می گویند روزی «آقای نوید الشر» قصد خروج از کشو را داشت و فرصت آموختن زبان خارجی را نداشت، یکی از دوستانش به او توصیه کرد:
«یا» آقای نوید الشرر «هرجا رفتی همه همه چی گفتند تو بگو آره».
«آقای نوید الشر» رفت.
گفته می شود عده ای از جوانان آن دیار از لباس «آقای نوید الشرع» تعجب کردند و از «آقای نوید الشرع» خواستند که:
“این چه لباسای مسخره ایه! می پوشی که کتک بزنی؟”
«آقای نوید الشر» که زبانشان را نمی فهمید، دستور دوستش را اطاعت کرد و گفت: «بله».
و جوانان آن دیار «آقای نوید الشرع» را تا سر حد مرگ کتک زدند.
«آقای نوید الشر» برگشت و ماجرا را گفت;
چون دوستش این را شنید به او گفت: پس این بار رفتی; هر چه می گویند، بگو نه
«آقای نوید الشر» رفت.
می گویند همان جوانان دوباره «آقای نوید الشرع» را دیدند و از او پرسیدند:
“آیا دفعه قبل ضرب و شتم کافی نبود که اینطوری برگردی؟”
جی. نوید الشر که زبان آنها را نمی فهمید به دستور دوستش عمل کرد و گفت “نه”.
و باز هم جوانان آن دیار «آقای نوید الشرع» را تا خورد.
«آقای نوید الشر» برگشته و همه با تعجب از او می پرسند که چرا اینطور شده؟
و “آقای نوید الشرر” گفت: تمام بدن من است، به درد من می خورد !!!!
نتیجه اخلاقی:
در روایات آمده است که:
“به فرزندان خود یک زبان خارجی و یک کامپیوتر بیاموزید که این روزها از هر چیزی مهمتر است…!!
مجموعه: مجله اینترنتی تشویقی