دخترم گفت در تهران با آقایی آشنا شده / وقتی زنگ زد معلوم بود حالش خوب نیست



این زن ساکن مشهد می گوید که ماه ها منتظر آدرس دخترش بوده و بارها به زیارت امام رضا (ع) رفته و نذر کرده که دخترم دوباره به او زنگ بزند و منتظر بماند و حالا دارد صحبت می کند. به یک همشهری او متوجه شد جسد پیدا شده در خانه ترور متعلق به دخترش است. گفتگو با این مادر داغدار را در ادامه می خوانید.

قبل از اینکه داستان ناپدید شدن دخترتان را بگویید، حالا که متوجه شدید او در خانه وحشت کشته شده است، از دادگاه چه می خواهید؟

من 100% میخوام انتقام بگیرم تحت هیچ شرایطی حاضر به بخشش نیستم. قاتل باید مجازات بشه اما هنوز اداره اطلاعات تهران با من تماس نگرفته است که بگوید آزمایش DNA تایید شده است و من این را از زبان شما می شنوم. او احتمالا شنبه با من تماس می گیرد و خبر غم انگیزی را که هرگز نمی خواستم بشنوم به من می گوید. راستش تمام این مدت دعا می کردم که آزمایش منفی شود و به من بگویند جنازه پیدا شده در خانه ترور متعلق به دخترم نیست. اما حالا می خواهم انتقام قاتل دخترم را بگیرم. حتی اگر میلیاردها تومان هم بدهند، حاضر نیستم او را ببخشم. اگر ببخشید من دخترها را اشتباه گرفتم. او را ببخشید که زود آزاد شد و دوباره به دختران دیگر خیانت کرد و او را در خانه حبس کرد و سپس به راحتی جان آنها را گرفت؟ در تمام این سال ها دخترم را با هزار سختی بزرگ کردم اما مردی بی رحم ظاهر شد و او را از من گرفت. من تازه متوجه این ماجرا و قضیه این مرد شدم. اگر در پرونده قبلی اش به شدت مجازات می شد، هرگز آزاد نمی شد تا به راحتی به دختران دیگر خیانت کند و او را در خانه خود حبس کند و در نهایت جان دخترم را بگیرد.

اما خدا می داند که چه ظلم های دیگری انجام شده که هنوز اسرار آن فاش نشده است.

داستان خانه وحشت را تا زمانی که از دخترتان مطلع نشدید در روزنامه یا فضای مجازی خواندید؟
نه. اصلا. من اهل فضای مجازی نیستم از زمانی که پلیس با من تماس گرفت و از دخترم پرسید، فهمیدم در آن خانه چه اتفاقی افتاده است.

بیشتر بخوانید  قتل هولناک مرد میانسال توسط پسرش به خاطر خرید بازی رایانه ای

دخترت کی مفقود شد؟

دخترم محبوبه اوایل امسال از خانه خارج شد و دیگر او را ندیدم. ماه رمضون بود، 2 روزه خبری ازش ندارم. البته پیش آمده که با دوستانش بیرون رفته و یکی دو روزی هم به خانه نیامده است. معمولاً نزد دوستانش می رفت. اما آخرین باری که از او خبر نداشتم حدود یک هفته قبل از آن بود که با من تماس گرفت و گفت در تهران است. سابقه داشت گاهی برای دارو و معالجه به تهران می رفت. بالاخره دخترم 3 یا 4 ساله بود که دچار افسردگی شد و هر از چند گاهی برای معالجه به تهران می رفت. و این بار فکر کردم برای معالجه به تهران رفته است.

چه زمانی متوجه شدید که سعید دخترتان را اسیر کرده است؟

چند روز بعد که زنگ زد و گفت تهران است، موبایلم زنگ خورد و جواب ندادم چون شماره ناشناس بود. 2 دقیقه بعد دوباره موبایلم زنگ خورد و این بار شماره دخترم افتاد. من جواب دادم او محبوب بود. گفت در تهران با آقایی آشنا شده است. سپس گوشی را به مرد داد. لحن صحبتش مثل یک مرد بزرگ بود. گفت که از همسرش طلاق گرفت و صاحب یک فرزند شد. او می گفت که طراحی برای مدتی یک رویا بود، اما حالا این موضوع تغییر کرده و حسابی شده است. او به من گفت که دخترت را دوست دارم و می خواهم با او ازدواج کنم و زندگی کنم. وقتی صدا و لحن صحبتش را شنیدم شوکه شدم و خیلی عصبانی شدم. به او گفتم گوشی را به دخترش بده و به محبوبی گفتم چرا تو در خانه غریبه ای و به او اخطار دادم که فوراً برود اما مرد گفت نگران نباش و بعد گفت خواهرش هم با او زندگی می کند و هر دو. دخترانم هوا دارند .

بعدش دوباره باهات تماس نگرفت؟

آن روز مردی (مادر محبوبه در طول مصاحبه سعید را مرد خطاب می کرد) تلفن را قطع کرد و من 10 یا 15 روز با دخترم در ارتباط بودم، اما او تلفن همراه خود را از دسترس خارج کرد و چون نمی توانست با او تماس بگیرد. ، او بسیار نگران بود. به کلانتری رفتم و ناپدید شدن را به پلیس گزارش دادم.

بیشتر بخوانید  پای رمزارز به آدم‌ربایی هم باز شد

در تماس هایی که با دخترتان داشتید، او از حبس شدن در خانه ای از وحشت صحبت نکرد؟

نه. اما آخرین باری که به من زنگ زد، مشخص بود که حالش خوب نیست و ناراحت است. بعد از اینکه با آن مرد تماس گرفتم، یک بار به دخترم زنگ زدم و گفتم کجایی؟ گفت من امامزاده حسن هستم. گفتم چرا نمی آیی یا حداقل آدرس را به من می ده تا ببینمت و بفهمم کجایی. گفت زود میاد و بعد گوشی رو قطع کرد. دوباره بهش زنگ زدم گفت تهران هستم و به زودی میام. بعد از من خواست 100 هزار تومان به حسابش بدهم تا فردا برگردد. فردا آمد و خبری از او نبود. دوباره زنگ زدم گفتم چرا نیومدی گفت فردا میام. اما فردای آن روز خبری از او نشد. دوباره زنگ زدم گفت خودپرداز کارتش را خورد. بعدش زنگ زدم گفتم هنوز تهرانه. صدایش یه جورایی بود و الان که ماجرا رو فهمیدم حس میکنم تو همون خونه وحشت حبس شده بود و نمیتونست حرف بزنه. این آخرین گفتگوی من با محبوبه بود. بعد از آن تلفن همراهش از دسترس خارج شد و من او را نمی شناختم. هر بار که زنگ می زدم نمی توانستم با او ارتباط برقرار کنم و این مرا دیوانه می کرد. کارم این بود که هر روز به حرم می رفتم و از امام رضا (ع) می خواستم که از دخترم علامت بگیرد. شرایط خیلی بدی داشتم و روز سخت و وحشتناکی داشتم. عدم اطمینان بدترین اتفاقی است که ممکن است برای یک فرد بیفتد. نمی دانستم چه بلایی سر دخترم آمده و کجاست. همه اینها مرا دیوانه کرد و یک شب نتوانستم راحت بخوابم.

دخترتان قبل از این ماجرا با شما و پدرش در مشهد زندگی می کرد؟

بله، ما در مشهد زندگی می کنیم. پدر محبوبه سال ها پیش فوت کرد و من دوباره ازدواج کردم. 3 پسر دیگر هم دارم که از محبوبه کوچکتر هستند و محبوبه تنها دخترم بود. او 32 سال داشت. (مادر محبوبه همچنان متنفر است) دخترم تا سیکل درس نخواند و 19 ساله بود که ازدواج کرد. اما زندگی آنها یک سال بیشتر طول نکشید، شوهرش معتاد بود و طلاق گرفتند. محبوبه با من و شوهر دیگرم زندگی می کرد. من و محبوبه هر دو در تولید کار می کردیم. دختر شاد و مهربان بود. او هم مظلوم بود تا حدود 4، 5 سال پیش، دوستان بدی به سراغش آمدند، اما با وجود آن دختر بدی نبود. فقط گاهی میرفت پیش دوستاش و 2-3 شب نمیومد خونه ولی دختر خوبی بود و من ازش راضی بودم.

بیشتر بخوانید  وضعیت بروز سرخک در کشور/ 630 هزار شهروند واکسینه شدند

چه زمانی متوجه شدید که دخترتان در خانه وحشت دارد؟

از اول امسال خبری از دخترم نداشتم تا اینکه حدود 40 روز پیش از اداره اطلاعات تهران با من تماس گرفتند و گفتند بیا به اداره اطلاعات تهران. بعد از آن یک آزمایش مذهبی از من گرفتند و داستانی از خانه ترور برایم تعریف کردند، اما هنوز سعید را ندیده ام. هنوز هم باور نمی کنم جسد متعلق به دخترم باشد. اگر گفته شما درست باشد، تا سعید قصاص نکند، نمی افتم و آرام نمی گیرم. نه تنها سعید بلکه خواهرش هم باید به شدت مجازات شود. چگونه یک زن می تواند این کار را با جنسیت خود انجام دهد؟ با برادرش کار کنید و اجازه دهید بسیاری از دختران در خانه او حبس شوند. می توانست وقتی برادرش خانه نبود دخترم را رها کند و بگذارد برود. نه تنها دخترم بلکه دختران دیگر را نیز رها کن. پس او در این اتفاق وحشتناک دست کمی از برادرش ندارد. اگر با برادرم کار نمی کرد و اجازه نمی داد دخترم برود، الان زنده بود.

دخترت نگفت چطور با سعید آشنا شد؟

او یک کلمه نگفت. همزمان که با آن مرد صحبت می کردم، او به من گفت که در مسافرخانه ای کار می کند که فکر می کردم دخترم در مسافرخانه با او آشنا شده و آن مرد به او خیانت کرده است. امیدوارم هر چه زودتر مجازات شود و دیگر به جامعه برنگردد.

دیدگاهتان را بنویسید