شاهان پادشاهی ادب پارسی که تاج پاره هایشان را به نگین معرفت آراسته و پادشاهی هنرشان را چراغ حکمت روشن می کند، عشق را از ابریشم خیال می بافند و فرشی از فرهنگ را بر نخ می افزایند و پارچه عشق برای تسبیح به زیبایی زبان می گشایند و بهترین کلاه خود را در سرزمین مقدس می گذارند و تسلیم سرزمین بردگی می شوند فرهاد اکل صبر کن بیستون و خودت دیوانه کن بیابان گرد است بادیه نشین متحیر و سرگردان در میان صحرای هلاکت، پایش بر زنجیر ذوالفیجار و دلش بر ریسمان گیس آسوده است. هر شب مست از خواب بیدار می شوند، دلشان پر از بردگی است و ساغر جان از شراب مطبوع ساقی آتشین، سرشان پر از ستون های عشق است و فرمان های بهشتی را اطاعت می کنند.
او از ارباب اموال و خیرین حلقه حد است که قلمش سرچشمه محسن افلاک و حسنات او آفاق معروف حکیم نظامی است. پردیس شخصیت او، فردوسی فرهنگ فارسی و قلم شیوای او مایه مباهات ادبیات فارسی است.
نظامی از معدود نوابغ آن روزگار است که کتاب شعر فارسی را به مثنوی آورد و کلمات پنج قصیده را با شیوایی حفظ کرد. بذر توحید در مزرعه کاشته شد و بوی امید از اولیای امید گرفته شد. غم نسرینا قلمش را آورد، باد سابینا را به رقص درآورد و عشوههای کمال گفتار او را به سوی کسانی کشاند که با شوق مینوشند…
خورشید خمسه مثنوی او چون در سپهر فرهنگ، هفت برج عشق، اقبال داشت، چون گله پروین به زنجیر کشیده شد. سلیمان دل در هوای بلکیس ابیاتش به صبا می رود و از شعرش به بوستان بزم می رود.
انبار اسرار او گنجینه ای از اسرار عصرانه است و بیست مقاله او نقشه زندگی است. قطب نماي كلام او، چنان كه بر صفحه حكمت مي چرخد و ادبيات احاطه بر قلم و قلب بنده اش. در حالی که قلم بر صفحه افکار می چرخید، نویسنده ادبیات عشق را در بالای جدول قرار داد.