد از دام بسیاری از بارهای سنگین گذشته خانوادگی یا زناشویی برهیم و آن ها را بر کودکان خود بازتاب ندهیم.
پدر و مادر شدن اگر اجازه دهد که والدین نیز رشد کنند ماجرای بسیار دلچسبی است، یعنی هنگامی که امکان دهد والدین نیز موضع گیری های قدیمی خود را تغییر دهند و به نسبت برخی از خانواده ها ، آزادتر باشند و عادلانه تر با خود رفتار کنند.