- اعمال و حوادث شب و روز هشتم محرم الحرام
- وقایع روز هشتم محرم
- تشنگی و کمبود آب
اعمال و حوادث شب و روز هشتم محرم الحرام
به گزارش سلام نو؛ روزه گرفتن روز هشتم محرم از جمله اعمالی است که خداوند به وسیله آن دعای روزه دار این روز را مستجاب می کند.
روز هشتم محرم به نام علی اکبر است که تشنگی این طفل معصوم و بی گناه را سیراب کرد. روزی که تشنگی بیداد کرد. روز هشتم محرم سال 61 هجری قمری در سراسر کشور کم آبی بود و کودکان بی گناهی که طاقت تشنگی را نداشتند با قطره ای آب کشته شدند.
وقایع روز هشتم محرم
چون خبر این واقعه به عبیدالله بن زیاد رسید، رسولی نزد عمر بن سعد فرستاد و گفت: شنیدم که حسین در حال حفر چاه است و آب می آورد. به محض این که این نامه به دست شما رسید، مواظب باشید که دستشان در آب نرود و کار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت نگیرد. عمر بن سعد به دستور او عمل کرد.
در این روز «یزید بن حسین حمدانی» از امام (علیه السلام) اجازه خواست تا با عمر بن سعد صحبت کند. حضرت اذن داد و او بدون سلام وارد عمر بن سعد شد. عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیزی مانع از سلام و احوالپرسی من شد؟ آیا من مسلمان نیستم؟ فرمود: اگر خود را مسلمان می دانی پس چرا بر سوگند پیامبر قیام کردی و تصمیم به کشتن آنان گرفتی و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی نیز از آن می نوشند، از آنان می گیری؟
عمر بن سعد سرش را پایین انداخت و گفت: ای حمدانی! می دانم آزار دادن به این خانواده حرام است، در لحظه حساسی هستم و نمی دانم چه کنم. آیا سلطنت ری را که سلطنت او را با شور می سوزانم کنار بگذارم؟ یا دستانم به خون حسین آغشته می شود، در حالی که می دانم سزای آن آتش است؟ ای برادران! قانون ری نور چشم من است و نمی بینم که بتوانم آن را منتقل کنم.
یزید بن حسین همدانی برگشت و موضوع را نزد امام (علیه السلام) آورد و گفت: عمر بن سعد حاضر است تو را در برابر حکومت ری بکشد.
امام (علیه السلام) یکی از یاران خود را به نام عمرو بن کرزا بن سعد فرستاد و از او خواست که شبانه بین دو لشکر ملاقات کند.
شبانه امام حسین علیه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر به مکان موعود رسیدند. امام حسین (علیه السلام) به یاران خود دستور بازگشت داد و فقط برادرش عباس و پسرش علی اکبر را نزد خود نگه داشت. عمر بن سعد نیز پسرش «حفص» و غلامش را نگه داشت و بقیه را رها کرد.
در این جلسه عمر بن سعد هر بار به سؤال امام پاسخ می داد: آیا می خواهی با من بجنگی؟ بهانه ای آورد. یک بار گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند! امام (علیه السلام) فرمود: خانه شما را می سازم. ابن سد گفت: می ترسم اموالم را بگیرند! گفت: از اموالی که در حجاز دارم، بهتر از آن را به تو می دهم. عمر بن سعد گفت: از خشم ابن زیاد بر جان اعضای خانواده ام در کوفه می ترسم و می ترسم آنها را به شمشیر بکشد. پیامبر وقتی دید که عمر بن سعد تصمیم خود را تغییر نمی دهد، برخاست و گفت: چه می شود؟ خداوند جان در بستر را از شما بگیرد و در قیامت شما را نبخشد. به خدا قسم میخورم! می دانم گندم عراقی نمی خوری! ابن صاد با تمسخر گفت: بس خوردیم.
پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه ای به عبیدالله نوشت و پیشنهاد کرد که حسین را آزاد کنند. چون گفت یا به حجاز برمی گردم یا به کشوری دیگر. عبیدالله نامه ابن سعد را در حضور یارانش خواند، «شمر بن ذی الجوشان» بسیار ناراحت شد و نگذاشت عبیدالله با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند.
تشنگی و کمبود آب
«خوارزمي» در مكتل الحسين و «خياباني» در وقايع العليام نوشته اند كه در روز هشتم محرم، امام حسين (عليه السلام) و يارانش از تشنگي شديد رنج مي بردند. پس امام (علیه السلام) کلنگی برداشت و زمین پشت خیمه را به فاصله نوزده قدم به سمت قبله حفر کرد و آب زلالی بیرون آمد و همه مشروب خوردند و مشک های خود را بار کردند، سپس آب ناپدید شد و اثری از آن نماند. مشاهده گردید.
وقتی خبر این ماجرا به عبیدالله بن زیاد رسید، رسولی نزد عمر بن سعد فرستاد و گفت: به من خبر دادند که حسین در حال حفر چاه و آب گرفتن است. به محض این که این نامه به دست شما رسید، مواظب باشید که دستشان در آب نرود و کار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت نگیرد. عمر بن سعد به دستور او عمل کرد.
شب هشتم محرم به فرزند ارشد امام حسین (ع) اختصاص دارد که شبیه ترین شخصیت به پیامبر اکرم (ص) بود، شخصی همیشه پدرش را به یاد پیامبر می انداخت.
اما اکبر اولین نفر از بنی هاشم بود که به میدان رفت. او که نزدیکترین فرد به امام (علیه السلام) بود، چون غیبت پدرش را در میان خیل گرگ های خونخوار کوفه و شام می دید، از همه دوستان و اهل بیت خود پیشی می گیرد و در راه آرمان ها فدا می شود. او وارد میدان می شود تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین (ع) تقویت کند. جنازه حضرت علی اکبر تنها قطعه قطعه شده در کربلا بود و معروف است که جوانان بنی هاشم جنازه او را با لباس به خیمه ها بردند.