روزهای بعد از نامزدی و ازدواج عاشقانه ترین روزهای زندگی هر زوجی محسوب می شود و همه دوست دارند در این روزها توجه همسرش به او معطوف شود تا در برابر هر بی توجهی واکنش نشان دهد. گاهی این غفلت خیلی بیشتر از یک غفلت ساده می شود و به جایی می رسد که در داستان این قسمت می خوانید.
کاترین و نامزدش تیم که پنج سال نامزد کرده بودند، تصمیم گرفتند مراسم عروسی برگزار کنند و به ماه عسل رویایی خود بروند، سفری که ماه ها درباره آن صحبت می کردند. قبل از مراسم عروسی می خواستند برنامه خود را برای ماه عسل مشخص کنند که پس از جستجوی مکرر در اینترنت بالاخره هتل رویایی را پیدا کردند که دوست داشتند برای ماه عسل و برای مدت معینی در آن اقامت کنند و اتاقی را رزرو کردند. آنجا. هتل. هتلی مجلل با امکانات و شرایط عالی که همیشه در رویاهای دوقلوی خود تصور می کردند.
همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه یک ماه قبل از مراسم بین «کاترین» و «تیم» تفاوت وجود داشت. کاترین که نمی خواست کسی از این اختلاف مطلع شود تصمیم گرفت از طریق یکی از دوستانش مشکل را حل کند، بنابراین از لوسی خواست تا با تیم صحبت کند و او را متوجه عشق واقعی کاترین و بی اساس بودن آن کند.
«لوسی» به آسانی پذیرفت و قرار ملاقات های متعددی با «تیم» گذاشت تا مشکل را با او در میان بگذارد. بعد از یک هفته همه چیز به حالت عادی برگشت و “تیم” با “کاترین” تماس گرفت و به او گفت که همه چیز را فراموش کرده و مراسم برگزار خواهد شد.
«کاترین» احساس می کرد که «تیم» همان مرد رویایی همیشه نیست، اما برای اینکه روزهای زیبای قبل از عروسی را خراب نکند، سعی کرد به این سؤالات توجه نکند و مثل همیشه با او مهربان باشد. مراسم برگزار شد و همه چیز به خوبی پیش رفت، اما روز بعد از عروسی “تیم” به “کاترین” گفت که نمی تواند با او زندگی کند و قصد دارد از او طلاق بگیرد.
“کاترین” که شوکه شده بود فقط گریه کرد و “تیم” خیلی راحت بعد از تمام شدن حرفش او را تنها گذاشت. خیلی زود خبر رسید که «تیم» با شخص دیگری به ماه عسل رفته است در حالی که در واقع جای عروسش را برای ماه عسل با زن دیگری عوض کرده است.
چند نفر از دوستان کاترین دور او جمع شدند تا او را دلداری دهند و بعد از صحبت های زیاد در نهایت به او گفتند که کسی که به جای او به ماه عسل رفته، لوسی است، یعنی همان دوستی که تصمیم گرفته مشکل کاترین و نامزدش را حل کند. . حل همه چیز واضح بود و دیگر چیزی برای گفتن وجود نداشت.
منبع: مینی بان