مرد 56 ساله ای که حکم جلب دامادش را در دست داشت و برای پیگیری دستور قضایی وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان این که می خواهم شکایت دخترم را به نتیجه برسانم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: هنوز دو دخترم به سن نوجوانی نرسیده بودند که همسرم به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت و من به ناچار دخترانم را زیر بال و پر خودم گرفتم.
حتی برای آن که آن ها دچار مشکلات روحی نشوند، از خیر ازدواج مجدد هم گذشتم و همه اوقاتم را برای آسایش و رفاه فرزندانم گذاشتم؛ اما متاسفانه باز هم نتوانستم همه نیازها و خواستههای فرزندانم را برآورده کنم. در واقع غفلت من از برخی ابعاد روحی و روانی دختر بزرگم موجب شد تا او در جست وجوی محبتهای دروغین و پوشالی خارج از خانواده، با پسری به نام «سهراب» آشنا شود.
آن زمان دخترم ۲۳ سال بیشتر نداشت و به عشقی پوچ دل باخت. «سهراب» چهار سال از دخترم بزرگ تر بود و او را تحت تاثیر هیجانات عاطفی و احساسی به یک زندگی رویایی امیدوار کرد تا جایی که وقتی من با این ازدواج مخالفت کردم، دخترم مقابلم ایستاد و به ازدواج خودش با «سهراب» اصرار کرد.
با وجود آن که من به فرجام چنین روابط هیجانی آگاه بودم اما در نهایت به خواست دخترم احترام گذاشتم و رضایت دادم. اما هنوز 3سال از آغاز زندگی آن ها نمیگذشت که آن شور و هیجانات دوران عشق و عاشقی فروکش کرد و اختلافات خانوادگی آن ها شروع شد؛ چرا که «سهراب»به این گونه عشق های خیابانی عادت کرده بود و نه تنها به تعهدات اخلاقی و خانوادگی پایبند نبود بلکه به همسرش خیانت میکرد.
چندین بار دخترم با مشاهده زنان و دختران غریبه ای که به منزلش آمده بودند، قصد داشت از «سهراب» طلاق بگیرد اما او باز هم با چرب زبانی و تعهد به تکرار نکردن این اشتباهات غیراخلاقی، دخترم را به ادامه این زندگی مشترک راضی میکرد.
ولی هنوز چند هفته بیشتر از تعهدش نمی گذشت که دوباره سر و کله یک زن غریبه دیگر در زندگی اش پیدا میشد. به همین خاطر دخترم دچار ناراحتیهای روحی و روانی شد و تصمیم گرفت از «سهراب» طلاق بگیرد.
او بالاخره پسر یک ساله اش را تحویل شوهرش داد و خودش با کوله باری از غم و نگرانی به خانه من آمد و مسیر قانونی را برای دریافت مهریه و نفقه در پیش گرفت.
«حبیبه» از «سهراب» شکایت کرد ولی آن قدر مشکلات و تلخ کامیهای زندگی بر روح و روانش تاثیر گذاشت که هنوز پرونده در مسیر رسیدگی قضایی بود که ناگهان در اقدامی تاسف بار و اشتباه ، دست به خودکشی زد و مرا تا پایان عمر داغدار کرد و من پیکرش را با دست خودم به خاک سپردم.
حالا هم به کلانتری آمدهام تا با پیگیری پرونده قضایی از حق و حقوق دخترم دفاع کنم و این گونه از «سهراب» انتقام بگیرم چرا که او خیلی دخترم را مورد آزار و اذیت قرار داد اما ای کاش…
با توجه به حکم جلب قضایی گروهی از عوامل انتظامی با صدور دستوری از سوی سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) بررسیها و اقدامات قانونی را در این باره آغاز کردند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی